تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار
که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند |
دیده اگر با تو برابر شود
چشم من ایینه محشر بود دم بزن ی غنچه ی باغ ازل تا نفس خاک معطر شود |
در شب قدر ار صبوحی کرده ام عیبم مکن
سر خوش آمد یار و جامی بر کنار طاق بود |
در این خیال به سر شد زمان عمر و هنوز
بلای زلف سیاهت به سر نمی آید |
دل که از ناوک مژگان تو در خون می گشت
باز مشتاق کمانخانه ابروی تو بود |
دلا منگر به هر شاخی که در تنگی فرومانی
به اول بنگر و آخر که جمع آيند غايت ها |
اگر چه حسن تو از عشق غیر مستغنیست
من آن نی ام که از این عشقبازی آیم باز |
زهی گوهر که دريا را به نور خويش پر دارد
مسلمانان مسلمانان در آن انوار جوييدش |
شراب تلخ می خواهم که مرد افکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش |
شب گه خواب از اين خرقه برون می آيم
صبح بيدار شوم باز در او محشورم |
اکنون ساعت 08:22 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)