می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان
مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم |
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی ره ز که پرسی چون روی گر باشی |
دیرست که دلدار پیامی نفرستاد ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد |
چون برسی به کوی ما خامشی است خوی ما
زان که ز گفت و گوی ما گرد و غبار میرسد |
:41:
ره به در از کوی دوست نیست که بیرون برند سلسله پای جمع زلف پریشان اوست |
ای دوست دل از جفای دشمن در کش باروی نکو شراب روشن در کش |
نه من به سیلی خود سرخ میکنم رخ و بس
به بزم ما رخی از باده ارغوانی نیست |
به رهگذار تو چشم انتظار خاکم و بس
که جز مزار تو چشمی در انتظارم نیست |
بیرون ز لب تو ساقیا نیست در دور کسی که کام دارد |
امروز ترا دسترس فردا نیست
و اندیشه فردات بجز سودا نیست |
اکنون ساعت 03:22 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)