بزن بر سنگ ، جامم را
مرا بشكن ، مرا بشكن تو سر تا پا وفا بودي ولي اي مهربان من ، بگو آخر ، كه از اول كجا بودي كنون كز من بجا ، مشت پري در آشيان مانده آهي زير سقف آسمان مانده بيا آتش بزن اين آشيان ، اين بال و پرها را ، رها كن اين دل غمگين و تنها را تورا راندم كه دست ديگري بنيان كند روزي بناي عشق و اميــــدت شود امـــيد جاويدت |
آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم
بی تو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم سرد مهری بین که کس بر آتشم آبی نزد گرچه همچون برق از گرمی سرا پا سوختم سوختم اما نه چون شمع طرب در یبن جمع لاله ام که از داغ تنهای به صحرا سوختم همچون آن شمعی که افروزند نه پیش آفتابچ سوختم در پیش مه رویان و بیجا سوختم سوختم ازآتش دل درمیان موج اشک شور بختی بین که درآغوش دریا سوختم شمع وگل هرکدام شعله ای درآتشند درمیان پاکبازان من نه تنها سوختم جان پاک من رهی خورشید عالمتا ب بود رفتم و از ماتم خودعالمی راسوختم |
روز جدائی بود واز غم گریه کردم
تا لحظه آخر دمادم گریه کردم وقتی جدا شد چشم من از شانه هایت من تازه فهمیدم که باهم گریه کردیم |
اشکهايم رهايم نميکنند نا بساماني تا به کي ؟نميدانم فقط اين را ميدانم که دوستت دارم و ميخواهم تا زماني که نفس ميکشم لايق قلب مهربانت باشم مديون اشکهاي مني اگر فراموشم کني |
اگه سبزم اگه جنگل اگه ماهی اگه دریا
اگه اسمم همه جا هست روی لبها تو کتابها اگه رودم رود گنگم مثل مریم اگه پاک اگه نوری بر صلیبم اگه گنجی زیر خاک واسه تو قد یه برگم پیش تو راضی به مرگم اگه پاکم مثل معبد اگه عاشق مثل هندو مثل بندر واسه قایق واسه قایق مثل پارو اگه عکس چل ستونم اگه شهری بی حصار واسه آرش تیر آخر واسه جاده یه سوار واسه تو قد یه برگم پیش تو راضی به مر گم اگه قیمتی ترین سنگ زمینم توی تابستون دستای تو برفم اگه حرفای قشنگ هر کتابم برای اسم تو چند تا دونه حرفم اگه سیلم پیش تو قد یه قطره اگه کوهم پیش تو قد یه سوزن اگه تن پوش بلند هر درختم پیش تو اندازه دگمه پیرهن واسه تو قد یه برگم پیش تو راضی به مر گم |
مرا درديست اندر دل
اگر گويم زبان سوزد وگر پنهان كنم ترسم كه مغز استخوان سوزد |
باز هم عشق...
خدایا... رهایش کردم... کمک کن...به من و بیشتر به او.. |
در کدامین چمن ای سرو به بار آمدهای؟
که ربایندهتر از خواب بهار آمدهای با گل روی عرقناک، که چشمش مرساد! خانهپردازتر از سیل بهار آمدهای چشم بد دور، که چون جام و صراحی ز ازل در خور بوس و سزاوار کنار آمدهای آنقدر باش که اشکی بدود بر مژگان گر به دلجویی دلهای فگار آمدهای بارها کاسهی خورشید پر از خون دیدی تو به این خانه به دریوزه چه کار آمدهای؟ نوشداروی امان در گره حنظل نیست به چه امید به این سبز حصار آمدهای؟ تازه کن خاطر ما را به حدیثی صائب تو که از خامه رگ ابر بهار آمدهای |
هر که را دیدم به راز عشق محرم ساختم خویش را در عاشقی رسوای عالم ساختم شمع را دیدم که از راز شب وصل آگهست صبح چون نزدیک شد کارش به یکدم ساختم آنچه دل را بیم آن می سوخت درد هجر بود آخر از ناسازگاری گردون به آنهم ساختم |
معنی بخشیدن یک دل به یک لبخند چیست؟
من پشیمانم بگو تاوان آن سوگند چیست؟ گاه اگر از دوست پیغامی نیاید خوشتر است داستانهایی که مردم از تو می گویند چیست؟ خود قضاوت کن اگر درمان دردم عشق توست این دل شوریده و این قلب نا خرسندچیست؟ از تو هم دل کندم و از خویش می پرسم مدام چاره معشوق اگر عاشق از او دل کند چیست؟ |
اکنون ساعت 03:32 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)