-
روانشناسی
(
http://p30city.net/forumdisplay.php?f=102)
ابریشم |
09-28-2010 05:58 PM |
طوفــان فــکری
http://www.vista.ir/include/articles...e5a779da98.jpg
یکی از مهمترین وجوه تمایز انسان از دیگر موجودات، قدرت تفکر و خلاقیت اوست. قدرت دستکاری در ذهن و پدیدههاست، قدرت کشف و تولید ابزار و اندیشههای جدید است. همه انسانها کم و بیش خلاقاند و این توانایی همچون انواع هوش با درجات متفاوت در همه ما وجود دارد. مهم آن است که بتوانیم آن را شکوفا کنیم توسعه دهیم و به خدمت بگیریم. تفکر خلاق میتواند بهترین سلاح مبارزه با مشکل نیز قلمداد شود. افرادی که تفکر خلاق را در خود شکوفا نکردهاند تا به کوچکترین مشکلی میرسند، تصور میکنند به آخر خط رسیدهاند، در صورتی که انسانهای خلاق این نگرش منفی را تسلیم شدن قبل از جنگ میپندارند، زیرا معتقدند مشکل نه تنها مزاحمت نیست، بلکه مبارزهای برای کشف راهحل است.
تفکر خلاق میتواند به ما بیاموزد که حتی وقتی با حادثهای ناگوار برخورد کردیم، چگونه احساس منفی خود را به احساس خوب و مثبت تبدیل کنیم.
● انواع تفکر
۱) تفکر واگرا
۲) تفکر همگرا
تفکر خلاق با تفکر واگرا رابطهای مستقیم دارد. افراد با تفکر واگرا سعی میکنند پدیدهها و امور و افکار را آن چنان که هستند بهراحتی نپذیرند، بلکه نگاه متفاوتتری داشته باشند و از قالبهای فکری همسان دور شوند. به عبارتی پدیدهها را با چشم دیگری نگاه میکنند.
|
ابریشم |
09-28-2010 05:59 PM |
اما فکرهای نو در تفکر همگرا کمتر راه پیدا میکند. افراد امور و پدیدهها را آن چنان که هستند، میبینند و میپذیرند.
● مراحل تفکر خلاق
در این مرحله افراد به امور و پدیدههای مختلف زندگی دقت و توجه بیشتری میکنند، به حدی که گاهی پدیدههای زندگی مدتهای طولانی ذهن شخص را به خود مشغول میکند.
در این مرحله فرد با بررسی و مطالعه بیشتر، روابط بین پدیدهها را بهتر درک میکند.
در این مرحله شخص به نوع روابط بین پدیدهها که ذهن او را به خود مشغول کرده، پی میبرد و با طرح سؤالهای مختلف در ذهن، به نقدوبررسی آن میپردازد.
در این مرحله شخص با گذار از مراحل قبلی، به درک و شناخت عمیقتری از روابط بین پدیدهها میرسد و گویی پدیدهها، جزیی از وجودش شده است.
در این مرحله شخص به پاسخهای ناگهانی دست پیدا میکند، معمولاً با کلماتی نظیر «یافتم» متجلی میشود.
در این مرحله فرد به بررسی بهترین ایدهای که در مراحل قبلی به آن رسیده است، میپردازد تا صحت و سقم و درستی آن را مشخص کند.
در این مرحله فرد افکار یا ایدههایی را که مورد تأیید واقع شدهاند، به اجرا درمیآورد. ۱) آمادگی: ۲) مطالعه: ۳) تغییر: ۴) پختگی: ۵) اشراق: ۶) وارسی: ۷) اجرا:
|
ابریشم |
09-28-2010 05:59 PM |
● ویژگیهای افراد
۱) راههایی را جستوجو میکنند که از طریق آن بتوانند فکر خود را به سوی ایدههای نو و تازه هدایت کنند.
۲) به همه جوانب یک موضوع توجه دارند.
۳) در حل یک مسأله تمرکز حواس بیشتری از خود نشان میدهند.
۴) فکرهای بکر (دست نخورده و نو) را بیشتر از دیگران از خود نشان میدهند.
۵) به راهحلهایی میاندیشند که ممکن است از دید دیگران اهمیت چندانی نداشته باشد.
۶) از ربط ایدهها و تجربیات مختلف، نتایج جدیدی میگیرند.
۷) افکار و عقاید خود را به راحتی مطرح میکنند و از مواجهه با عقاید مختلف استقبال میکنند.
۸) برای حل مسائل و مشکلات، راههای مختلف را بررسی و تا رسیدن به نتیجه دلخواه تلاش میکنند.
۹) خود را محدود به نظرات دیگران نمیکنند، حصار هر آن چه بود و هست را میشکنند.
۱۰) همواره کنجکاو و در جستوجوی اطلاعات جدید و نو هستند.
۱۱) از قدرت تصویرسازی ذهنی بالایی برخوردارند، تا حدی که به تفکرات خود، عینیت میبخشند.
۱۲) مثبتنگر و پرانرژی هستند.
۱۳) معمولاً برای هر سؤالی، آمادگی ارائه پاسخهای مختلف را دارند.
۱۴) سؤال و جوابهای غیرعادی و عجیب و غریب در آنها بیشتر دیده میشود.
|
ابریشم |
09-28-2010 06:00 PM |
● راهکارها
۱) اطلاعات و تجارب خود را در موقعیتهای مختلف گسترش دهیم.
۲) از دیگران و کودکان سؤالهایی را بپرسیم که پاسخهای متعددی داشته باشد.
۳) اگر سؤالهای غیرمعمولی از سوی دیگران مطرح میشود، سعی کنیم تا باهمکاری خودشان
اسخهای جدید و نو را کشف کنیم.
۴) رفتارها و الگوهای افراد خلاق مثل ابوعلی سینا، دکتر حسابی و... را سرمشق زندگی قرار دهیم.
۵) از فنون ویژة تفکر خلاق مانند «بارش فکری» به خوبی استفاده کنیم. (حمله ذهنی به یک موضوع را بارش فکری میگویند).
۶) تصورات ذهنی خود و دیگران را تقویت کنیم، زیرا تصویرسازی کمک میکند تا اطلاعات در حافظه بلندمدت بیشتر ذخیره شوند. برای مثال اگر فرزندمان داستانی از دایناسورها را میخواند، از او بخواهیم تصور کند که میان جنگل قرار دارد، به صدای آنان گوش دهد، بزرگی جثهاش را در نظر بگیرد، صدای پای آنان را بشنود و....
۷) در نوشتن داستان یا کشیدن نقاشی و... به جای استفاده از نمونه (مدل) از طرحهای خلاق ذهن خود استفاده کنیم.
۸) مهمترین نکات آن چه را که میخوانیم، میبینیم و میشنویم، یادداشت کنیم.
۹) هر فکر جدیدی که به ذهنمان میرسد را یادداشت کنیم.
۱۰) بازیهای فکری، ساخت اشیا با گل، مجسمهسازی، نقاشی و داستاننویسی موجب شکوفایی ذهن و خلاقیت میشود.
۱۱) اجازه دهیم هر سؤالی را از ما بپرسند و سؤالات دیگران را جدی بگیریم.
۱۲) طرح سؤالهای باز و تکمیل جملات و داستانهای ناتمام، در رشد تفکر خلاق موثر است.
۱۳) به عقاید دیگران احترام بگذاریم و اجازه دهیم که تا حد ممکن، کارهایشان را با ذوق و سلیقه خود انجام دهند.
۱۴) ابتکار و تخیل را باور داشته باشیم تا زمینه بروز فعالیتهای خلاق در جامعه فراهم شود.
۱۵) سعی کنیم پاسخهای ما در مقابل سؤالات دیگران به گونهای باشد که او را به سؤالهای جدیدتری هدایت کنیم.
۱۶) فرصت ابتکار و نوآوری را در خانواده و مدرسه و محل کار به دیگران بدهیم.
۱۷) از موقعیتهایی مانند مسافرت، بازدید از موزهها، رفتن به مکانهای تفریحی و فرهنگی برای آموزش تفکر خلاق استفاده کنیم.
۱۸) احساس امنیت، شادی و آرامش، از عوامل شکوفایی تفکر خلاق است. آن عوامل را از خود و دیگران دریغ نکنیم.
۱۹) هوش، استعداد، مهارت و تلاش جدی، بخشی از عوامل رشد خلاقیت است اما ضروری است به ایجاد انگیزه نیز توجه ویژهای داشته باشیم.
۲۰) توانایی دیگران حتی کودکان را بپذیریم و باور داشته باشیم که هر فرد، موجودی منحصربهفرد است و مثل و مانندی ندارد.
۲۱) وقتی کار و فکر جدید و خلاقانهای را از دیگران مشاهده کردیم، با تشویق، خوشحالی خود را ابراز کنیم.
|
ابریشم |
09-28-2010 06:00 PM |
● تمرینها
▪ تمرین ۱: افراد را به دو گروه تقسیم میکنیم:
از گروه اول میخواهیم هر کدام یک کلمه به دلخواه بنویسند و در یک ظرف بریزند.
از گروه دوم میخواهیم هر کدام یک مسأله بنویسند و در یک ظرف بریزند.
برحسب تصادف از ظرف گروه اول یک کلمه و از ظرف گروه دوم یک مسأله برمیداریم و میخواهیم که هرکس با آن کلمه انتخاب شده، پاسخی را برای آن مسأله انتخاب شده آماده کند و بخواند.
▪ تمرین ۲: سه شیء را ذهنی انتخاب میکنیم و از گروه میخواهیم که بگویند با این اشیا چه چیزهایی را میتوانند بسازند. مثلاً با دو درب بطری و یک خودکار و یک صفحه کاغذ باطله چه چیزهایی میتوان ساخت؟
▪ تمرین ۳: از گروه میخواهیم با حروف خلاقیت، کلمههایی بسازند که به موضوع خلاقیت مرتبط باشد.
▪ تمرین ۴: از افراد میپرسیم اگر در گرمای تابستان در مزرعه کلاه نداشته باشند، از چه چیزهایی به عنوان جایگزین میتوانند استفاده کنند؟
اگر در بیابان با شکستگی پا مواجه شوند، چه کارهایی میتوانند انجام دهند و...
|
ابریشم |
09-28-2010 06:01 PM |
کلاهی که باید بر سر تفکر گذاشت
http://www.vista.ir/include/articles...6e2d655f29.jpg
ادوارد دوبونو پدر تفکر خلاق در کتاب «شش کلاه تفکر» یک روش خلاقانه ارائه می کند و از طریق آن می کوشد نشست افراد به دور یکدیگر را به اقدامی ثمر بخش و کارا تبدیل کند.
«دوبونو» سعی می کند به کسانی که به دور هم جمع می شوند، بیاموزد که به تفکر خود نظم دهند و آن گاه در این میان، به راه های خلاقانه بیندیشند و با یک هماهنگی مدبرانه نتایج را طبقه بندی و اولویت بندی کرده و در تصمیم گیری ها از آن استفاده کنند.
تصور کنید به یک جلسه قدم گذاشته اید و شما مسئول نظم دهی، هدایت و نتیجه گیری از آن جلسه هستید. در اینجا کلاه آبی را بر سر شما خواهند گذاشت، زیرا هنگامی که کسی کلاه آبی را بر سر می گذارد باید به موارد زیر دقت کند:
۱) رنگ آبی نماد آسمان آبی رنگ است که چتر آن بر همه جا گسترده شده است و کسی که کلاه آبی بر سر خود می گذارد باید بتواند افکار جاری در محیط جلسه را در ذهن خود به جریان درآورد و نظم و تمرکز دهد.
۲) کلاه آبی همچون یک نرم افزار است که تلاش می کند به تفکر کردن جمع، جهت دهد و با برنامه ای مشخص آن را به سرانجام برساند و گویی همچون یک کارگردان تفکر ما را هدایت می کند.
۳) با کلاه آبی اولویت و محدودیت ها تعیین می شود. اکنون بر روی صندلی خود بنشینید و موضوع و یا مشکل مورد بحث را بر روی تخته سیاه بنویسید. در نخستین اقدام و با هدایت شما همه اعضا باید کلاه سفید را بر سر بگذارند و در مورد موضوع بیان شده بیندیشند.
هنگامی که کلاه سفید را بر سر می گذارید، نباید به چیزهایی که شامل الهامات، قضاوت های متکی به تجارب گذشته، عواطف، احساسات و عقاید است توجه کنید و تنها باید همچون یک رایانه، فقط اطلاعات ارائه کنید. حال شما باید اطلاعات به دست آمده از حاضران در جلسه را که به واسطه تفکر با کلاه سفید ارائه شده است جمع بندی و اعضای جلسه را وارد مرحله بعد کنید تا با گذاشتن کلاه قرمز بر سر، شروع به تفکر کنند.
هنگامی که حاضران می خواهند با کلاه قرمز در مورد موضوع مورد نظر تفکر کنند، باید به نکات زیر توجه کنید:
۱) اجازه دهید احساسات و عواطف بر وجود شما حاکم شده و به زبان درآیند و هرکسی می تواند از الهامات و دریافت های ناگهانی خویش سخن گوید و دیگر نیازی به استدلال نیست.
۲) پس از این که تمام نظرات اعضای جلسه ارائه شد، شما اقدام به جمع بندی تراوشات فکری حاضران کرده و آن گاه به مرحله بعد قدم بگذارید و اجازه دهید حاضران کلاه سیاه را بر سر بگذارند. با گذاشتن این کلاه بر سر نباید احساسات منفی بدون منطق بیان شوند، بلکه فرد باید دیدگاه های منفی خود را در خصوص مشکل یا موضوع مورد بحث به صورت منطقی بیان کند. بدون شک اگر از این کلاه بخوبی استفاده شود، می تواند ما را از مخاطراتی که در آینده از چشمان ما دور می ماند آگاه کند. نتایج بحث های ارائه شده توسط شما جمع بندی شده و در نهایت ثبت شود و آن گاه بار دیگر اجازه دهید حاضران کلاه زرد را بر سر خود بگذارند و شروع به تفکر کنند. زرد نماد آفتاب است و آفتاب شروعی برای سازندگی، شادابی و خوش بینی است. گویی هر جا سراغ از خورشید گرفته می شود گرمی زندگی و زایشی دیگر در میان است و تفکر مثبت باید به همراه کنجکاوی و شادمانی و سرور و تلاش برای درست شدن کارها باشد. فرد با گذاشتن کلاه زرد تلاش می کند به نکات ارزشمند و مثبت موضوع بنگرد.
اکنون بار دیگر به جمع بندی نظرات به دست آمده بر اثر کلاه زرد بپردازید. اکنون حاضران باید کلاه سبز را بر سر بگذارند. کلاه سبز، کلاه خلاقیت است. هنگامی که افراد کلاه سبز را بر سر می گذارند، باید به راه های نو بیندیشند که می تواند در آن موضوع مورد نظر اثر گذار بوده و به تصمیم گیری های خلاقانه منجر شود. هنگامی که حاضران کلاه سبز را بر سر می گذارند، فرصتی می یابند که جمع را به جست وجوی چیزهای کشف نشده هدایت کنند. حال فرصتی به حاضران دهید تا ایده های نو ارائه کنند و آنگاه به ثبت این ایده ها پرداخته و به جمع بندی نظرات بپردازید. اکنون شما باید تلاش کنید با کلاه آبی که بر سر گذاشته اید به ارزیابی نتایج پرداخته و به یک جمع بندی مناسب برسید و در نهایت در جهت حل مشکل یا پیگیری مورد نظر تصمیم نهایی را بگیرید. بدون شک هر یک از اعضا می توانند کلاه آبی را به امانت گرفته و با آن به تفکر بپردازند و در اتخاذ تصمیمات به شما کمک کنند. در پایان شما در می یابید هنگامی که جلسه را این گونه مدیریت می کنید، دیگر تنها شاهد آن نخواهید بود که یک فرد تنها با کلاه سیاه به جلسه قدم بگذارد و یا فرد دیگری تنها با کلاه قرمز تفکر کند، بلکه همه مجبورند با شش کلاه مذکور تفکر کرده و اندیشه های ذهن خود را ارائه کنند.
|
ابریشم |
09-28-2010 06:02 PM |
مدیتیشن خنده
خنده باعث می شود انرژی از منبع درونی وجود شما به سطح بیاید.
انرژی همانند سایه ای ، خنده را دنبال میكند و به دنبال آن جاری میشود. آیا تاكنون توجه كرده اید اوقاتی كه واقعا و از ته دل میخندید و به طور عمیق در حالت مدیتیشن قرار دارید ، در واقع در این لحظات فكر كردن كاملا متوقف می شود.اصلا غیر ممكن است كه در یك زمان هم فكر كرد و هم خندید.
خندیدن و فكر كردن دقیقا متضاد یكدیگرند . اگر واقعا بخندید ، فكر كردن متوقف میشود - ولی اگر فكر كردن ادامه پیدا كند ، خنده ، واقعی و از ته دل نخواهد بود. هنگامی كه شما عمیقا می خندید ، ناگهان ذهن ناپدید میشود. تا آنجایی كه من میدانم ، خندیدن و سماع كردن ، بهترین ، ساده ترین و طبیعی ترین راه های خلاصی از شر ناآرامی های ذهن هستند. هنگامی كه شما عمیقا وارد سماع میشوید نیز فكر كردن متوقف میشود . هنگام چرخ زدن شما تبدیل به یك گرداب میشوید و به این ترتیب در هستی ذوب و محو می گردید و هستی نیز در شما ناپدید میشود و در حقیقت دیگر مرزی میان شما و هستی وجود نخواهد داشت.
خندیدن میتواند مقدمه ای بسیار زیبا برای وارد شدن به مرحله توقف افكار و بی ذهنی باشد .
هر روز صبح پس از بیدار شدن از خواب و قبل از باز كردن چشمانتان ، به خوبی بدنتان را كش و قوس دهید و خستگی احتمالی را به این ترتیب از تن خود بیرون كنید.
پس از 3 یا 4 دقیقه ، همان طور با چشمان بسته شروع به خندیدن كنید .
برای مدت 5 دقیقه فقط بخندید. در ابتدا ممكن است خنده شما واقعی نباشد ، ولی پس از مدتی صدای این خنده مصنوعی باعث خواهد شد تا واقعا بخندید . خود را كاملا به این خنده بسپارید . ممكن است چند روزی طول بكشد تا این حالت به طور واقعی اتفاق بیفتد . این مدیتیشن تاثیر بسیار خوبی خواهد داشت و باعث میشود تا كل روز شما تغییر كند .
در ژاپن داستانی درباره بودایی معروف به بودای خندان به نام ** هوتی ** وجود دارد . تمام تعلیمات این بودای عجیب ، فقط و فقط خنده بود . او از یك شهر به شهر دیگر و از یك روستا به روستای دیگر سفر میكرد و هنگامی كه به شهر یا روستایی میرسید ، در میدان اصلی می ایستاد و شروع به خندیدن میكرد .
البته خنده او از نوعی خاص بود كه به همه سرایت میكرد و واگیر داشت .
او به قدری با شدت می خندید كه روی زمین میافتاد و همین طور می غلتید. افرادی كه به دور او جمع شده بودند نیز شروع به خنده میكردند و پس از مدت كوتاهی موج عظیمی از خنده تمام آن شهر یا روستا را فرا میگرفت.مردم همیشه منتظر هوتی بودند تا به شهر یا روستای آنها سفر كند . زیرا او با خودش شادی و سرور را به همراه میآورد.
او هرگزحتی كلمه ای نیز سخن نگفت . اگر درباره بودا از او سوال میكردی ، در جواب فقط میخندید . اگر در باره اشراق و به كمال رسیدن از او می پرسیدی ، پاسخش چیزی جز خنده نبود . خنده تنها پیام این بودا بود .
|
ابریشم |
10-07-2010 12:39 PM |
http://www.gtalk.ir/images/icons/%2830%29.gif خلاقیت و پارادایم های ذهنی منسوخ
http://www.vista.ir/include/articles...56a47ae95e.jpg
همه ما با اصطلاحاتی همچون خلاقیت، نوآوری، سلامت فکر، پارادایم ذهنی تاحدودی آشنایی داریم، ولی اینکه تا چه اندازه در مفاهیم و روشهای آنها دقیق شده ایم، بحث دیگری است.
سیستم های باز دارای یکسری ویژگیهایی هستند که گرایش به بی نظمی و تکامل گرایی دو مورد از خصوصیتهای مهم آنها هستند. گرایش به نظمی عبارت است از عواملی که سیستم را از حرکت درجهت اصلی آن منحرف ساخته و درجهت عدم تعادل حرکت می دهند و به آنها آنتروپی نیز گفته می شود.
همچنین منظور از گرایش به تکامل، پیچیدگی ساخت و تنوع ویژگیها در سیستم است که چنانچه همراه با این پیچیدگیها، سیستم عملکرد نوینی از خود ارائه دهد، به درجه ای بالاتر از تکامل راه یافته است.
مفهوم عینی این است که ما اگر به مجموعه دستاوردهای انسان در طول تاریخ نظری بیندازیم متوجه خواهیم شد که تمام این لوازم و نظریه های جدید به واسطه خلاقیت ونوآوری اندیشمندان به این سطح از تکامل و رشد رسیده اند.
در اینجا برای اینکه بتوانیم به تحلیل عمیق از خلاقیت و اهمیت آن در زندگی شخصی و سازمانی برسیم ابتدا به تشریح پارادایم های ذهنی و لزوم تغییر در آنها می پردازیم.
● پارادایم
پارادایم ها را مجموعه ای از قوانین، مقررات و پیش فرضها بیان کرده اند که مانند یک الگو بایدها و نبایدها را تعیین می کند. توماس کن، پارادایم ها را همانند *****هایی می داند که داده ها را تصفیه می کنند و افراد تنها آن قسمتی از داده ها را که موافق پارادایم های ذهنی شان است را قبول می کنند. به عبارت دیگر، هرچند ایده ها و افکار جدید با تغییر وضع موجــــود باعث تسهیل در انجام امور می شود ولی مطمئناً تهدیداتی را درپی دارد و اشخــــاصی که آینده را تداوم گذشته تلقی می کنند به مخالفت با این افکــــــار جدید می پردازند و در تائید عمل خود این گونه مطرح می کنند که ایده هایی که ما را تا به اینجا رسانیده اند، برای ادامه راه نیز کافی هستند.
نمونه بارز این موضوع عقاید گالیله در قرن شانزدهم بود. وی معتقد بود که خورشید در مرکز منظومه شمسی قرار داشته و بقیه سیارات به دور آن می چرخند و برای اثبات سخنان خویش رهبران کلیسا را به تماشای چرخش زمین به دور خورشید از بالای برج سن مارکو دعوت کرد. ولی با تمام این تلاشها، گالیله باتوجه به جمود فکری حاکم و عقاید مخالف توفیقی حاصل نکرد. در اینجا موضوع مقاومت در برابر تغییر کماکان به قوت خود باقی است و فرقی نمی کند که قرن شانزدهم باشد یا بیست و یکم و سوال اساسی این است که چه چیزی باعث می شود که ما از پذیرش ایده های جدید عاجز باشیم؟
شرکتها و سازمانهای زیادی بودند که متاسفانه به دلیل غلبه پاردایم های قدیمی نتوانستند تغییر و تحولات جدید را هضم کنند و درنتیجه با گذشت زمان در ورطه فراموشی افتادند. برای مثال ۴۰ سال پیش هیچ کدام از شرکتهای بزرگ نمی توانستند قبول کنند که محصولات ژاپنی که از طریق روش مهندسی معکوس از روی کالاهای غربی ساخته شده بودنــد، بتوانند این گونه رشد کرده و سهم عمده ای از بازارهای جهانی را به خود اختصاص دهند.
جول بارکردر کتاب هنر پارادایم در کشف آینده عنوان می کند که در یک سخنرانی برای گروهی از مدیران، خواستم تا برداشت خود را از کیفیت محصولات ژاپنی در دهه ۶۰ بیان کنند که پاسخ همه آنها نامرغوب، ارزان، کیفیت پایین، کپی سازی ضعیف بود، ولی مجدداً همین سوال را برای محصولات فعلی ژاپن تکرار کردم که حاکی از ذکر ویژگیهای برعکس موارد قبلی بود. که این موضوع معرف شروع تغییر پارادایم ها از دهه ۵۰ و تولید محصولاتی با ویژگیهای فعلی است.
|
ابریشم |
10-07-2010 12:40 PM |
نکته حائزاهمیت که در تغییر پارادایم ها وجود دارد، این است که ممکن است ما با این تغییرات ناخواسته به نقطه صفر منتقل بشویم، که در این صورت دیگر مهم نخواهد بود که سهم ما از بازار چه میزان بوده و وضعیت ما در پارادایم قبلی چگونه بوده است بلکه تلاش ما در وضعیت جدید تعیین کننده جایگاه ما خواهدبود. برای درک بهتر موضوع شاید توجه به تجربه تلخ ساعت سازیهای سوئیس خالی از لطف نباشد: کشور سوئیس نزدیک به یک قرن و تا سال ۱۹۷۰ ضمن پیشتازی در عرصه ساعت سازی، ۶۵ درصد بازارهای جهانی و ۸۰ درصد سود این صنعت را به خود اختصاص داده بود ولی حدود یک دهه پس از آن سهم بازار آنها به ۱۰ درصد تنزل کرده و ۵۰ هزار نفر از ۶۵ هزار کارگر این صنعت بیکار شدند.
سبب این حادثه چه کسی بود و چه چیزی باعث این اتفاق گردید، جواب این سوال نیز واضح بود و آن اینکه با تولید ساعتهای کوارتزو الکترونیکــی توسط ژاپنی ها که هزاران بار دقیق تر از ساعتهای مکانیکی بود باعث شد تا سوئیسی ها مطابق قانون صفر از صحنه رقابت خارج شوند. پس با این اوصاف می توان ویژگیهای زیر را برای پارادایم ها مطرح ساخت:
با این تفاسیر به اهمیت و لزوم توجه به خلاقیت و نوآوری بیشتر واقف می شویم. ولی خلاقیت چیست؟ چه زمانی خلاقیت به نوآوری منجر می گردد؟ برای تداوم آن چه کار باید کرد؟ چگونه می توانیم خلاقیت را در خود رشد دهیم؟ و بسیاری چراهای دیگر که شاید با بسط بیشتر این موضوع بتوانیم به جواب آنها برسیم.
تداوم حیات سازمانها به ایجاد بازنگری در آنها بستگی دارد و این بازنگری ازطریق هماهنگ ساختن اهداف با وضعیت جدید و تداوم اصلاح و بهبود روشهای حصول به اهداف است، یعنی اگرچه سازمانهای مختلف در مقطعی از زمان ممکن است پیشتاز باشند ولی درصورت ایجاد تغییرات محیطی لزوم هماهنگی با آنها غیرقابل اجتناب است. ۱) عدم پذیرش پارادایم های جدید ما را به فلج پارادایم که ماحصل عدم اطمینان و عدم ریسک پذیری است مبتلا می سازد؛ ۲) پارادایم ها در تمامی زمینه های زندگی و به شکلهای مختلف سایه افکنده اند؛ ۳) برای خلق ایده ها و افکار جدید، سن و سابقه مطرح نیست بلکه نگرش و پشتکار مهم است؛ ۴) علی رغم میل باطنی ما، پارادایم ها در گذر زمان تغییر می کنند؛ ۵) باید توجه داشت که در فراسوی زمان، فرصت بسیاری وجود دارد که با انعطاف بیشتر در پذیرش عقاید جدید این فرصتها نصیب ما خواهدشد.
|
ابریشم |
10-07-2010 12:41 PM |
کایزر در کتاب خلاقیت و شما خلاقیت را به کارگیری توانائیهای ذهنی برای ایجاد یک فکر یا مفهوم جدید تعریف می کند، همچنین جرج تری در کتاب اصول مدیریت عنوان می کند که هر انسان مدیر یا غیرمدیری از استعداد خلاقیت برخوردار است ولی آنچه که مهمتر از وجود خلاقیت است، جلوگیری از عوامل بازدارنده ظهور آن است، که در صورت آزادسازی ذهن از پارادایم ها و الگوهای زنجیره ای، می توان در مدت کوتاهی شاهد رشد و خلاقیت بود و در ادامه موانع خلاقیت را به ترتیب زیر معرفی می کند:
بروز خلاقیت درگرو پیروزی بر موانع فوق و شکستن عادتها و سنتهای دست و پاگیر است. راجرفون اوخ در کتاب تلنگری بر ذهن این مـــوانع را به قفلهای ذهنی تعبیر می کند، که ذهن افراد توسط این قفلها محدود شده و حرکت آنها به سمت خلاقیت غیرممکن می گردد. گوتنبرگ با شکست این قفلها بود که فراموش کرد غلتکهای پرس انگور برای این کار ساخته شده و یا بوشل (موسس شرکت آتاری) که بازی با دستگاه تلویزیون را غیرممکن تلقی نکرد.
برای درک بهتر موضوع حالتی را درنظر بگیرید که معلمی با گذاشتن نقطه بر روی تخته سیاه نظر دانش آموزان دبیرستانی و بچه های کودکستانی را جویا شد و جواب هر کدام به این ترتیب بود که بچه های دبیرستانی به اتفاق آن را نقطه عنوان کردند، حال اینکه بچه های کودکستانی هرکدام تعبیری از آن کردند که یکی ماسه، دیگری چشم جغد، ستاره، حشره مرده، و... را عنوان کردند. «نیل پوستمن» این حالت را به این صورت بیان می کند که متاسفانه کودکان ما با علامت سوال وارد مدرســـــه می شوند و به شکل نقطه از آن خارج می شوند. ۱) ترس از انتقاد و شکست؛ ۲) عدم اعتماد به نفس؛ ۳) تمایل به همرنگی با جماعت؛ ۴) عدم تمرکز ذهنی.
|
اکنون ساعت 02:12 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
|
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)