بسوز قافله مبتلا به غارت جان
که آهشان نگذارد گياه در صحرا ل |
لب دریا همه کفرست و دریا جمله دینداران ولیکن گوهر دریا ورای کفر و دین باشد ... " ن " |
نامه بگشادن چو دشوارست و صعب
کار مردانست نه طفــــــلان کعب "ث" |
ثنا ماند از آن نامور در کتاب
تو را هم ثنا ماند و هم ثواب که حاتم بدان نام و آوازه خواست تو را سعی و جهد از برای خداست سعدی "غ" |
غزل گفتي و در سفتي بيا و خوش بخوان حافظ که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثريا را ع |
عقل را قربان كن اندر عشق دوست عقلها باری از آن سویند كاوست " ب " |
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم ج |
جانا به حاجتي که تو را هست با خدا
کخر دمي بپرس که ما را چه حاجت است ث |
ثمری گر ندهد آه ، فغان خواهد داد اثری گر نکند ناله ، دعا خواهم کرد " س " |
ساقيا امدن عيد مبارک بادت وان مواعيد که کردي نرود از يادت ع |
عيب كسان منگرواحسان خويش
ديده فرو كن به گريبان خويش |
يادم رفت حرف انتخاب كنم!
"گ" |
گر بر سر نفس خود اميري مردي
گر بر دگري خورده نگيري مردي خ |
خوبان پارسي گو بخشندگان عمرند
ساقي بده بشارت رندان پارسا را ج |
جز عشق نبود هیچ دمساز مرا نی اول و نی آخر و آغاز مرا جان میدهد از درونه آواز مرا کای کاهل راه عشق میباز مرا " الف " |
اتفاقم به سر کوي کسي افتادست
که در آن کوي چو من کشته بسي افتادست ه |
تکلّف گر نباشد خوش توان زیست تعلّق گر نباشد خوش توان مُرد ... |
دلش به ناله ميازار و ختم کن حافظ
که رستگاري جاويد در کم آزاريست گ |
شرمنده پست قبل حرف بعدی رو نگفتم امید عفو ...:53::53::53: گر فاش شود عیوب پنهانی ما ای وای به خجلت و پریشانی ما ما غره به دینداری و شاد از اسلام گبران متنفر از مسلمانی ما " م " |
مرا به رندي و عشق ان فضول عيب کند
که اعتراض بر اسرار علم غيب کند ت |
تو را ديده در سر نهادند و گوش
دهن جاي گفتار و دل جاي هوش ق |
قند بیند ، خود شود زهر قتول
راه بیند ، خود بود آن بانگ غول ظ |
ظالم كه كباب از دل درويش خورد چون درنگری ز پهلوی خويش خورد " ز " |
زبان خنجر او داده مهلتي به عدو
ولي به قتل ويش با اجل يکيست زبان ت |
تو مست مست سرخوشی من مست بی سرسرخوشم تو عاشق خندان لبی من بی دهان خندیده ام ... " ب " |
باد را دیدی که با عادان چه کرد
آب را دیدی که در طوفان چه کرد؟ " خ " |
خيز تا بر کلک آن نقاش جان افشان کنيم کاين همه نقش عجب در گردش پرگار داشت " س " |
ساقيا يک جرعهاي زان آب آتشگون که من
در ميان پختگان عشق او خامم هنوز غ |
عاقلان خود نوحه ها پیشین کنند
جاهلان آخِر به سر بر می زنند " ف " |
فغان کاين لوليان شوخ شيرين کار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان يغما را ن |
نفس نفس اگر از باد نشنوم بویت
زمان زمان چو گل از غم کنم گریبان چاک " و " |
وقت آن شيرين قلندر خوش که در اطوار سير
ذکر تسبيح ملک در حلقه زنار داشت ز |
مشاعره با حروف انتخابی
ز بند آز بجز عاقلان نرستهستند
دگر به تیغ طمع حلق خویش خستهستند طمع ببر تو ز بیشی که جمله بی طمعان ز دست بند ستمگاره دهر جستهستند ناصر خسرو آ |
آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی " ض " |
ضمیر همدگر دانند یاران نباشم یار صادق گر ندانم " ب " |
بنمای رخ که خلقی حیران شوند و واله
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید " ز " |
زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا "س" |
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
که هر چه بر سر ما میرود ارادت اوست " ع " |
عشق دردانهست و من غواص و دريا ميکده
سر فروبردم در آن جا تا کجا سر برکنم غ |
غم حبیب نهان به زگفت و گوی رقیب
که نیست سینه ارباب کینه محرم راز " د " |
اکنون ساعت 09:38 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)