![]() |
وصلت ما از ازل یک وصلت ناجور بود(طنز)
وصلت ما از ازل یک وصلت ناجور بود(طنز)
نقیضه ای از عباس احمدی « خلقت ما از ازل یک خلقت ناجور بود / من که خود راضی به این خلقت نبودم، زور بود » میرزاده عشقی http://img.tebyan.net/big/1388/12/15...4357235250.jpg وصلت ما از ازل یک وصلت ناجور بود من که خود راضی به این وصلت نبودم زور بود درس و دانشگاه بالکل بی بخارم کرده بود بس که بودم سر به زیر و در غذا کافور بود رخت دامادی پدر با زور کرد اندر تنم گفت باید زن بگیری تو و این دستور بود چند باری خواستگاری رفته بودم بد نبود میوه می خوردیم و کلا سور و ساتم جور بود این یکی گیسو کمند و آن یکی بینی بلند! این یکی چشم آبی و آن دیگری مو بور بود سومی هم دو برادر داشت هر جفتش خفن اولی خرفهم بود و دومی خرزور بود خانواده گرچه یک اصل مهم در زندگی است انتخاب اولم باباش مرده شور بود کیس خوبی بود شخصا، صورتا، فهما، فقط هشتصد تا سکه مهر خانم مزبور بود با خودم گفتم که کی داده ... گرفته، بی خیال حیف از شانس بدم دامادشان مامور بود! این غزل را توی زندان من سرودم، یک نفس شاهدم ناصر سه کله یا کرم وافور بود... زن اخ است و مایه درد و بلا با این وجود می گرفتم یک زن دیگر اگر مقدور بود زهره سمیعی |
كفشهایم كو؟!...*
كفشهایم كو؟!...*
http://img.tebyan.net/big/1388/02/18...1011073164.jpg با اجازه سهراب نقیضه ای برای کفشهایم! كفشهایم كو؟!... دم در چیزی نیست. لنگه كفش من اینجاها بود ! زیر اندیشه این جاكفشی ! مادرم شاید دیشب كفش خندان مرا برده باشد به اتاق كه كسی پا نتپاند در آن *** هیچ جایی اثر از كفشم نیست نازنین كفش مرا درك كنید كفش من كفشی بود كفشستان ! .. كه به اندازه انگشتانم معنی داشت... پای غمگین من احساس عجیبی دارد شست پای من از این غصه ورم خواهد كرد شست پایم به شكاف سر كفش عادت داشت... ! *** http://img.tebyan.net/big/1388/02/16...2294815231.jpg نبض جیبم امروز تندتر می زند از قلب خروسی كه در اندوه غروب كوپن مرغش باطل بشود... .. جیب من از غم فقدان هزار و صد و هشتاد و سه چوق كه پی كفش، به كفاش محل خواهد داد. « خواب در چشم ترش می شكند » .. كفش من پاره ترین قسمت این دنیا بود سیزده سال و چهل روز مرا در پا بود « یاد باد آنكه نهانش نظری با ما بود » .. دوستان ! كفش پریشان مرا كشف كنید! كفش من می فهمید كه كجا باید رفت، كه كجا باید خندید. كفش من له می شد گاهی زیر كفش حسن و جعفر و عباس و علی توی صفهای دراز. من در این كله صبح پی كفشم هستم تا كنم پای در آن و به جایی بروم كه به آن« نانوایی» می گویند ! شاید آنجا بتوان http://img.tebyan.net/big/1388/02/64...2511580148.jpg نان صبحانه فرزندان را توی صف پیدا كرد باید الان بروم ... اما نه ! كفشهایم نیست ! كفشهایم... كو ؟! پی نوشت: * كفشهایم كو ؟ چه كسی بود صدا زد : سهراب ؟ آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ . مادرم در خواب است . و منوچهر و پروانه، و شاید همه مردم شهر . شب خرداد به آرامی یك مرثیه از روی سر ثانیه ها می گذرد و نسیمی خنك از حاشیه سبز خواب مرا می روبد . http://img.tebyan.net/big/1388/02/10...1701381074.jpg بوی هجرت می آید : بالش من پر آواز پر چلچله هاست . صبح خواهد شد و به این كاسه آب آسمان هجرت خواهد كرد . باید امشب بروم . *** من كه از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت كردم حرفی از جنس زمان نشنیدم . هیچ چشمی، عاشقانه به زمین خیره نبود . كسی از دیدن یك باغچه مجذوب نشد . هیچكس زاغچه ای را سر یك مزرعه جدی نگرفت . من به اندازه یك ابر دلم میگیرد وقتی از پنجره می بینم حوری - دختر بالغ همسایه پای كمیاب ترین نارون روی زمین فقه میخواند *** چیزهایی هم هست، لحظه هایی پر اوج ( مثلاً شاعره ای را دیدم آنچنان محو تماشای فضا بود كه در چشمانش آسمان تخم گذاشت . http://img.tebyan.net/big/1388/02/16...9156234178.jpg و شبی از شبها مردی از من پرسید تا طلوع انگور، چند ساعت در راه است ؟ باید امشب بروم *** باید امشب چمدانی را كه اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد، بردارم و به سمتی بروم كه درختان حماسی پیداست، روبه آن وسعت بی واژه كه همواره مرا می خواند . یك نفر باز صدا زد : سهراب ! كفش هایم كو ؟ ابوالفضل زرویی نصرآباد |
|
مواد لازم جهت سرودن شعر طنز
مواد لازم جهت سرودن شعر طنز |
شعر طنز با مسخره بازي فرق دارد
قسمت اول : |
سوپ انواع مار موجود است
سوپ انواع مار موجود است |
آلوچه دل شکسته دارد
آلوچه دل شکسته دارد |
چگونه شعر بگويم که وضع کيشميشي ست
چگونه شعر بگويم که وضع کيشميشي ست |
آهاي چارشنبه سوري!...
آهاي چارشنبه سوري!... |
زنده باد خروس
"بسمه تعا لی"
(خروسه محله) خروسی بود خوش پر وتاج دیگر خروسان از زیباییش مانده بودند به هاج و واج چو روزی صدا کرد که ای مرغان بییایید با ما شوید دم خوران منم حامی و سرور شما می ترسند همه سگ وشغال ها ازما نکند یک دم بترسید از چنین من همه جا هستم از جهنم تا برین همان دم که خروس مشغول به لفظ بود عقابی در هوا مشغول رقص بود که ای جان چه غذایی وچه مرغانی چه جوجه های ناتوانی چون آن هنگام که دیدن آن عقاب را فراری شدن به گوشه کنارا از همه زودتر فراری شد خروسه فرار کرد بدون چک و بوسه چو وقتی عقاب ماند بی غذا مرغان آمدند بیرون و گفتند بی هوا که ای خروس تو بودی حامی ما ...چی شد آن همه ما ما ما خروس , بی حال وبی زار گفت ونشت در یک کنار که من از بچگی داشتم چنین ترسی, که ندارم مثل این دیگر نپرس از دل زار .که دارم ز ترس در محلی قرار (میثاق) مثنوی |
|
|
|
باران گرانی (طنز)
باران گرانی (طنز) |
|
بنده خدا رو میخواستن اعدام کنن بهش میگن آخرین حرفت رو بزن.میگه لعنت بر پدر و مادر کسی که بزنه زیر چهارپایه!! |
غضنفر و دوستش تصميم مي گيرند فارسي حرف بزنند. |
استاد رندان
استاد رندان نسیم عرب امیری قبول خاطر و لطف سخن خدادادستهمیشه روی لبم ذكر خیر استادست غلام همت آنم كه زیر چرخ كبود ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزادست همان كه از پس یك عمر كار فرهنگی مقیم خانه ی بابا در احمد آبادست! همان كه با همه رندی زفرط ساده دلی به دام توطئه نارفیق افتادست! تمام ما حصل باغ عمر او این است كه صاحب پسری مثل شاخه شمشادست به هیچ خلق و خوی اش انتقاد وارد نیست جز این كه حضرت ایشان به پیپ معتادست! صلاح مملكت خویش خسروان دانند كه آن وجود مبارك هم آدمیزادست! تمام سال كتی قهوه ای به تن دارد كتی كه مثل خودش بی تكلف و ساده است فلك به مردم نادان دهد زمام مراد نه باب میل زرویی نصر آباد*ست! به جز سواد و محبت گناه او این است كه كار دست جوانان نابلد دادست! حضور محفل انس است و دوستان جمع اند كسی كه گوشه عزلت گرفته استادست! اگر كه مجلس طنزی هنوز پا برجاست به لطف حلقه رندان**سال هشتادست! -------------------------------------------- پی نوشت: *این كه هنگام اسم بردن از استاد زرویی نصر آباد دچار سكته شدم بی دلیل هم نباید باشد! **حلقه رندان عنوان شب شعر طنزی است كه به صورت ماهانه در حوزه هنری برگزاری می شود. طرح برگزاری این جلسات در سال 1380 توسط ابو الفضل زرویی نصر آباد به مدیر وقت حوزه هنری حجت الاسلام محمد علی زم ارائه واولین جلسه این شب شعر در مرداد ماه همان سال برگزار شد. |
|
دعاي خير جديد : |
لطیفه های ادبی
چاپلوسي شيميايي |
|
وقتي پسرا دور هم خلوت ميکنند چي ميگن؟؟!!
1- بدبخت حسين دلت بسوزه همون دختري که به تو پا نميداد من رفتم شمارشو گرفتم 2- واي پسر ! اين دختره دانشجو که توي کلاس ماست رو ديدين عجب هيكلي داره ! 3- من بدجوري عاشقش شدم . اگه اين خوشکله با من دوست بشه من همه ي دوست دخترهام رو کنار ميذارم . 4- ...ها ! حوصله مون سر رفت ! دو تا ...شعر بگين تا بخنديم ! 5- يک سي دي توپسي گيرم اومده که خيي باحاله . جديدترين شوي جني فر لوپر و شکيراست . 6- بچه ها اين دختره رو ديدين که مانتو صورتي ميپوشه و يه عينک آفتابي هم ميزنه . وقتي هم که توي دانشگاه را ميره هيچکي رو تحويل نميگيره . بايد حالشو بگيريم ....بهش! 7- ما اينيم ديگه بالاخره شماره رو داديم به دختره فقط ...این قسمت توسط ناظر ویرایش شد لطفا رعایت کنید 8- بچه ها من ميخونم شماها دست بزنيد ... توي کوچمون دختره قد بلنده ... 9- بر و بچ جاتون خالي امروز رفتيم کافي نت يه رومي رو به گند کشيديم 10-ديشب جاتون خالي.مامانم اينا نبودن يه غذاي توپ!!! درست كردم. فقط يه كم زيادي رو گاز موند كه اونم مهم نيست.نميدونيد ته ديگ تخم مرغ چه خوشمزه هست! |
یک روز از یک قمی می پرسند:قم کجاست؟ قمی سرش را بالا می گیرد و می گوید :قم شهریست(!)میان دو ده(!)این یکی ده اصفهان و دیگری شیراز(!) |
استاد اسامی بچه ها را یکی یکی می خواند، رسید به اسم «بارانه». شخص مورد نظر را که پیدا کرد پرسید: واسه چی بارانه؟ دختر جواب داد: واسه این که روز تولدم بارون میومده. برادر اهل دلی از ته کلاس گفت: خوبه اون روز آفتابی نبوده! http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/24.gif
غضنفر چند روز پشت سر هم می رفت گچ سوسک کش می خرید. مغازه دار ازش می پرسه چرا اینقدر گچ سوسک کش می خری؟ غضنفر می گه: آخه هرچی اینا رو پرت می کنم به سوسکها نمی خوره! به غضنفر می گن به زنبورهایی که از کندو محافظت می کنن چی می گن؟ غضنفر می گه: خسته نباشید! http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/67.gif به غضنفر می گن با آش جمله بساز. می گه: محمدی آش صلوات! http://l.yimg.com/us.yimg.com/i/mesg/emoticons7/78.gif |
دیدم به خواب حافظ
دیدم به خواب حافظ ، توى صف اتوبوس گفتم: سلام خواجه، گفتا: علیک جانم گفتم: کجا روانى ؟ گفتا: خودم ندانم گفتم: بگیر فالى، گفتا: نمانده حالى گفتم: چگونه اى؟ گفت: در بند بىخیالى گفتم که: تازه تازه شعر و غزل چه دارى گفتا که: مىسرایم شعر سپید بارى گفتم: کجاست لیلى ، مشغول دلربایى ؟ گفتا: شده ستاره در فیلم سینمایى گفتم: بگو ز خالش، آن خال آتش افروز گفتا: عمل نموده، دیروز یا پریروز گفتم: بگو زمویش، گفتا: که مِش نموده گفتم: بگو ز یارش، گفتا: ولش نموده گفتم: چرا، چگونه؟ عاقل شدست مجنون؟ گفتا: شدید گشته معتاد گرد و افیون گفتم: کجاست جمشید؟ جام جهان نمایش؟ گفتا: خریده قسطى تلویزّیون به جایش گفتم: بگو ز ساقى حالا شده چه کاره گفتا: شده پرستار یا منشى اداره گفتم: بگو ز زاهد، آن رهنماى منزل گفتا: که دست خود را بردار از سر دل گفتم: ز ساربان گو با کاروان غمها گفتا: آژانس دارد با تور دور دنیا گفتم: بکن ز محمل یا از کجاوه یادى گفتا: پژو دوو بنز یا گلف تُک مدادى گفتم که: قاصدت کو؟ آن باد صبح شرقى گفتا که: جاى خود را داده به فکس برقى گفتم: بیا ز هدهد جوییم راه چاره گفتا: به جاى هدهد دیش است و ماهواره گفتم: سلام ما را باد صبا کجا برد گفتا: به پست داده ، آوُرد یا نیاوُرد ؟ گفتم: بگو ز مشکِ آهوى دشت زنگى گفتا که: ادکلن شد در شیشه هاى رنگى گفتم: سراغ دارى میخانهاى حسابى گفت: آن چه بود از دم گشته چلوکبابى |
|
روباه و زاغ آبادانی2010
زاغکی بر درخت نخل فلافل می خورد روبهی ؟آمد و گفت: وولک چه با حالی!چه دمی!عجب عینک ریبونی!مشکی رنگ عشق!دمت گرم!یه دهن بخون! زاغ فلافل را زد زیر بغل و گفت:مو خودوم کلاس دومم،وولک تازه مو زاغ نیست،بازم! |
چرا میگن بچه ننه نمی گن بچه بابا ؟ مامان - بعله ؟ - من می خوام به دنیا بیام ... - باشه . - مامان - بعله ؟ - من شیر می خوام - باشه - مامان - بعله ؟ - من جیش دارم - خب - مامان - بعله ؟ - من سوپ خرچنگ می خوام - چشم - مامان - بعله ؟ - من ازون لباس خلبانیا می خوام - باشه - مامان - بعله؟ - من بوس می خوام - قربونت بشم - مامان - جونم ؟ - من شوكولات آناناسی می خوام - باشه - مامان - بعله ؟ - من دوست می خوام - خب - مامان - بعله ؟ - من یه خط موبایل می خوام با گوشی سونی - چشم - مامان - بعله ؟ - من یه مهمونی باحال می خوام - باشه عزیزم - مامان - بعله ؟ - من زن می خوام - باشه عزیز دلم - مامان - بعله ؟ - من دیگه زن نمی خوام - اوا ... باشه - مامان - .. بعله - من كوفته تبریزی می خوام - چشم - مامان - بعله ؟ - من بغل می خوام - بیا عزیزم - مامان - بعله ؟ - مامان - بعله - مامان - ... جونم ؟ - مامان حالت خوبه - آره - مامان ؟ - چی می خوای عزیزم - تو رو می خوام .. خیلی - ... *** - بابا - بعله ؟ - من می خوام به دنیا بیام - به من چه بچه .. به مامانت بگو - بابا - هان؟ - من شیر می خوام - لا اله الا الله - بابا - چته ؟ - من ازون ماشین كوكی های قرمز می خوام - آروم بگیر بچه - بابا - اههههه - من پول می خوام - چی ؟؟؟؟ !!! - بابا - اوهوم ؟ - منو می بری پارك ؟ - من ماشینمو نمی برم تو پارك تو رو ببرم ؟ - بابا - هان ؟ - من زن می خوام - ای بچه پررو .. دهنت بو شیر می ده هنوز - بابا - .... - من جیش دارم - پوففف - بابا - درد - من زن نمی خوام - به درك - بابا - بلا - تقصیر تو بود كه من به دنیا اومدم یا مامان - تقصیر عمه ات - بابا - زهرمار - من یه اتاق شخصی می خوام - بشین بچه - بابا - مرض - منو دوس داری - ها ؟ - بابا - ... - بابا - خررر پفففف - بابا - خفه - بابا - دیگه چته ؟ - من مامانمو می خوام - از اول همینو بگو ... جونت در بیاد |
گزیده طنز عبید زاکانی
|
گزیده طنز عبید زاکانی ( 2 )
|
وقتی ریاضی دان عاشق می شود!!!
http://irupload.ir/images/d9flrov9p8tdjgm5gvbc.jpg شعری از پروفسور هشترودی در مورد ریاضیات
منحنی قلب من، تابع ابروی توست خط مجانب بر آن، کمند گیسوی توست حد رسیدن به تو، مبهم و بی انتهاست بازه تعریف دل، در حرم کوی دوست چون به عدد یک تویی من همه صفرها آن چه که معنی دهد قامت دلجوی توست پرتوی خورشید شد مشتق از آن روی تو گرمی جان بخش او جزئی از آن خوی توست بی تو وجودم بود یک سری واگرا ناحیه همگراش دایره روی توست (پروفسور هشترودی) |
شوخی با ضرب المثل ها |
راست میگن ها نون تو گداییه !!! [IMG]http://*****************/7/1263825859.jpg[/IMG] |
گذر از نی، من حكايت ميكنم
وز جدايی ها شكايت ميكنم ناله های نی ، از آن نی زن است ناله های من ، همه مال من است شرحه شرحه سينه ميخواهی اگر من خودم دارم ، مرو جای دگر اين منم كه رشته هايم پنبه شد جمعه هايم ناگهان يكشنبه شد چند ساعت ، ساعتم افتاد عقب پاك قاطی شد سحر با نيمه شب يك شبه انگار بگرفتم مرض صبح فردايش زبانم شد عوض آن سلام نازنينم شد «هلو» وآنچه گندم كاشتم ، روييد جو پای تا سر شد وجودم «فوت» و«هد» آب من«واتر» شد و نانم«برد» وای من! حتي پنيرم «چيز» شد است و هستم ، ناگهانی «ايز» شد من كه با آن لهجه و آن فارسی آنچنان خو كرده بودم سال سی من كه بودم آنهمه حاضر جواب من كه بودم نكته ها را فوت آب من كه با شيرين زبانيهای خويش کار خود در هر كجا بردم به پيش آخر عمری ، چو طفلي تازه سال از سخن افتاده بودم ، لال لال كم كمك ، گاهي «هلو» ، گاهي «پيليز» نطق كردم! خرده خرده ، ريز ريز در گرامر همچنان سردرگمم مثل شاگرد كلاس دومم گاه «گود مورنينگ» من جای سلام از سحر تا نيمه شب دارد دوام با در و همسايه هنگام سخن لرزه می افتد به سر تا پای من مي كنم با يك دو تن اهل محل گاهگاهي يك «هلو» رد و بدل گر هوا خوبست يا اين كه بد است گفتگو درباره اش صد در صد است جز هوا ، هر گفتگويی نابجاست اين جماعت ، حرفشان روی هواست بگذر از نی ، من حكايت مي كنم وز جدايی ها شكايت مي كنم نی كجا اين نكته ها آموخته نی كجا داند نيستان سوخته نی كجا از فتنه های شرق و غرب داغ بر دل دارد و تيشه به فرق بشنو از من ، بهترين راوی منم راست خواهی ، هم نی و هم نی زنم سوختند آنها نيستان مرا زير و رو كردند ايران مرا كاش ميماندم در آن محنت سرا تا بسوزانند در آتش مرا تا بسوزانندم و خاكسترم در هم آميزد به خاك كشورم ديدی آخر هر چه رشتم پنبه شد جمعه هايم ناگهان يكشنبه شد |
گفتمت کامم بده، گفتي به طنز
من بدادم گر تو بتواني گرفت |
جایگاه طنز در اشعار رودکی
جایگاه طنز در اشعار رودکی
http://www.aftab.ir/articles/art_cul...fe9472832b.jpg طنز و طعن ریشه و صبغه و سابقه درشعر آغازین فارسی دارد و آثار طنزآمیز اوج تعهد، دین داری و مردم دوستی طنزپردازان است. درعصر و دنیایی که عدل و داد، محبت، شکر، رضا و توکل به خداوند جای خود را به ظلم، ستم، بی مهری، سنگ دلی، بدبینی و حق کشی می دهد، جهل و نادانی به جای علم و دانش، قساوت و شقاوت به جای رأفت و شفقت و بی حیایی و بی شرمی جای عفت و پارسایی را می گیرد. در دوره و عصری که دنیاپرستی، حرص، آز، گردآوری مال و بی اعتنایی به دستورات خداوند، تکبر و خودخواهی، به جای زهد و بیم از خداوند و تواضع دل ها را تسخیر می کند. و حزن و محنت و آزرده دلی جای شادی و خوش دلی را می گیرد و تفرقه ونفاق جانشین الفت، هم دلی وشادی می گردد، شاعر ابزاری جز طعن و طنز ندارد تا به عکس العمل بپردازد و رذایل را برملا گرداند و آنان را مورد نکوهش قرار دهد. با تورقی اجمالی به دیوان اشعار رودکی پدر شعر فارسی به این نکته ظریف خواهیم رسید که او نیز کوشیده است در قالب ابیاتی موزون ومقفی و توأم با طنز و همراه با حکمت حقایقی را درقالب عباراتی ابهام آمیز بیان دارد. رودکی شاعر بزرگ آغازین قرن چهارم است و آن گونه ذکی و تیزهوش است که در هشت سالگی قرآن را تمام از بردارد صوتی دل نشین و نغز دارد و بر بط زنی ماهر و برجسته است. شعر او از جهت مضامین وسعت و گستردگی فراوان دارد واقعه نگاری، خیال انگیزی، موعظت، نصیحت، عشق و محبت، مدح و نثا و... در بدایع و صنایع به حد کمال دارد او در فنون متنوع شعراستادی برجسته است و سخنان وی درتوانایی تشبیه و قرابت معنا وطبیعت بی قرین است. از غالب اشعار او روح طرب و شادی مشهود است که نماد و نشان گستردگی مال و فراغت بال وی است. اما آن چه در این مقال و مجال کوتاه مطرح است این که در اشعار او طنزهای حکیمانه و طنزهای تکان دهنده فراوان است. فی المثل رودکی، جهان را خواب کردار می نگرد و بارها در اشعارش در قالب طنز و طعن فریاد می آورد که دنیا ناپایدار است و فریب او را نباید خورد: این جهان پاک خواب کردار است آن شناسد که دلش بیدار است نیکی او به جایگاه بد است شادی او به جای تیمار است چه نشینی بدین جهان هموار که همه کاراونه هموار است دانش او نه خوب و کارش خوب زشت کردار و خوب دیدار است رودکی رفتار جهان را با خود درطنز تلخی که نوعی بث و شکوی است، به نمایش می گذارد: مرا بسود و فرو ریخت هرچه دندان بود نبود دندان لا چراغ تابان بود سپید سیم رده بود و در و مرجان بود ستاره سحری بود و قطره باران بود یکی نماند کنون ز آن همه بسود و بریخت چه نحس بود همانا که نحس کیوان بود همان که درمان باشد به جای درد شود و باز دردهمان کز نخست درمان بود کهن کند به زمانی همان کجا نبود و نوکند به زمانی همان که خلقان بود جهان نه تنها با او که با مهتران جهان نیز بی رحمی کرده است و آنان را به بدبختی و شقاوت کشانده است: مهتران جهان همه مردند مرگ را سرهمه فرو کردند زیرخاک اندرون شدند آنان که همی کوشک ها برآوردند از هزاران هزارنعمت و ناز نه به آخر به جز کفن بردند رودکی با حسن تعلیل زیر طنز تلخی از گذشت عمر و دگرگونی های متنوع و ناپایداری که در آدمیان ایجاد می شود به نمایش می گذارد. من موی خویش نه از آن می کنم سیاه تا باز نوجوان شوم و نو کنم گناه چون جامه ها به وقت مصیبت سیه کنند من موی از مصیبت پیری کنم سیاه تلخی روزگار آن گاه تلخ تر و غم انگیز تر است که انسان ببیند همه دوستان و یاران ما او را فقط برای خود می خواهند. جز حادثه هرگز طلبم کس نکند یک پرسش گرم جز تبم کس نکند ورجان به لب آیدم به جز مردم چشم یک قطره آب برلبم کس نکند افسوس دیگر رودکی این است که از آتش خاکستر زاید و فرزند مرد خردمند، شباهتی به پدرش نداشته باشد: آی دریغا خردمند را باشد فرزند و خردمند نی ور چه ادب دارد و دانش پدر حاصل میراث به فرزند نی رودکی دریکی از زیباترین طنزهایش نمازگزاران ریاکار و عوام فریب آن دوران را مخاطب قرار می دهد و می گوید: روی به محراب نهان چه سود دل به نجارا و بتان طراز ایزد ما وسوسه عاشقی از تو پذیرد، نپذیرد نماز درپایان باید گفت:خاستگاه و زیرساخت طنز سرآغاز شعر فارسی است و طنز ریشه درشعر و ادب فارسی دارد به گونه ای که با تورق اشعار رودکی پدر شعر فارسی حکیمانه ترین مطالب را در قالب طنز می توان یافت که این امر مؤید این موضوع است. بنابراین طنز با شعر فارسی عجین و در اشعار تمامی شاعران فارسی ساری و جاری است و طنز مولود طنزپردازان درجهت خواری ارزش ها نیست بلکه تلاش روشن گرانه و روشن فکرانه ای است به منظور ایجاد انگیزه و تفکر در مردم بی تفاوت تا بیشتر بیند یشند وبهتر ببینند. |
اندر فواید مجردی...!!
خوشا به حالت که غمی نداری! مسیر پر پیچ و خمی نداری! خوشا به حالت که مجردی تو قاطی ازواج نیامدی تو! بچه نداری که بگیره حالت چه راحتِ تخت و خوبه خیالت بچه ها امروز مصیبت شدن! ننر شدن لوس و بد عادت شدن! هزینشون بد جوری رفته بالا پول، علف خرسه برای اونها! هلاک اجناس ِمدل جدیدن همیشه توی مرکز خریدن! میدن دو تا چک پولو خیلی آسون بابت یک لباس تنگ وچسبون میگیرن از تو دائما تراول تا که بسازن یه تریپ خوشگل یا کافی شاپن یا کلاس کنکور اونم برای ژست و فیس و فیگور بچه نگو ایینه دق شدن! بلا شدن پررو سر تق شدن! تیپشونم خوشگل و خیلی نازه! همیشه تو بوتیکن و مغازه! فشن شدن! هزینشون زیاده! فقط شدن توقع و افاده! با بروبچ میرن تو کار سبقت! زندگی شون همش شده رقابت! میخوان که تیپشون عروسک باشه! گوشی اونها تو محل تک باشه! هدر میدن نصف حقوق مارا تا که بشن شبیه .....(اونها) تا که بگی خالیه جیب ماها میگن چرا دنیا آوردی مارا؟ ندارم اصلا سرشون نمیشه! سیری چیه اخلاقشون همیشه! بگی ندارم میزنی ضد حال چک پولو رو کن تا بشی ایده آل نظر نشه بد جوری با کلاسن اند پیامک زدن و تماسن قبض موبایلشون پدر در آره دخل حقوق آدمو میاره! خلاصه خیلی سخته بچه داری! علی الخصوص با حقوق اداری! خوشا به حالت که هنوز عاقلی! مجرد و راحت و بی مشکلی! |
شعر كــوچـــه
اثری ماندگار از زنده یاد فریدون مشیری
بی تو، مهتابشبی، باز از آن كوچه گذشتم، همه تن چشم شدم، خیره به دنبال تو گشتم، شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم، شدم آن عاشق دیوانه كه بودم. در نهانخانة جانم، گل یاد تو، درخشید باغ صد خاطره خندید، عطر صد خاطره پیچید: یادم آمد كه شبی باهم از آن كوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم. تو، همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت. من همه، محو تماشای نگاهت. آسمان صاف و شب آرام بخت خندان و زمان رام خوشه ی ماه فرو ریخته در آب شاخهها دست برآورده به مهتاب شب و صحرا و گل و سنگ همه دل داده به آواز شباهنگ یادم آید، تو به من گفتی: از این عشق حذر كن! لحظهای چند بر این آب نظر كن، آب، آیینة عشق گذران است، تو كه امروز نگاهت به نگاهی نگران است، باش فردا، كه دلت با دگران است! تا فراموش كنی، چندی از این شهر سفر كن! با تو گفتم: حذر از عشق!؟ ندانم! سفر از پیش تو؟ هرگز نتوانم، نتوانم! روز اول، كه دل من به تمنای تو پر زد، چون كبوتر، لب بام تو نشستم تو به من سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم، باز گفتم كه : تو صیادی و من آهوی دشتم تا به دام تو درافتم همه جا گشتم و گشتم حذر از عشق ندانم، نتوانم! اشكی از شاخه فرو ریخت مرغ شب، ناله ی تلخی زد و بگریخت اشك در چشم تو لرزید، ماه بر عشق تو خندید! یادم آید كه : دگر از تو جوابی نشنیدم پای در دامن اندوه كشیدم. نگسستم، نرمیدم. رفت در ظلمت غم، آن شب و شبهای دگر هم، نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم، نه كنی دیگر از آن كوچه گذر هم بی تو، اما، به چه حالی من از آن كوچه گذشتم! ************* كــوچـــه سروده "هما میرافشار" (پاسخی به اثر فریدون مشیری) بی تو طوفان زده دشت جنونم صید افتاده به خونم تو چهسان میگذری غافل از اندوه درونم؟ بی من از کوچه گذر کردی و رفتی بی من از شهر سفر کردی و رفتی قطرهای اشک درخشید به چشمان سیاهم تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم تو ندیدی ... نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی چون در خانه ببستم، دگر از پا نشستم گوئیا زلزله آمد، گوئیا خانه فروریخت سر من بی تو من در همه شهر غریبم بی تو، کس نشنود از این دل بشکسته صدائی بر نخیزد دگر از مرغک پر بسته نوائی تو همه بود و نبودی تو همه شعر و سرودی چه گریزی ز بر من که ز کویات نگریزم گر بمیرم ز غم دل به تو هرگز نستیزم من و یک لحظه جدایی؟! نتوانم، نتوانم بی تو من زنده نمانم :d************* Room اما هیچ فکر کردین که اگر زنده یاد آقا فریدون خان مشیری میخواست اون شعر معروف و محبوب "کوچه" رو امروزه بگه،چطوری می سرود؟ آخه امروز دیگه همه چی کامپیوتری شده و فکر کنم این مضمون بیشتر به دوره و زمونه ی فعلی میاد ... http://taknaz.ir/upload/4/0.65892500...icon_arrow.gif بی تو Online شبی باز از آن Room گذشتم همه تن چشم شدم، دنبال ID ی تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از Case وجودم شدم آن User دیوانه که بودم وسط صفحه Room ،Desktop یاد تو درخشید Ding صد پنجره پیچید شکلکی زرد بخندید یادم آمد که شبی با هم از آن Chat بگذشتیم Room گشودیم و در آن PM دلخواسته گشتیم لحظه ای بی خط و پیغام نشستیم تو و Yahoo و Ding و دنگ همه دلداده به یک Talk بد آهنگ Windows و Hard و Mother Board آریا دست برآورده به Keyboard تو همه راز جهان ریخته در طرز سلامت من بدنبال معنای کلامت یادم آمد که به من گفتی از این عشق حذر کن لحظه ای چند بر این Room نظر کن Chat آئینه عشق گذران است تو که امروز نگاهت به Email ی نگران است باش فردا که PM ات با دگران است تا فراموش کنی چندی از این Log Out ،Room کن باز گفتم حذر از Chat ندانم ترک Chat کردن هرگز نتوانم نتوانم روز اول که Email ام به تمنای تو پر زد مثل Spam تو Inbox تو نشستم تو Delet کردی ولی من نرمیدم نه گسستم باز گفتم که تو یک Hacker و من User مستم تا به دام تو درافتم Room ها رو گشتم و گشتم تو مرا Hack بنمودی. نرمیدم. نگسستم Room ی از پایه فرو ریخت Hacker ی Ignore تلخی زد و بگریخت Hard بر مهر تو خندید PC از عشق تو هنگید رفت در ظلمت شب آن شب و شبهای دگرهم نگرفتی دگر از User آزرده خبر هم نکنی دگر از آن Room گذر هم بی تو اما به چه حالی من از آن Room گذشتم |
اکنون ساعت 03:49 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)