پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   درد دل های عاشقانه... (http://p30city.net/showthread.php?t=16380)

ابریشم 04-22-2010 03:00 PM

یکی بود یکی نبود
این جمله همیشه آغازگر قصه هایی بود که می شنیدم
ولی قصه من که آغاز شد
هیچکس نبود
نه من بودم و نه تو
من و تو همیشه دو نفر بودیم :
یکی بود، یکی نبود
تو همیشه نبود قصه و من
چه فرق می کرد که بی تو بودم یا نبودم؟
من وتو هیچ وقت ما نبودیم
قصه را بی هم آغاز کردیم
به این امید که شاید در فصلی از آن به هم برسیم
ولی تمام فصلها گذشت و به هم نرسیدیم
و قصه نا تمام ماند...
من و تو می توانستیم ما باشیم
ولی .........


ابریشم 04-22-2010 03:00 PM

در را ببند زیرا
بیرون هوا بی نهایت سرد است
آری هوای عشق
در شهر و دیار ما سرد است
گفتم شاید پیوندی
گرمی دوباره به ما بخشد
اما افسوس
و صد افسوس که دستها سرد است
معصوم محبوبم
محبوب معصوم
مدتهاست که بی تو
خون دل می خورم
اما خوب که نگاه می کنم
می بینم
که خونابه ها هم سرد است
بیا و با گرمی وجودت
آتش دل مرا روشن کن
چون سالهاست
که این دل درد آشنا
بی نهایت سرد است
سرد..


ابریشم 04-22-2010 03:02 PM

امشب به ياد بودنت تا صبح با سازم مي خونم
برات هزار تا شعر ميگم تا بدوني دوست دارم
يادت مياد پشت سرم با چشم گريون داد زدی
روزها اشك من به قلب من تو سنگ زدی
نا مهربون اينجوريه رسمو روسمو عاشقی
ميگی هنوز دوسم داری من كه نديدم اين جوری
گفتي بيا تموم كنيم ترس از حسودا نكنيم
اگه بخوای باز می تونی بازم به چنگم بياری
تو رو قسم دادم به جون جفتمون
به تموم لحظه هاخاطراتمون
اما تو گفتی نميشه
اينجا بايد تموم بشه....

ابریشم 04-22-2010 03:03 PM

اگه تو مال من بودی ماه از چشات طلوع می کرد
پرستو از رو دست تو نغمه هاشو شروع می کرد
اگه تو مال من بودی کلاغ به خونش می رسید
مجنون به داد اون دل زرد و دیوونش می رسید
اگه تو مال من بودی همه خبردار می شدن
ترانه های عاشقی رو سرم آوار می شدن
اگه تو مال من بودی قدم رو پاییز میزدیم
پاییز می فهمید که ماها زبونشو خوب بلدیم
اگه تو مال من بودی انقد غریب نمی شدم
من چی می خواستم از خدا دیگه اگه پیشت بودم
اگه تو مال من بودی دور خوشی نرده نبود
دل من اون آواره ای که شبا می گرده نبود
اگه تو مال من بودی چشام به چشمات شک نداشت
تنگ بلور آرزوم مثل حالا ترک نداشت
اگه تو مال من بودی جهنمم بهشت می شد
قصه ی عشق ما دو تا ، عبرت سرنوشت می شد
اگه تو مال من بودی می بردمت یه جای دور
یه جا که تو دیده نشی نباشه حتی کمی نور
اگه تو مال من بودی ،‌ می ذاشتمت روی چشام
بارون می خواستی می بارید ، ابر سفید گریه هام
اگه تو مال من بودی برگا تو پاییز نمی ریخت
شمعی که پروانه داره ، اشک غم انگیز نمی ریخت
اگه تو مال من بودی قفس دیگه اسیر نداشت
آدما دارا می شدن ، دنیا دیگه فقیر نداشت
اگه تو مال من بودی خیال نمی کنم باشی
پس می رم و می کشمت پیش خودم تو نقاشی

ابریشم 04-22-2010 03:05 PM

در چشمانت چیست که مرا به سوی خود میکشد
در گرمی دست هایت چیست که دستهایم آنها را می طلبد ؟
در آینه چشم هایم بنگر .
چه می بینی ؟
آیا می بینی که تو را می بیند؟
صدای طپش قلبم را می شنوی که فریاد می زند دوستت دارم ؟
دوست ندارم که بگویم دوستت دارم
دوست دارم که بدانی دوستت دارم .

آريانا 04-22-2010 11:34 PM

آنک بی‌باده کند جان مرا مست کجاست ؟!
و آنک بیرون کند از جان و دلم دست کجاست؟!

و آنک سوگند خورم جز به سر او نخورم
و آنک سوگند من و توبه‌ام اشکست کجاست ؟!

و آنک جان‌ها به سحر نعره زنانند از او
و آنک ما را غمش از جای ببرده‌ست کجاست ؟!

جان ِ جان‌ست وگر جای ندارد چه عجب
این که جا می‌طلبد در تن ما هست کجاست ؟!

غمزه چشم بهانه‌ست و زان سو هوسی‌ست
و آنک او در پس غمزه‌ست دل خستست کجاست ؟!

پرده روشن دل بست و خیالات نمود
و آنک در پرده چنین پرده دل بست کجاست ؟!

عقل تا مست نشد , چون و چرا پست نشد
و آنک او مست شد , از چون و چرا رست کجاست ؟!



آريانا 04-23-2010 09:22 AM

مجنون و پریشانِ توام , دستم گیر
سرگشته و حیرانِ توام , دستم گیر

هر بی سر و پا چو دستگیری دارد
من بی سر و سامانِ توام , دستم گیر

T I N A 04-25-2010 08:13 AM

منه خوش خياله ساده
حالا با پاي پياده
دنبالت دارم ميگردم
همسفر با شب و جاده
پرم از حسرت و خواهش
واسه يك لحظه نوازش
كوله باره غم رو دوشم
رهسپاره شهر سازش
تو قامت سياه شب
وقتي ستاره ميميره
انگار ميخواد بهم بگه
واسه رسيدن به تو ديره
از منه خسته رو خط رفتن
بي تو يه سايه فقط ميمونه
سايه ي مردي كه خوش خياله
تو نا رفيقو رفيق ميدونه
هنوزم اسمت عزيزه
واسه اين هميشه تنها

قصه ي بود و نبودت
ميشه راهي واسه فردا

آريانا 04-26-2010 10:23 PM

ندارد پای عشق او دل بی‌دست و بی‌پایم
که روز و شب چو مجنونم سر زنجیر می خایم

میان خونم و ترسم که گر آید خیال او
به خون دل خیالش را ز بی‌خویشی بیالایم

خیالات همه عالم اگر چه آشنا داند
به خون غرقه شود والله اگر این راه بگشایم

منم افتاده در سیلی اگر مجنون آن لیلی
ز من گر یک نشان خواهد نشانی‌هاش بنمایم

ز شب‌های من گریان بپرس از لشکر پریان
که در ظلمت ز آمدشد پری را پای می سایم

اگر یک دم بیاسایم روان من نیاساید
من آن لحظه بیاسایم که یک لحظه نیاسایم

رها کن تا که چون ماهی گدازان غمش باشم
که تا چون مه نکاهم من چو مه زان پس نیفزایم



Omid7 04-27-2010 10:07 PM

شاید آنقدر آبی نباشم که لحظه هایم پر از اقاقیا شود !
شاید آنقدر عاشق نباشم که سروده هایم زمزمه ی هر عابری شود !
شاید آنقدر بزرگ نباشم که مایه ام تمام وجودت را در بر گیرد !
شاید آنقدر نور نباشم که در شبهای تیره ی تنهایی نیازت باشم !
شاید آنی نباشم که در رویا ها درجستجوی آن باشی !
ولی هرکه هستم !
هرچه هستم !
بیش از خود تو را دوست دارم


اکنون ساعت 11:15 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)