پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   مشاعره با شعر نو (http://p30city.net/showthread.php?t=4040)

fatemiii 11-18-2012 04:00 PM

بگذار سر به سينه ي من تا كه بشنوي
آهنگ اشتياق دلي دردمند را
شايد كه بيش از اين نپسندي به كار عشق
آزار اين رميده ي سر در كمند را
بگذار سر به سينه ي من تا بگويمت
اندوه چيست، عشق كدامست، غم كجاست
بگذار تا بگويمت اين مرغ خسته جان
عمريست در هواي تو از آشيان جداست
دلتنگم، آنچنان كه اگر بينمت به كام
خواهم كه جاودانه بنالم به دامنت
شايد كه جاودانه بماني كنار من
اي نازنين كه هيچ وفا نيست با منت
تو آسمان آبي آرام و روشني
من چون كبوتري كه پرم در هواي تو
يك شب ستاره هاي تو را دانه چين كنم
با اشك شرم خويش بريزم به پاي تو
بگذار تا ببوسمت اي نوشخند صبح
بگذار تا بنوشمت اي چشمه ي شراب
بيمار خنده هاي توام ، بيشتر بخند
خورشيد آرزوي مني ، گرم تر بتاب
فريدون مشيري

مستور 11-18-2012 11:26 PM

تصویر ها در آینه ها نعره می کشند
ما را ز چار چوب طلایی رها کنید
ما ، در جهان خویشتن آزاد بوده ایم
من باد نیستم
اما همیشه تشنه ی فریاد بوده ام
دیوار نیستم
اما اسیر پنجه بیداد بوده ام
نقشی درون آینه سرد نیستم
اینان به ناله آتش درد نهفته را
خاموش می کنند و فراموش می کنند
اما من آن ستاره دورم که آب ها
خونابه های چشم مرا نوش می کنند


افسون 13 11-19-2012 04:07 PM

در دو چشمش گناه می خندید
بر رخش نور ماه می خندید
در گذرگاه آن لبان خموش
شعله یی بی پناه می خندید
شرمناک و پر از نیازی گنگ
با نگاهی که رنگ مستی داشت
در دو چشمش نگاه کردم و گفت
باید از عشق حاصلی برداشت


مستور 11-19-2012 05:19 PM

حلاج - شفیعی کدکنی
 
حلاج

تو در نماز عشق چه خواندی ؟
که سال هاست
بالای دار رفتی و این شحنه های پیر
از مرده ات هنوز
پرهیز می کنند


ماهین 11-19-2012 09:49 PM

دشت هایی چه فراخ !
کوه هایی چه بلند !
در گلستانه چه بوی علفی می آمد !
من در این آبادی ،پی چیزی می گشتم ؛
پی خوابی شاید ،
پی نوری ، ریگی ، لبخندی .

افسون 13 11-20-2012 08:38 AM

یاد بگذشته به دل ماند و دریغ
نیست یاری که مرا یاد کند
دیده ام خیره به ره ماند و نداد
نامه ای تا دل من شاد کند

مستور 11-20-2012 12:19 PM

قصه - ابتهاج


دل من باز چو نی می نالد
ای خدا خون کدامین عاشق
باز در چاه چکید


ماهین 11-20-2012 01:29 PM

دلم گرفته
دلم عجیب گرفته است
و هیچ چیز
نه این دقایق خوشبو، که روی شاخه ی نارنج می شود خاموش
نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این شب بوست
نه هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطرافت نمی رهاند
و فکر می کنم
که این ترنم موزون حزن تا ابد
شنیده خواهد شد
نگاه مرد مسافری به روی میز افتاد :
چه سیب های قشنگی !

افسون 13 11-21-2012 12:42 AM

یک روز بلند آفتابی
در آبی بیکران دریا
امواج ترا به من رساندند
امواج ترا بار تنها
چشمان تو رنگ آب بودند
آن دم که ترا در آب دیدم
در غربت آن جهان بی شکل
گویی که ترا بخواب دیدم
از تو تا من سکوت و حیرت
از من تا تو نگاه و تردید ...


ماهین 11-21-2012 08:09 AM

دست درکوچه و بستر
حضور مانوس تو را می جوید
و به راه اندیشیدن
یاس را رج می زند
بی نجوای انگشتانت
فقط .
و جهان از هر سلام خالی است .
شاملو


اکنون ساعت 06:44 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)