قدح پر کن که من در دولت عشق
جوانبخت جهانم گرچه پیرم |
گر چه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم گیر
تا سحر ز کنار تو جوان بر خیزم |
مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم
طایر قدسم و از دام جهان برخیزم |
همای اوج سعادت به دام ما افتد
اگر ترا گذری بر مقام ما افتد |
بیاموزمت کیمیای سعادت
ز همصحبت بد جدایی جدایی |
چه جای صحبت نامحرم است مجلس انس
سرپیاله بپوشان که خرقه پوش آمد |
با نامحرم حدیث اسرار مگو
با مردودان حکایت از یار مگو با مردم اغیار جز اغیار مگو با اشتر خار خوار جز خار مگو |
ساقی و مطرب و می جمله مهیاست ولی
عیش بی یار مهیا نشود یار کجاست |
صبا به تهنیت پیر میفروش آمد
که موسم طرب و عیش و ناز و نوش آمد |
پیر میخانه چه خوش گفت به دردی کش خویش
که مگو حال دل سوخته با خامی چند |
اکنون که گشتی گلشکر قوت دلی نور نظر از گل برآ بر دل گذر آن از کجا این از کجا ای گل تو مرغ نادری برعکس مرغان میپری کامد پیامت زان سری پرها بنه بیپر بیا ... .. . |
چون تویی نرگس باغ نظر ای چشم و چراغ
سر چرا بر من دلخسته گران می داری |
مدامم مست می دارد نسیم جعد گیسویت
خرابم می کند هر دم فریب چشم جادویت |
من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه
صد بار ترا گفتم کم خور دو سه پیمانه // مولوي |
ما رند و خراباتی و دیوانه و مستیم
پوشیده چه گوییم همینیم که هستیم |
میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است |
نیست در کس کرم و وقت طرب میگذرد
چاره آن است که سجاده به می بفروشیم |
بوی تو می شنیدم و بر یاد روی تو دادند ساقیان طرب یک دو ساغرم |
بوي جوي موليان آيد همي
ياد يار مهربان آيد همي |
چه بودی اردل آن ماه مهربان بودی
که حال ما نه چنین بودی ار چنان بودی |
سنگ در برکه می اندازم و می پندارم
به همین سنگ زدن ماه بهم می ریزد |
ماه فرو ماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد |
حدیث روضه نگویم، گل بهشت نبویم
جمال حور نجویم، دوان به سوی تو باشم |
روضه خلدبرین خلوت درویشانست
مایه محتشمی خدمت درویشانست |
گر به صحرا دیگران از بهر عشرت می روند
ما به خلوت با تو ای آرام جان آسوده ایم |
دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم
سخن اهل دل است این و به جان بینوشیم |
نام من رفته ست روزی بر لب جانان به سهو
اهل دل را بوی جان می آید از نامم هنوز |
شعر خونبار من ای باد بدان یار رسان
که ز مژگان سیه بر رگ جان زد نیشم |
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم
بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم |
دوش بیماری چشم تو ببرد از دستم
لیکن از لطف لبت صورت جان می بستم |
دوش ز دست رغیب ساغر می خورده ای
من به خطا رفته ام یا تو خطا کرده ای |
سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش
که دور شاه شجاع است می دلیر بنوش |
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند |
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند |
ميان ماهمن و ماه گردون
تفاوت از زمين تا آسمان است |
نقل قول:
|
باورم نیست ز بد عهدی ایام هنوز
قصه غصه که در دولت یا آخر شد آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدند |
ای که با سلسله زلف دراز آمده ای
فرصتت باد که دیوانه نواز آمده ای |
دوش در حلقه ی ما صحبت گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود |
شبی که ماه مراد از افق شود طالع
بود که پرتو نوری به دام ما افتد |
اکنون ساعت 03:41 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)