جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی
که سلطانی عالم را طفیل عشق می بینم // چ |
چارده ساله بتی چابک شیرین دارم
که جان حلقه به گوش است مه چاردهش ز |
زر از بهای می اکنون چو گل دریغ مدار
که عقل کل به صدت عیب متهم دارد |
حرفت یادت رفت مجتب جون
دلم رمیده شد و غافلم من درویش که آن شکاری سرگشته را چه آمد پیش ل |
معذرت عزیز...
شنیدهام سخنی خوش که پیر کنعان گفت فراق یار نه آن میکند که بتوان گفت س |
سحرگاهان به کوی او بسی رفتم به بوی او
بسی گفتم: قبولم کن، نکرد آن یار چتوان کرد؟ // ت |
تا بو که دست در کمر او توان زدن
در خون دل نشسته چو یاقوت احمریم ک |
کام جان تلخ شد از صبر که کردم بی دوست
عشـوه ای زآن لب شیرین شکـر بار بیـار // ب |
به سامانم نمی پرسی نمیدانم چه سر داری
به درمانم نمی کوشی نمی دانی مگر دردم ا |
ای آن که به تقریر و بیان دم زنی از عشق
ما با تو نداریم سخن خیر و سلامت ط |
اکنون ساعت 01:21 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)