کوزه چو من عاشق زاری بوده است در بند سر زلف نگاری بودهست
ف |
فقر ظاهر مبین که حافظ را
سینه گنجینه ی محبت اوست س |
سپاس و آفرین آن پادشا را
که گیتى را پدید آورد و مارا بدو زیباست ملک و پادشایى که هر گز ناید از ملکش جدایى ه |
هر دم به خون دیده چه حاجت وضو چو نیست
بی طاق ابروی تو نماز مرا جواز ز |
ز بیخودی طلب یارمیکند حافظ
چو مفلسی که طلبکار گنج قارونست م |
مگرش خدمت دیرین من از یاد برفت
ای نسیم سحری یاد دهش عهد قدیم گ |
گر من آلوده دامنم چه عجب همه عالم گواه عصمت اوست ش |
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر
کاین سر پرهوس شود خاک در سرای تو // ن |
نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهر نهادم آینه ها در مقابل رخ دوست ب |
بیا به شام غریبان و آب دیده من بین
بسان باده صافی در آبگینه شامی ت |
اکنون ساعت 12:16 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)