از صبا پرس که ما راهمه شب تا دم صبح
بوي زلف تو همان مونس جانست که بود |
دوش در حلقه ما قصه گيسوي تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موي تو بود |
در ره عشق که از سیل بلا نیست گذر
کرده ام خاطرخود را به تمنای تو خوش |
شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید |
در عشق تو از بس که خروش آورديم
درياي سپهر را به جوش آورديم چون با تو خروش و جوش ما درنگرفت رفتيم و زبانهاي خموش آورديم //عطار |
من به مردن راضیم پیشم نمی آید اجل
بخت بد بین کز اجل هم ناز می باید کشید |
ديدي که خون ناحق پروانه شمع را
چندان امان نداد که شب را سحر کند؟ |
دگر از وصل و هجرانم مپرسید
که درد بی امانم را دوا نیست |
تو قله ی خیالی و تسخیر تو محال
بختم نی که خوابی و تعبیر تو محال |
لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار مـن اسـت (حضرت لسان الغيب) |
اکنون ساعت 06:48 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)