پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   کشکول نکته ها (http://p30city.net/showthread.php?t=29575)

behnam5555 07-03-2014 07:36 PM


در دلم بود که آدم بشوم اما نشدم

در دلـــــــم بــــــــود كه آدم شوم؛ امّا نشدم
بــــي خبر از همه عالم شوم؛ امّا نشدم


بـــــــر درِ پیــــــرِ خــــــرابــــات نهم روى نیاز
تا بــه این طایفه محرم شوم؛ امّا نشدم


هجرت از خویش كنم، خانه به محبوب دهم
تا بـــه اسمـــــاء معلّم شوم؛ امّا نشدم


از كف دوست بنوشم همه شب باده عشق
رستــــه از كوثر و زمزم شوم؛ امّا نشدم


فــــــــــارغ از خـویشتن و واله رخسار حبیب
همچنــــان روح مجسم شوم؛ امّا نشدم


سر و پا گوش شوم، پاى به سر هوش شوم
كـــــز دَم گرم تو مُلهَم شوم؛ امّا نشدم


از صفــــــا راه بیابــــــم به ســــــــوى دار فنا
در وفــــا یــــــار مسلّم شوم؛ امّا نشدم


خواستم بر كنم از كعبه دل، هر چه بت است
تــــا بــــرِ دوست مكرّم شوم؛ امّا نشدم


آرزوهــــا همـــــه در گور شد اى نفس خبیث
در دلــــم بــــود كـه آدم شوم؛ امّا نشدم



behnam5555 07-03-2014 07:38 PM


کلاغ عاشق

نمیدونم شاعرش کی هست اما امیدوارم خوشتون بیاد
شعری که شاید درد خیلی ها باشه...



یه روزی آقای کلاغ ، ....... یا به قول بعضیا زاغ

رو دوچرخه پا می‌زد، ........ رد شدش از دم باغ

پای یک درخت رسید ، ........ صدای خوبی شنید

نگاهی کرد به بالا ،........... صاحب صدا رو دید

یه قناری بود قشنگ ، ......... بال و پر ، پر آب و رنگ

وقتی جیک جیکو می‌کرد ، ......... آب می‌کردش دل سنگ

قلب زاغ تکونی خورد ،...... قناری عقلشو برد

توی فکر قناری ، .........تا دو روز غذا نخورد


روز سوم کلاغه ،........‌رفتش پیش قناری

گفتش عزیزم سلام ، ........اومدم خواستگاری!

نگاهی کرد قناری ، ......بالا و پایین، راست و چپ

پوزخندی زد به کلاغ ،....... گفتش که عجب! عجب

منقار من قلمی ، .......منقار تو بیست وجب

واسه چی زنت بشم؟..... مغز من نکرده تب

کلاغه دلش شیکست ،..... ولی دید یه راهی هست

برای سفر به شهر ،...... بار و بندیلش رو بست

یه مدت از کلاغه ،......... هیچ کجا خبر نبود

وقتی برگشت به خونه ،........ از نوکش اثر نبود

داده بود عمل کنن ، ........منقار درازشو

فکر کرد این بار می‌خره ،.... قناریه نازشو



باز کلاغ دلش شیکست ، ........نگاه کرد به سر و دست

آره خب، سیاه بودش! .......اینجوری بوده و هست

دوباره یه فکری کرد ، .......رنگ مو تهیه کرد

خودشو از سر تا پا ،........ رفت و کردش زرد زرد

رفتش و گفت: قناری! ......اومدم خواستگاری

شدم عینهو خودت ،......... بگو که دوسم داری

اخمای قناریه ، .......دوباره رفتش تو هم!


کله‌مو نگاه بکن ،......... گیسوهام پر پیچ و خم

موهای روی سرت ،........ وای که هست خیلی کم

فردا روزی تاس می‌شی!...... زندگی‌مون میشه غم

کلاغ رفتش خونه ........نگاه کرد به آیینه

نکنه خدا جونم ! .......سرنوشت من اینه؟!

ولی نا امید نشد ،...... رفت تو فکر کلاگیس

گذاشت اونو رو سرش ، ....تفی کرد با دو تا لیس

کلاه گیسه چسبیدش ،.... خیلی محکم و تمیز

روی کله‌ی کلاغ ،..... نمی‌خورد حتی لیز


نگاه که خوب می‌کنم ، ....می‌بینم گردنتو

یه جورایی درازه ، ......نمی‌شم من زن تو

کلاغه رفتشو من ،...... نمی‌دونم چی جوری

وقتی اومدش ولی ، .....گردنش بود اینجوری


خجالت نمی‌کشی؟.... واسه گوشتای شیکم!؟

دوست دارم شوهر من ، .....باشه پیمناست دست کم!

دیگه از فردا کلاغ ،.... حسابی رفت تو رژیم

می‌کردش بدنسازی ، .....بارفیکس و دمبل و سیم

بعدش هم می‌رفت تو پارک ،..... می‌دویید راهای دور

آره این کلاغ ما ،‌.....خیلی خیلی بود صبور


واسه ریختن عرق ، .....می‌کردش طناب‌بازی

ولی از روند کار ، ....نبودش خیلی راضی

پا شدی رفتش به شهر ،.... دنبال دکتر خوب

دو هفته بستری شد ، .....که بشه یه تیکه چوب

قرصای جور و واجور ، ....رژیمای رنگارنگ

تمرینهای ورزشی ، ....لباسای کیپ تنگ

آخرش اومد رو فرم ، .....هیکل و وزن کلاغ

با هزار تا آرزو ، .....اومدش به سمت باغ


وقتی از دور میومد ، .....شنیدش صدای ساز

تنبک و تنبور و دف ، ....شادی و رقص و آواز

دل زاغه هری ریخت !........ نکنه قناریه؟

شایدم عروسی ......... بازای شکاریه!!


دیدش ای وای قناری ، .....پوشیده رخت عروس

یعنی دامادش کیه؟ .....طاووسه یا که خروس؟

هی کی هست لابد تو تیپ ، ....حرف اولو می‌زنه!

توی هیکل و صورت ،‌ ....صد برابر منه

کلاغه رفتشو دید ،..... شوهر قناری رو

شوکه شد ، نمی‌دونست، ....چیز اصل کاری رو!

می‌دونین مشکل کار ،.... از همون اول چی بود؟

کلاغه دوچرخه داشت ،‌.....صاحب بی ام و نبود


behnam5555 07-03-2014 07:40 PM


به کودکی گفتند : عشق چیست؟ گفت : بازی. به نوجوانی
گفتند : عشق چیست؟ گفت : رفیق بازی. به جوانی
گفتند : عشق چیست؟ گفت : پول و ثروت.
به پیرمردی گفتند : عشق چیست؟
گفت :عمر. به عاشقی گفتند : عشق چیست؟
چیزی نگفت.آهی کشید و سخت گریست




behnam5555 07-03-2014 07:49 PM


از بین بردن چربی های اضافه بدن


شکم انسان از عضلاتی قوی پوشیده شده که نگهدارنده اماء و احشاء است . ورزش نکردن ، انجام فعالیت های نشسته و مصرف کالری بیش از نیاز ، موجب تجمع چربی در منطقه شکم می شود ؛…
در این صورت عضلات شکم ، سفتی و حالت اولیه خود را از دست داده و شکل ظاهری اندام افتاده شده و چربی ذخیره ای شکم به حالت گره دار احساس می شود .به علاوه ، تجمع چربی درمنطقه شکم به خصوص در خانمها خطر ابتلا به دیابت و عوارض عروقی را چند برابر می کند.● برای از بین بردن چربی های اضافی شکم چه کنیم؟
▪ این بافت چربی ، برای بدن یک انبار انرژی است و بدن مازاد نیاز خود را در آن ذخیره کرده ، در مواقع نیاز ، از آن برداشت می کند . پس باید کاری کرد که بدن نیازمند انرژی بافت چربی شود. دریافت کالری کمتر و ورزش کردن ، راه رسیدن به این مقصود است. البته اکنون با روشهای دیگری مثل جراحی نیز ، این چربی ها را بر می دارند ولی اگر بتوانیم با ورزش ، که سلامت عمومی بدن را به دنبال دارد ، آن را از بین ببریم ، مسلما به جراحی نیازی نخواهد بود .

ادعا می شود که کمر بندهای شوک دهنده با وارد کردن جریان های الکتریکی به چربی شکم موجب تجزیه آنها و قوی شدن عضلات شکم می گردد . در صورتی که تنها جریانهایی با قدرت ایمپالسهای مغز ، موجب انقباض عضلات می شود و اگر چنین جریانی با این کمربند وارد شکم شود موجب یک انقباض دردناک خواهد شد .البته استفاده از وسایل ورزشی که موجب انقباض عضلات شکم شود ، مفید است ؛ اما ورزش کردن به تنهایی کافی نخواهد بود ، چرا که کالری اضافی باز هم در شکم یا باسن ذخیره می شود . پس باید از خوردن شیرینی های خامه ای ، تنقلات چرب مثل چیپس ، غذاهای پر روغن و نان و برنج زیاد از حد پرهیز کرد.

● یک ورزش مفید:
دراز و نشست از راحت ترین و مؤثرترین ورزش ها برای برطرف کردن چربی شکم است. با فشار زیادی که به عضلات شکم وارد می شد ، این عضلات قوی شده و شکم به حالت اولیه باز می گردد . مدت ورزش چند روز یا چند هفته نیست بلکه باید آنرا مداوم انجام داد .
تمرینات ورزشی در صورتی که به درستی انجام نگیرند ، به کمر شما آسیب می رسانند.

● طریقه درست انجام دراز نشست:
▪ به پشت روی زمین نسبتاً نرمی بخوابید.
پاها را خم کنید تا کف پایتان روی زمین قرار بگیرد ، دستانتان را به روی سینه قرار دهید . ابتدا سر را بلند کرده و سپس شانه ها را به آرامی ۳۰ تا ۴۰ سانتی متر بالا بیاورید و دوباره بخوابید . بلند شدن بیش از این مقدار عضلات پای شما را به کار می گیرد. ده مرتبه پشت سر هم ، این کار را انجام دهید . چند ثانیه استراحت کنید و ده مرتبه بعدی را انجام دهید. در ابتدا لازم نیست زیاد به خودتان فشار بیاورید ، زمانی که احساس کردید ، عضلات شکم شما قوی تر شده اند جسم سنگینی را در هنگام دراز نشست در دست ، روی سینه بگیرید تا فشار بیشتری به عضلات شکم وارد شود.

● ورزشهای تکمیلی دیگری که می توانید برای متناسب شدن شکم انجام دهید در ذیل ارائه شده است :
چهار دست و پا روی زمین قرار بگیرید ، یک پای خود را مستقیماً بلند کرده و در هوا نگاه دارید ، از یک تا ۵ بشمارید ، سپس به حالت اول برگردید ، از یک تا ۵ بشمارید حالا پای دیگرتان را به همین صورت حرکت دهید و بشمارید . این عمل را چند بار تکرار کنید .
روی زمین بنشینید کف دستها را در طرفین بدن ، روی زمین بگذارید و زانوها را خم کنید ، در این حال با باسن خود جابجا شده به جلو بروید در حقیقت ، سر بخورید . می توانید با دستها مچ پاها را بگیرید .
به پشت روی زمین طاق باز بخوابید ، دستها را باز کرده در طرف راست و چپ روی زمین دراز کنید حالا زانوها را خم کنید و همانطور که به هم چسبیده اند با هم اول به طرف راست زانوها را تا نزدیک زمین بیاورید ، سپس به همین شکل به طرف چپ تا نزدیکی زمین حرکت دهید ، این عمل را ۱۰-۱۵ بار تکرار کنید .

بایستید و دست ها را به طرف جلو دراز کنید و در مقابل روی خود به لبه یک صندلی تکیه دهید حالا به تدریج و خیلی آهسته زانوها را خم کنید تا به صورت نشسته در آیید ، سپس به آهستگی بلند شده و بایستید . این عمل را ۵ تا ۱۰ بار تکرار کنید .
به روی شکم ، روی زمین بخوابید ، چانه خود را روی هرد و دست خود قرار دهید در حالیکه پاها را کشیده و دراز نگاه داشته اید ، یک پا را تا آنجا که می توانید بالا بیاورید و در آن حالت نگهدارید ، از یک تا ۵ بشمارید وسپس پا راپائین بیاورید – حالا این عمل را با پای دیگرتان انجام دهید .
چهار دست و پا روی زمین قراربگیرید ، یک پای خود را مستقیما بلند کرده درهوا نگاه دارید وازیک تا ۵ بشمارید سپس به حال اول بازگردید و از یک تا ۵ بشمارید اکنون پای دیگرتان رابه همین صورت حرکت دهید و بشمارید . این عمل را چند بار تکرار کنید.

behnam5555 07-03-2014 07:52 PM


رده بندی بازیکنان فوتبال:


http://images.seemorgh.com/iContent2/Files/108279.jpg
۱- لیونل مسی ( بارسلونا ): ۲۹٫۶ میلیون پوند

۲- دیوید بکام (لس آنجلس گلکسی/ میلان): ۲۷٫۳ میلیون پوند

۳- کریستیانو رونالدو ( رئال مادرید): ۲۷ میلیون پوند

۴- کاکا ( رئال مادرید) : ۱۶٫۹ میلیون پوند

۵- تیری آنری ( بارسلونا) : ۱۶٫۱ میلیون پوند

۶- رونالدینیو (میلان): ۱۵٫۵ میلیون پوند

۷- کارلوس تبس ( منچسترسیتی): ۱۳٫۸ میلیون پوند

۸- زلاتان ابراهیموویچ (بارسلونا): ۱۳ میلیون پوند

۹- فرانک لمپارد (چلسی): ۱۲٫۸ میلیون پوند

۱۰- ساموئل اتوئو ( اینتر):۱۲٫۴ میلیون پوند




behnam5555 07-03-2014 07:53 PM


در كتاب «صفوه الأخبار» از أعمش نقل مي‌كند: كنيزي سياه چهره و كور را ديدم كه به مردم آب مي‌داد و مي‌گفت: دوستي و محبّت حضرت علي بن ابي طالب را بياشاميد.

سپس او را در مکه ديدم كه بينا گشته و به مردم آب مي‌دهد و اين بار مي‌گويد: بياشاميد به محبّت كسي كه خدا به خاطر او بينايي را به من برگردانيد.

اعمش مي‌گويد: قضيّه را با او در ميان گذاشتم و گفتم: تو را در مدينه نابينا ديدم كه آب مي‌دادي و مي‌گفتي: به .محبّت علي بن ابي طالب(ع) آب بياشاميد و اكنون مي‌بينم بينا گشته‌اي، مرا از اين مطلب باخبر كن
كنيز گفت: مردي را ديدم كه به من فرمود: اي كنيز! آيا تو اهل ولايت و محبّت عليّ بن ابي طالب(ع) هستي؟ گفتم: بلي، آنگاه دعا كرد و گفت: خدايا! اگر راست مي‌گويد بينايي‌اش را به او برگردان، به خدا قسم، به بركت دعاي او فوراً ديدگانم روشن و چشمانم بينا گرديد.
به او گفتم: تو كيستي؟ گفت: «من خضر و از شيعيان عليّ بن ابي طالب(ع) مي‌باشم.»1

پي‌نوشت:
1. صفوه الاخبار (كتابي است خطّي كه هنوز به چاپ نرسيده است)، مجلسي(ره)، بحارالانوار، ج 42، ص 9، ح 11. به نقل از: القطره، ج 1، تأليف علّامه سيّد احمد مستنبط.

behnam5555 07-03-2014 07:54 PM


روزی در یک دهکده کوچک، معلم مدرسه از دانش آموزان سال اول خود خواست تا تصویری از چیزی که نسبت به آن قدردان هستند، نقاشی کنند. او با خود فکر کرد که این بچه های فقیر حتماً تصاویر بوقلمون و میز پر از غذا را نقاشی خواهند کرد. ولی وقتی داگلاس نقاشی ساده کودکانه خود را تحویل داد، معلم شوکه شد! او تصویر یک دست را کشیده بود، ولی این دست چه کسی بود؟

بچه های کلاس هم مانند معلم از این نقاشی مبهم تعجب کردند. یکی از بچه ها گفت:
"من فکر می کنم این دست خداست که به ما غذا می رساند."

یکی دیگر گفت:
"شاید این دست کشاورزی است که گندم می کارد و بوقلمون ها را پرورش می دهد."

هر کس نظری می داد تا این که معلم بالای سر داگلاس رفت و از او پرسید:
"این دست چه کسی است، داگلاس؟"

داگلاس در حالی که خجالت می کشید، آهسته جواب داد:
"خانم معلم، این دست شماست."

معلم به یاد آورد از وقتی که داگلاس پدر و مادرش را از دست داده بود، به بهانه های مختلف نزد او می آمد تا خانم معلم دست نوازشی بر سر او بکشد.

شما چطور؟! آیا تا به حال بر سر کودکی یتیم دست نوازش کشیده اید؟ بر سر دانش آموزان خود چطور؟

behnam5555 07-03-2014 07:56 PM

دسته گل
پيرمرد لاغر و رنجور با دسته گلی بر زانو روی صندلی اتوبوس نشسته بود
دختری جوان، روبه روی او، چشم از گل ها بر نمی داشت
وقتی به ايستگاه رسيدند، پيرمرد بلند شد، دسته گل را به دختر داد و گفت
می دانم از اين گل ها خوشت آمده است. به زنم مي گويم كه دادم شان به تو
گمانم او هم خوشحال می شود و دختر جوان دسته گل را پذيرفت و پيرمرد را نگاه كرد
كه از پله‏ های اتوبوس پايين می رفت و وارد قبرستان كوچك شهر می شد


behnam5555 07-03-2014 07:58 PM



قابل توجه زوج های خوشبخت

در یک شب سرد زمستانی یک زوج سالمند وارد رستوران بزرگی شدند. آنها در میان زوجهای جوانی که در آنجا حضور داشتند بسیار جلب توجه می کردند.

بسیاری از آنان، زوج سالخورده را تحسین می کردند و به راحتی می شد فکرشان را از نگاهشان خواند
:

نگاه کنید، این دو نفر عمری است که در کنار یکدیگر زندگی می کنند و چقدر در کنار هم خوشبختند
.

پیرمرد برای سفارش غذا به طرف صندوق رفت. غذا سفارش داد ، پولش را پرداخت و غذا آماده شد. با سینی به طرف میزی که همسرش پشت آن نشسته بود رفت و رو به رویش نشست
.

یک ساندویچ همبرگر ، یک بشقاب سیب زمینی خلال شده و یک نوشابه در سینی بود
.

پیرمرد همبرگر را از لای کاغذ در آورد و آن را با دقت به دو تکه ی مساوی تقسیم کرد
.

سپس سیب زمینی ها را به دقت شمرد و تقسیم کرد
.

پیرمرد کمی نوشابه خورد و همسرش نیز از همان لیوان کمی نوشید. همین که پیرمرد به ساندویچ خود گاز می زد مشتریان دیگر با ناراحتی به آنها نگاه می کردند و این بار به این فــکر می کردند که آن زوج پیــر احتمالا آن قدر فقیــر هستند که نمی توانند دو ساندویچ سفــارش بدهند
.

پیرمرد شروع کرد به خوردن سیب زمینی هایش. مرد جوانی از جای خو بر خاست و به طرف میز زوج پیر آمد و به پیر مرد پیشنهاد کرد تا برایشان یک ساندویچ و نوشابه بگیرد. اما پیر مرد قبول نکرد و گفت : همه چیز رو به راه است ، ما عادت داریم در همه چیز شریک باشیم
.

مردم کم کم متوجه شدند در تمام مدتی که پیرمرد غذایش را می خورد، پیرزن او را نگاه می کند و لب به غذایش نمی زند
.

بار دیگر همان جوان به طرف میز رفت و از آنها خواهش کرد که اجازه بدهند یک ساندویچ دیگر برایشان سفارش بدهد و این دفعه پیر زن توضیح داد: ما عادت داریم در همه چیز با هم شریک باشیم
.

همین که پیرمرد غذایش را تمام کرد ، مرد جوان طاقت نیاورد و باز به طرف میز آن دو آمد و گفت: می توانم سوالی از شما بپرسم خانم؟


پیرزن جواب داد: بفرمایید

- چرا شما چیزی نمی خورید ؟ شما که گفتید در همه چیز با هم شریک هستید . منتظر چی هستید؟

پیرزن جواب داد: منتظر دندانهـــــا



behnam5555 07-03-2014 08:01 PM

آتش اميد
http://www.etefaghnews.com/images/do...00001062-b.jpg

تنها بازمانده ي يك كشتي شكسته به جزيره ي كوچك خالي از سكنه اي افتاد. او با دلي لرزان دعا كرد كه خدا نجاتش دهد. اگر چه روزها افق را به دنبال ياري رساني از نظر مي گذراند كسي نمي آمد. سر انجام خسته و از پا افتاده موفق شد از تخته پاره ها كلبه اي بسازد تا خود را از عوامل زيان بار محافظت كند و دارا يي هاي اندكش را در آن نگه دارد.
اما روزي كه براي جستجوي غذا بيرون رفته بود' به هنگام برگشتن ديد كه كلبه اش در حال سوختن است و دودي از آن به سوي آسمان ميرود. متاَسفانه بدترين اتفاق مممكن افتاده و همه چيز از دست رفته بود.......
......


از شدت خشم و اندوه در جا خشكش زد.فرياد زد: "خدايا تو چطور راضي شدي با من چنين كاري بكني؟"

صبح روز بعد با بوق كشتي اي كه به ساحل نزديك مي شد از خواب پريد. كشتي اي آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته ' از نجات دهندگانش پرسيد: "شما ها از كجا فهميديد من در اينجا هستم؟"

آنها جواب دادند: " ما متوجه علايمي كه با دود مي دادي شديم."

وقتي اوضاع خراب مي شود' نا اميد شدن آسان است. ولي ما نبايد دلمان را ببازيم ' چون حتي در ميان درد و رنج ' دست خدا در كار زندگي مان است. پس به ياد داشته باش : دفعه ي ديگر اگر كلبه ات سوخت و خاكستر شد ' ممكن است دود هاي برخاسته از آن علايمي باشد كه عظمت و بزرگي خدا را به كمك مي خواند.



اکنون ساعت 06:40 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)