پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   کشکول نکته ها (http://p30city.net/showthread.php?t=29575)

behnam5555 01-06-2011 07:26 PM


جملاتی از آنتوني رابينز


* به مردم بیش از آنچه انتظار دارند بدهید و این کار را با شادمانی انجام دهید.

* با مرد یا زنی ازدواج کنید که عاشق صحبت کردن با او هستید. برای اینکه وقتی پیرتر می شوید ، مهارتهای مکالمه ای مثل دیگرمهارتها خیلی مهم میشوند.

* همه ی آنچه را که می شنوید باور نکنید، همه ی آنچه را که دارید خرج نکنید و یا همان قدر که می خواهید نخوابید.

* وقتی می گویید "دوستت دارم" منظورتان همین باشد.

* وقتی می گویید "متاسفم" به چشمان شخص مقابل نگاه کنید.

* قبل از اینکه ازدواج کنید حداقل ۶ ماه نامزد باشید.

* به عشق در اولین نگاه باور داشته باشید.

* هیچوقت به رؤیاهای کسی نخندید . مردمی که رؤیا ندارند هیچ چیز ندارند.

* عمیقاً و بااحساس عشق بورزید . ممکن است آسیب ببینید ولی این تنها راهی است که به طور کامل زندگی می کنید.

* در اختلافات منصفانه بجنگید و از کسی هم نام نبرید.

* مردم را از طریق خویشاوندانشان داوری نکنید.

* آرام صحبت کنید ولی سریع فکر کنید.

* وقتی کسی از شما سوالی می پرسد که نمی خواهید پاسخ دهید ، لبخندی بزنید و بگویید "چرا می خواهی این را بدانی؟"

* به خاطر داشته باشید که عشق بزرگ و موفقیتهای بزرگ مستلزم ریسک های بزرگ هستند.

* وقتی کسی عطسه می کند به او بگویید "عافیت باشد ".

* وقتی چیزی را از دست می دهید ، درس گرفتن از آن را ازدست ندهید.

* این سه نکته را به یاد داشته باشید : احترام به خود ، احترام به دیگران و مسئولیت همه کارهایتان را پذیرفتن.

* اجازه ندهید یک اختلاف کوچک به دوستی بزرگتان صدمه بزند.

* وقتی تلفن را بر می دارید لبخند بزنید ، کسی که تلفن کرده آن را درصدای شما می شنود.

* یک زمانی را برای تنها بودن اختصاص دهید


behnam5555 01-06-2011 07:33 PM

لبخند....

۱. لبخند جذابتان می کند.

همه ما به سمت افرادیکه لبخند می زنند کشیده می شویم. لبخند یک کشش و جذبه فوری ایجاد می کند. دوست داریم نسبت به آنها شناخت پیدا کنیم.

۲. لبخند حال و هوایتان را تغییر می دهد.
دفعه بعدی که احساس بی حوصلگی و ناراحتی کردید، لبخند بزنید. لبخند به بدن حقه می زند.

۳. لبخند مسری است.
لبخند زدن برایتان شادی می آورد. با لبخند زدن فضای محیط را هم شادتر می کنید و اطرافیان را مانند آهن ربا به سمت خود می کشید.

۴. لبخند زدن استرس را از بین می برد.
وقتی استرس دارید، لبخند بزنید. با اینکار استرستان کمتر می شود و می توانید برای بهبود اوضاع وارد عمل شوید.

۵. لبخند زدن سیستم ایمنی بدن را تقویت می کند.
بهاین دلیل عملکرد ایمنی بدن تقویت می شود که شما احساس آرامش بیشتری دارید. با لبخند زدن از ابتلا به آنفولانزا و سرماخوردگی جلوگیری کنید.

۶. لبخند زدن فشارخونتان را پایین می آورد.
وقتی لبخند می زنید، فشارخونتان به طرز قابل توجهی پایین می آید. لبخند بزنید و خودتان امتحان کنید.

۷. لبخند زدن اندورفین، سروتونین و مسکن های طبیعی بدن را آزاد می کند.
تحقیقات نشان داده است که لبخند زدن با تولید این سه ماده در بدن باعث بهبود روحیه می شود. می توان گفت لبخند زدن یک داروی مسکن طبیعی است.

۸. لبخند زدن چهره تان را جوانتر نشان می دهد.
عضلاتیکه برای لبخند زدن استفاده می شوند صورت را بالا می کشند. پس نیازی به کشیدن پوست صورتتان ندارید، سعی کنید همیشه لبخند بزنید.

۹. لبخند زدن باعث می شود موفق به نظر برسید.
به نظر می رسد که افرادیکه لبخند می زنند اعتماد به نفس بالاتری دارند و در کارشان بیشتر پیشرفت می کنند.

۱۰. لبخند زدن کمک می کند مثبت اندیش باشید
.
لبخندبزنید. حالا سعی کنید بدون از بین رفتن آن لبخند به یک مسئله منفی فکرکنید. خیلی سخت است. وقتی لبخند می زنیم بدن ما به بقیه بدن پیغام می فرستدکه "زندگی خوب پیش می رود". پس با لبخند زدن از افسردگی، استرس و نگرانی دور بمانید.




behnam5555 01-06-2011 07:35 PM


حج من تو بودی

گویندابوسعیدابوالخیرچند درهم اندوخته بود تا به زیارت كعبه رود. با كاروانی همراه شد و چون توانایی پرداخت برای مركبی نداشت پیاده سفر كرده و خدمت دیگران میكرد ... تا در منزلی فرود آمدند و شیخ برای جمع آوری هیزم به اطراف رفت. در زیر درختی مرد ژنده پوشی با حالی پریشان دید. از احوال وی جویا شد و دریافت كه از خجالت اهل و عیال در عدم كسب روزی به اینجا پناه آورده است و هفتهای است كه خود و خانوادهاش در گرسنگی بسر بردهاند. چند درهم اندوختهی خود را به وی داد و گفت برو.
مرد بینوا گفت:
مرا رضایت نیست تو در سفر حج در حرج باشی تا من برای فرزندانم توشهای ببرم.
شیخ گفت:
حج من تو بودی و اگر هفت بار گرد تو طواف كنم به زانكه هفتاد بار زیارت آن بنا كنم.


behnam5555 01-06-2011 07:37 PM


آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند ...

کسی از عارف حق،شیخ ابوسعید ابوالخیر پرسید:
این همه دولت (عرفانی) از کجا یافتی؟
گفت:
بر کنار جوی آب میرفتم، پیر
شیخ ابوالفضل سرخسی از آن جانب دیگر میرفت، چشمش بر ما افتاد.
این همه دولت از آنجاست!


behnam5555 01-06-2011 07:39 PM


کشتی با شیطان

مرحوم شیخ عبدالله پیاده میگفت: حدود 14 ماه در مسجد سهله عراق بودم.
یک شب برای تجدید وضو بیرون آمدم. موقع برگشت دیدم شیطان سجادهاش را کنار سجادهام انداخته است.
با هم گلاویز شدیم و کشتی گرفتیم. شیطان قصد زمین زدن مرا داشت و من هم تلاش میکردم او را به زمین بزنم. یک مرتبه احساس کردم دستی به کمک من آمده است. متوجه شدم دست
امیرالمومنین(علیه السلام) است.
بالاخره شیطان را زمین زدم.


behnam5555 01-06-2011 07:41 PM


حكايت خواستگاری رفتن سنایی غزنوی


حکایت کرده‌اند که سنایی، عاشق دختر یکی از بزرگان و اشراف غزنین شد، در جوانی و البته در اوج شهرتش به شاعری. به خواستگاری دختر رفت. پدر دختر، می‌دانست شاعر تهیدست است و هرچه صله گرفته از بزرگان خرج دوست و رفیق کرده است.اما می‌خواست محترمانه شاعر را رد کند و دست خالی برگرداند. پس زرنگی کرد و به‌جای ایرادگیری مرسوم که: پول و پله نداری و شاعری هم شد شغل؟ و ... به سنایی گفت: بسیار سرافراز است که او خواهان دخترش شده و چه کسی محترم‌تر از شاعر مشهور درباری، اما می‌ترسم از پس کابین دختر من برنیایی.
شاعر گفت: حالا بفرمائید ببینم، مسلماً هرکس طاووس خواهد جور هندوستان کشد! من که طالبم باید از بسیاری و سختی کابین ـ که همان مهریه باشد ـ نترسم.
پدر دختر گفت: مهریه‌ی دختر من هزار گوسفند است که ...
شاعر گفت: این که چیزی نیست، کمی به من فرصت دهید حاضر می‌کنم. (لابد باخود فکر کرد: چند قصیده‌ی مدیحه که بگوید بهای خرید گوسفندان به راحتی میسر می‌شود.)
پدر دختر گفت: بله، اما گوسفندها باید نصف تنشان، یعنی سر و گردن و دوپای جلو، سیاه باشد و دوپای عقب آن‌ها قهوه‌ای، درضمن همه‌ی هزار گوسفند باید بره و نرینه باشند.
شاعر متوجه شد سنگ بزرگ را پدر دختر جلوی پای او می‌اندازد تا منصرفش کند. اما از تک و تا نیفتاد و گفت چقدر وقت خواهم داشت؟ پدر دختر گفت: از حالا درست یک سال، بعد از یک سال اگر نیامدی یعنی منصرف شده‌ای و نباید گله‌ای از ما داشته باشی که دختر را به دیگری شوهر داده‌ایم.
سنایی گفت: قبول، اما اجازه می‌دهی با حضور خود شما، یک نظر دختر را ببینم؟
پدر رضایت داد. دختر چون به مجلس آمد، سنایی با اشتیاق لحظه‌ای به معشوق نگریست و گفت: ارزشش را دارد.
وقت رفتن گیوه‌ی کهنه‌ای به پا داشت، آن‌ها را درآورد و داد به دختر، و گفت:تا برگشتن من با کابین عجیب و دشوار، این امانت را برای من نگه دار.
گیوه‌ها را داد و رفت در پی نخود سیاه. دختر با تعجب به گیوه ‌های شندره نگاه کرد و به خود گفت: این آشغال‌ها به چه درد می‌خورند؟ من این گیوه‌های نکبتی را می‌اندازم توی سطل آشغال، اگر طرف برگشت ـ که غیر ممکن است ـ برای او یک جفت گیوه نو می‌خرم و جای این گیوه‌ها به‌ او می‌دهم، اگر برنگشت که قضیه خود به خود حل است. پس گیوه‌ها را پرت کرد دور.
شاعر، دوستان را به یاری گرفت، سالی قصیده ساخت و صله گرفت و پول را فراهم نمود، پول که باشد مسائل آسان می‌شوند، دوستان فراوان گرمابه و گلستان شاعر هم زندگی خود را رها کردند و از این‌جا و آن‌جا گوسفندها را خریدند. سر سال شاعر برگشت که « با مهریه‌ی عجیب آمده‌ام، اینک الوعده وفا.»
پدر دختر و خود دختر دیدند چاره‌ای جز پذیرش داماد برایشان نمانده. گفتند: باشد، تسلیم، فرصتی بده تا وسایل عروسی را آماده کنیم.
شاعر رو به دختر کرد و گفت: اول از همه، آن امانتی مرا برگردان تا به کارهای دیگر برسیم.
دختر کاملاً گیوه‌ها را فراموش کرده بود. گفت کدام امانتی؟
سنایی گفت: «ای بابا همان امانتی که وقت رفتن گفتم تا برگشتن من نگه‌شان دار»
دختر گفت: «آهان! آن گیوه‌های پاره پوره را؟ دورشان انداختم، حالا درعوض دوجفت گیوه برایت می‌خریم.
نوشته‌اند، سنایی گفت:
نه، نشد.
دختری که یک جفت گیوه‌ی کهنه را یک سال نتوانسته به امانت نگه‌دارد، چگونه می‌خواهد، دل شاعر را، که عرش الهی است، آن هم برای تمام عمر، به امانت نزد خود حفظ کند؟


بعد آهی کشید و به تلخی گفت: اشتباه کرده بودم، حالا جلوی ضرر را از هرجا بگیری منفعت است. من از ازدواج منصرف شدم.


behnam5555 01-06-2011 07:44 PM


مرگ رباخوار
مـالـک دینارگــوید:
روزی به عیادت مریضی رفتم، نگاه کردم دیدم اجــلش نزدیک است.
کلمهی شهادت (شهادتین) بر وی عرضه کردم و مریض نمیگفت.
هـرچند جـهد کـردم فایدهای نداشت. وی (بجای گفتن شهادتین) میگفت: «ده، یازده!»
پس آن مریض گفت:
ای شیخ! پیش من کوهی آتشین است ؛ هرگاه قصد گفتن کلمهی شهادت میکنم، آتش قصد من میکند.
از شغل او پرسیدم، گفتند:
مال به ربا دادی و سود خوردی و پیمانه کم دادی.


behnam5555 01-06-2011 07:47 PM


من مسیح را دیدم

چند سال پيشپوتين رئيس جمهور وقت روسيه برای نخستين بار در طول 30 سال انقلاب به ايران سفر كرد.
در اين ديدار رهبری به نكاتي از تاريخ شوروی و قبل از آن اشاره مي‌کنند كه برای رئيس جمهور وقت روسيه جديد بوده است ... این دیدار، پوتین را آنقدر تحت تاثیر قرار مي‌دهد که در برگشت به كشور روسيه وقتی خبرنگاری از وی درباره نظرش راجع به رهبری ايران مي‌پرسد، وی در پاسخ می‌گويد:

«
من مسيح را نديده‌ام اما تعاريف او را در انجيل شنيده و خوانده‌ام، من مسيح را در رهبری ايران ديدم»


behnam5555 01-06-2011 07:54 PM

ميخانۀ عشق

مَــنــعـَم مـكـن اي واعـظ ِعابد زمي ناب
كين مي بدهد بر من شرمنده بسي آب
*

در گوشۀ میخانۀ عشقش همه مدهوش
از شـوق وصـال رخ سـاقـي همه بي تاب


می
كرده به جام من و با جرعه اي از آن
هـر نـقـش دگـر جز رخ ماهش شده بر آب


تــو راه خــودت گيــربــه تسبـیـح و عبادت
من عاشقـم وكي شوم از ميكده سيراب؟

تــو عــاشق زهـدي و منم عاشق ساقي
هُشيارمـنـم گـرچـه خمُار از مي و درخواب


بــي مـهـر رَُخـش زهد و عبادت همه باطل
مي نوش زجامش كه شوي زنده و شاداب


«
جاويد »به يك جرعه بشُد مست جمالش
مـيـخانۀ عشق است مرا مسجد و محراب


*
آب= آبرو

محمد جاوید

behnam5555 01-06-2011 07:58 PM


آیا می‌دانید که ...؟

رنگ آبی سیارهی نپتون به چه علت است؟
سطح سیارهی سرد نپتون، پوشیده از اقیانوس عظیمی از مایع متان است و در دورترین وضعیت مداری، فاصلهاش تا خورشید به چهار میلیون کیلومتر بالغ میشود. دمای این سیاره تا 210- درجهی سانتیگراد (زیر صفر) کاهش پیدا میکند.

سیاه‌‌چالهی فضایی چیست؟
سیاهچالهها از عجایب خلقت محسوب میشوند. نور حاصل از تشکیل آنها، از تمام انفجارات داخل کهکشان و حتی از تشکیل سوپرنوا هم شدیدتر است. سیاهچالهها پس از مدت کوتاهی تبدیل به سیاهترین شیء موجود در فضا میشوند که به گونهای هیچ نوری از خود متصاعد نمیکنند.

انقلاب صنعتی چیست؟
یکی از بزرگترین تحولات در تاریخ جهان، وقوع انقلاب صنعتی است که در اواخر قرن هجدهم از بریتانیا آغاز شد. این کشور مانند یک کارگاه بسیار عظیم آزمایش، منشأ پیدایش اولین ماشینهای صنعتی، مواد اولیهی نوظهور و راههای نوین تولید انرژی تلقی میشد. انقلاب صنعتی در عصر بهرهبرداری از زغالسنگ، آهن، گاز، الکتریسته، راهآهن و تأسیس انواع کارخانهها صورت گرفت.

نهضت زنان چه بود؟
نهضت زنان برای اولین بار در اواخر قرن هفدهم و اوایل قرن هجدهم، ریشه پیدا کرد. همچون وقوع انقلاب در آمریکا، فرانسه و برخی نقاط دیگر، سبب ترویج اندیشهی آزادطلبی و تساوی حقوق زن و مرد در بین زنان شد زیرا تا آن تاریخ، زنان حق رأی نداشتند و اغلب برای ادامهی تحصیلات عالی با محدودیتهای شدیدی مواجه بودند.

سازمان ملل متحد چیست؟
در پایان جنگ جهانی اول در سال 1918، بسیاری از مردم دنیا مصمم شدند که دیگر اجازهی تکرار چنین کشتار وحشتناک و خونریزی فجیعی را ندهند، بنابراین توسط کشورهای برنده در جنگ جهانی، تشکلی بینالمللی به نام «جامعهی ملل» ایجاد شد. برقراری صلح و امنیت در جهان، از مهمترین اهداف سازمان ملل متحد محسوب میشود.




اکنون ساعت 03:28 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)