یارم چو قدح به دست گیرد
بازار بتان شکست گیرد |
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا |
اگر نه باده غم دل ز یاد ما ببرد
نهیب حادثه بنیاد ما ز جا ببرد |
در نظربازی ما بیخبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند |
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست |
تو آفتاب ملکی و هر جا که می روی
چون سایه از قفای تو دولت بود دوان |
نکتهای دلکش بگویم خال آن مه رو ببین
عقل و جان را بسته زنجیر آن گیسو ببین |
نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقي شيوه رندان بلاكش باشد |
دوش آگهی ز یار سفرکرده داد باد
من نیز دل به باد دهم هر چه باد باد |
در نظربازی ما بیخبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند |
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد |
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا |
اگر روم ز پی اش فتنه ها بر انگیزد
ور از طلب بنشینم به کینه بر خیزد |
دوش میآمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزدهای سوخته بود |
دمی با غم بسر بردن جهان یکسر نمی ارزد
بمی بفروش دلق ما کزین بهتر نمی ارزد |
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن |
نه من خام طمع عشق تو می ورزم و بس
که چو من سوخته در خیل تو بسیاری هست |
تا کی غم دنیای دنی ای دل دانا
حیف است ز خوبی که شود عاشق زشتی |
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را |
از جان طمع بریدن آسان بود و لکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن |
نفس برآمد و کام از تو بر نمیآید
فغان که بخت من از خواب در نمیآید |
در میخانه بستهاند دگر
افتتح یا مفتح الابواب |
به خاک حافظ اگر یار بگذرد چون باد
ز شوق در دل آن تنگنا کفن بدرم |
مشو حافظ ز کید زلفش ایمن
که دل برد و کنون دربند دین است |
تا شدم حلقه بگوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم |
ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم
غم هجران ترا چاره ز جایی بکنیم |
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها |
مردم درین فراق و در آن پرده راه نیست
یا هست و پرده دار نشانم نمی دهد |
درویش نمیپرسی و ترسم که نباشد
اندیشه آمرزش و پروای ثوابت |
تا کی می صبوح و شکر خواب بامداد
هشیار گر دهان که گذشت اختیار عمر |
راه دل عشاق زد آن چشم خماری
پیداست از این شیوه که مست است شرابت |
تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم
حاصلم دوش بجز ناله شبگیر نبود |
دردمندان بلا زهر هلاهل دارند
قصد این قوم خطا باشد هان تا نکنی |
یکی از عقل می لافد یکی طامات می بافد
بیا کاین داوری ها را به پیش داور اندازیم |
من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف
تا به حدیست که آهسته دعا نتوان کرد |
دریای اخضر فلک و کشتی هلال
هستند غرق نعمت حاجی قوام ما |
اگرچه خصم تو گستاخ میرود حالی
تو شاد باش که گستاخیاش چنان گیرد |
درد عشق ارچه دل از خلق نهان میدارد
حافظ این دیده ی گریان تو بی چیزی نیست |
ترسم كه اشك در غم ما پرده در شود
وين راز سر به مهر به عالم سمر شود |
در این خرقه بسی آلودگی هست
خوشا وقت قبای می فروشان |
اکنون ساعت 09:22 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)