همـه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نـهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفلها (حضرت لسان الغيب) |
این ترانه بوی نان نمی دهد
بوی حرف دیگران نمی دهد سفره دلم دوباره باز شد سفره ای که بوی نان نمی دهد |
دلا در عاشقی ثابت قدم باش |
راز ایــن داغ نـه در سـجـده ی طـولانـی مــاسـت
بوسه ی اوست كه چون مهر به پیشانی ماست |
تو مگر خود مرد صوفی نیستی
هست را از نسیه خیزد نیستی (مولانا) |
يوسف عزيزم رفت ای برادران رحمی
کز غمش عجب بينم حال پير کنعانی |
يار در پرده و ما پرده بر انداخته ايم
از ازل او به چنان ما به چنين ساخته ايم گر كمان ميكشد اينك به كمين امده ايم ور كه شمشير زند ما سپر انداخته ايم |
من چه گویم یک رگم هشیار نیست
شرح آن یاری که او را یار نیست (مولانا) |
تو مپندار که مجنون، سرِ خود مجنون گشت
از سمک تا به سمایش کشش لیلا برد... |
دارم از زلف سياهش گله چندان كه مپرس
كه چنان زو شدهام بي سر و سامان كه مپرس |
اکنون ساعت 06:42 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)