گوی خوبی که برد از تو که خورشید آن جا
نه سواریست که در دست عنانی دارد |
ای جان و دل مسکن تو خون گریم از رفتن تو
دست من و دامن تو اشک غم و دامن من |
من از دست غمت مشکل برم جان ولی دل را تو آسان بردی از من |
اول چراغ بودی آهسته شمع گشتی
آسان فراگرفتم در خرمن اوفتادی |
تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول آخر بسوخت جانم دز کسب این فضائل |
بشوی اوراق اگر همدرس مایی
که علم عشق در دفتر نباشد |
دفتر فکرت بشوی گفته سعدی بگوی
دامن گوهر بیار بر سر مجلس ببار |
به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیست |
سعدیا عمر گران مایه به پایان آمد
همچنان قصه سودای تو را پایان نیست |
دانم سر آرد غصه را رنگین بر آرد قصه را این آه خون افشان که من هر صبح و شامی می زنم |
اکنون ساعت 12:23 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)