معاشران ز حریف شبانه یاد آرید
حقوق بندگی مخلصانه یاد آرید |
ز گریه مردم چشمم نسشته در خونست
ببین که در طلبت حال مردمان چونست |
گریه و خنده آهسته و پیوسته من
همچو شمع سحر آمیخته با یکدیگر است داغ جانسوز من از خنده خونین پیداست ای بسا خنده که از گریه غم انگیزتر است |
ای صبوران عطش!سینه ی ما سنگ که نیست
سنگ هم بود اگر،داغ شمایش فرسود |
میان گریه میخندم که چون شمع اندر این مجلس زبان آتشینم هست لیکن در نمی گیرد |
میان دست من این شور شعله ور آیا
دوباره آتش از پا نشسته خواهد شد؟ |
خواهد شد از ندامت دیوانه شهریارا
گر آن پری به دستش دیوان من بیفتد |
شهریارا بی حبیب خود نمیکردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا |
خوش میروی به تنها تنها فدای جانت
مدهوش میگذاری یاران مهربانت آیینهای طلب کن تا روی خود ببینی وز حسن خود بماند انگشت در دهانت |
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه |
اکنون ساعت 10:19 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)