گفتم ای پیر چه بود این که تو کردی آخر گفت کین داغ مرا بر دل و جان یار نهاد من چه کردم چو چنین خواست چنین باید بود گلم آن است که او در ره من خار نهاد |
تا خار غم عشقت آویخته در دامن
کوته نظری باشد رفتن به گلستانها |
از قوت مستیم ز هستیم خبر نیست مستم ز می عشق و چو من مست دگر نیست در جشن می عشق که خون جگرم ریخت نقل من دلسوخته جز خون جگر نیست مستان میعشق درین بادیه رفتند من ماندم و از ماندن من نیز اثر نیست در بادیهی عشق نه نقصان نه کمال است چون من دو جهان خلق اگر هست و اگر نیست |
هر دمش با من دلسوخته لطفی دگر است
این گدا بین که چه شایسته انعام افتاد صوفیان جمله حریفند و نظرباز ولی زین میان حافظ دلسوخته بدنام افتاد |
دانی که چه خواهم من دلسوخته از تو
خواهم که نخواهم، دگرم هیچ نظر نیست |
من از رندی نخواهم کرد توبه ولو آذیتنی با لهجه والحجر حافظ |
رند عالمسوز را با مصلحتبینی چه کار کار مُلک است آن که تدبیر و تأمل بایدش تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش |
روز بهارست خیز تا به تماشا رویم
تکیه بر ایام نیست تا دگر آید بهار |
عاشق مفلس اگر قلب دلکش کرد نثار
مکنش عیب که بر نقد روان قادر نیست |
نازپرورد تنعم مبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد |
اکنون ساعت 10:23 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)