نقل قول:
رخ گل را كه عكس روي يار است هوا مشاطه آب آيينه دار است |
فکر کنم یکسال هم بیشتره عسل خانوم را اینجا ندیدیم
تا کی ز مصیبت غمت یاد کنم آهسته ز فرقت تو فریاد کنم وقت است که دست از دهن بردارم از دست غمت هزار بیداد کنم |
نقل قول:
تو تا به روی من ای نور دیده در بستی دگر جهان در شادی به روی من نگشاد |
نقل قول:
|
نقل قول:
اختیار دارین کم سعادتی از ماست آبجی در عهد معالجات تو بیماری بیکار شد از شیوه خلق آزاری |
ياران چه غريبانه رفتند از اين خانه
هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه (شعره ديگه ها آهنگ نبود كه؟;)) |
همای اوج سعادت به دام ما افتد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد |
در ره پر خطر عشق بتان بیم سر است
بر حذر باش در این راه که سر در خطر است |
تا بود چنین بود و چنین است جهان از حادثه دهر کرا بود امان |
نهان از پرده های چشم می گریم ،نه آن شمعم
که سازم نقل مجلس گریه ی مستانه ی خود را |
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند |
قاطی شد :d
دیگری جز تو مرا اینهمه آزار نکرد جز تو کس در نظر خلق مرا خوار نکرد |
دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی کز عکس روی او شب هجران سر آمدی |
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه ی احزان شود روزی گلستان غم مخور |
راندی ز نظر، چشم بلا دیدهٔ ما را این چشم کجا بود ز تو، دیدهٔ ما را |
آه ، تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ
اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ |
امشب ای ماه به درد دل من تسکینی
آخر ای ماه تو همدرد من مسکینی |
یار ما بی رحم یاری بوده است
عشق او با صعب کاری بوده است |
تا توانی دلی بدست آور
دل شکستن هنر نمیباشد |
در این فکرم که خواهی ماند با من مهربان یا نه به من کم میکنی لطفی که داری این زمان یا نه |
هر آهوئی به هر چمنی می چرد ولی
آن آهوئی که در چمن او چریده نیست |
تا به آخر نفسم ترک تو در خاطر نیست عشق خود نیست اگر تا نفس آخر نیست |
تا به غایت ما هنر پنداشتیم
عاشقی خود عیب و عاری بوده است |
تو بدین نازکی و سرکشی ای شمع چگل لایق بندگی خواجه جلال الدینی |
یک عمر گریه کردم ای آسمان روا نیست |
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی |
یک ره سؤال کن گنه بیگناه خود
زین چشم پر تغافل اندک گناه خود |
در عشق اگر بادیهای چند کنی طی بینی که در این ره چه نشیب و چه فراز است |
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همیسپرم |
محرم راز دل شیدای خود
کس نمیبینم ز خاص و عام را |
از سخن چینان ملالتها پدید آید ولی
گر میان همنشینان ناسزایی رفت، رفت |
ترسم این قوم که بر دردکشان میخندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را |
دوای درد مرا هیچکس نمیداند
فقط بگو به طبیبان دعا کنند مرا |
آهنگ سفر میکند آن ماه عذار
ای جان که نفس گیر شدی ناله برآر |
رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
ترک من خراب شبگرد مبتلا کن |
نیست در شهر نگاری که دل ما ببرد
بختم ار یار شود رختم از این جا ببرد |
دلبر که جان فرسود از او ، کام دلم نگشود از او
نومید نتوان بود از او ، باشد که دلداری کند |
دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما
چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما |
شب چو در بستم و مست از می نابش کردم
ماه اگر حلقه بدر کوفت جوابش کردم |
میدمد صبح و کله بست سحاب
الصبوح الصبوح یا اصحاب |
اکنون ساعت 10:30 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)