خدایا کفر نمیگویم، |
|
دلم گرفته است به ايوان ميروم وانگشتانم را بر پوست کشيده شب ميکشم چراغهاي رابطه تاريکند کسي مرا به آفتاب معرفي نخواهد کرد کسي مرا به مهماني گنجشکها نخواهد برد پرواز را بخاطر بسپار پرنده مردنيست چقدر زيبا سرودي فروغ نميدونم اگه ديوان تو وحافظ نبود تو اين تنهايي چيکار ميکردم پرنده مردنيست پرنده مردنيست وقتي بالهاي پروازت رو از ته قيچي کنن ديگه ناچاري کنج قفس جون بدي وقتي قناريهاي کوچيک رو ميبينم کنج قفس طلايي اسيرشدن دلم بيشتر ميگيره کاش ميشود! کاري کرد کاش ميشود! در قفس رو باز کرد وبعد از آن هم پرواز اما بکجا؟ دلم گرفته................. |
بوی باران بوی سبزه بوی خا ک |
يكي داشت ويكي نداشت اوني كه داشت توبودي واوني كه تورونداشت من يكي خواست ويكي نخواست اوني كه خواست توبودي واونيكه بي توبودن رونخواست من يكي آوردويكي مياورد اوني كه آوردتوبودي واونيكه به جزتوبه هيچ كسي ايمان نيورد من يكي موندويكي نموند اوني كه موندتوبودي واوني كه بدون تونمي تونست بمونه من يكي رفت ويكي نرفت اوني كه رفت توبودي واوني كه به خاطرتوتوقلب هيچكي نرفت من... |
http://files.myopera.com/decimal/fil...mport/love.jpg
عشق ، یعنی … |
http://i2.tinypic.com/qyizup.jpg
هر چی آرزوی خوبه، مال تو |
ما رو باش شما رو باش
من ميگم چشات قشنگه تو ميگي دنيا دو رنگه من ميگم چه قدر تو ماهي تو ميگي اول راهي من ميگم بمون هميشه تو ميگي ببين نميشه من مي گم خيلي غريبم تو ميگي نده فريبم من ميگم خوابت رو ديدم تو ميگي ديگه بريدم من مي گم هدف وصاله تو ولي ميگي محاله من ميگم يه عمره سوختم تو ميگي قلبم رو دوختم من ميگم چشمات و وا كن تو ميگي من و رها كن من ميگم خيلي ديوونم تو ميگي آره مي دونم من ميگم دلم شكسته ست تو ميگي خوب ميشه خسته ست من ميگم بشين كنارم تو ميگي دوستت ندارم من ميگم بهم نظر كن تو ولي ميگي سفر كن من ميگم واسم دعا كن تو ميگي نذر رضا كن من ميگم قلبم رو نشكن تو ميگي من مي شكنم من ؟ من ميگم واست مي ميرم تو ميگي نمي پذيرم من ميگم شدم فراموش؟ تو ميگي نه ، رفتم از هوش من ميگم كه رفتم از ياد ؟ تو ميگي نه مرده فرهاد من ميگم باز شدي حيروون ؟ تو ميگي بيچاره مجنون من ميگم ازم بريدي ؟ تو مي پرسي نا اميدي ؟ من ميگم واسم عزيزي تو ميگي زبون ميريزي؟ من ميگم تو خيلي نازي تو ميگي غرق نيازي من ميگم دلم رو بردي تو ميگي به من سپردي ؟ من ميگم كردم تعجب تو ميگي ديگه بگو خب من ميگم تنهايي سخته تو ميگي اين دست بخته من ميگم دل تو رفته تو ميگي هفت روزه هفته من ميگم راه تو دوره تو ميگي چاره عبوره من ميگم مي خوام بشم گم تو ميگي حرفاي مردم ؟ من ميگم نگذري ساده ؟ تو ميگي آدم زياده من ميگم دل به تو بستن ؟ تو ميگي اينقده هستن من ميگم تنهام ميذاري ؟ تو ميگي طاقت نداري ؟ من ميگم خدا به همرات تو ميگي چه تلخه حرفات من ميگم اهل بهشتي تو ميگي چه سرنوشتي من ميگم تو بي گناهي تو ميگي چه اشتباهي من ميگم كه غرق دردم تو ميگي مي خوام بگردم من ميگم چيزي مي خواستي ؟ تو ميگي تشنمه راستي من ميگم از غم آبه تو ميگي دلم كبابه من مي گم برو كنارش تو ميگي رفت پيش يارش من ميگم با تو چيكار كرد ؟ تو ميگي كشت و فرار كرد من ميگم چيزي گذاشته ؟ تو ميگي دو خط نوشته من ميگم بختش سياهه تو ميگي اون بي گناهه من ميگم رفته كه حالا تو مي گي مونده خيالا من ميگم مي آد يه روزي تو ميگي داري مي سوزي من ميگم رنگت چه زرده تو مي پرسي بر ميگرده ؟ من ميگم بياد الهي تو ميگي كه خيلي ماهي من ميگم ماهت سفر كرد تو ميگي تو رو خبر كرد ؟ من ميگم هر كي با ماهش تو ميگي بار گناهش؟ من ميگم تو بي وفايي تو ميگي بريم يه جايي من ميگم دلم اسيره تو ميگي نه خيلي ديره من ميگم خدا بزرگه تو ميگي زندگي گرگه من ميگم عاشق پرنده ست تو ميگي معشوق برنده ست من ميگم به روزها شك كن تو ميگي بهم كمك كن من ميگم خدانگهدار تو ميگي تا چي بخواد يار من ميگم كه تا قيامت برو زيبا به سلامت پشت تو آب نمي ريزم كه نگی روندم عزيزم |
مهرورزان زمانهای کهن
هرگز از خویش نگفتند سخن که در آنجا که تویی بر نیاید دگر آواز از من ما هم این رسم کهن را بسپاریم به یاد هر چه میل دل دوست. بپذیریم به جان هر چه غیر دل اوست. بسپاریم به باد آه باز هم این دل سرگشته من یاد آن قصه شیرین افتاد آزمون بود و تماشای دو عشق بیستون بود و تمنای دو دست در زمانی که چو کبک خنده می کرد شیرین. تیشه میزد فرهاد نتوان گفت به جانبازی فرهاد افسوس نتوان کرد ز بی دردی شیرین فریاد کار شیرین به جهان شور برانگیختن است. عشق در جان کسی ریختن است کار فرهاد برآوردن میل دوست خواه با شاه در افتادن و گستاخ شدن خواه با کوه درآویختن است رمز شیرینی این قصه کجاست؟ آنکه آموخت به ما درس محبت می خواست: جان چراغان کنی از عشق کسی به امیدش ببری رنج بسی تب و تابی بودت هر نفسی به وصالی برسی یا نرسی سینه بی عشق مباد |
عشق گوید فارغ از بود و نبودم عقل گوید من نظام کایناتم عشق گوید رسته از قید جهانم عقل گوید کشف معقولات خوانم عشق گوید علم مجهولات دانم عقل گوید از خطرها می رهانم عشق گوید در خطرها من امانم عقل گوید رهنما و راه دانم عشق گوید من به راهی بی نشانم عقل گوید من نشان افتخارم عشق گوید بی نشانی خاکسارم عقل گوید عالم و صاحب کمالم عشق گوید من به دنبال وصالم عقل گوید اهل فن و هوشیارم عشق گوید با فنونت نیست کارم عقل گوید من خبیر و نکته دانم عشق گوید بی خبر از این و آنم عقل گوید اهل بحث و قیل و قالم عشق گوید من قرین وجد و حالم عقل گوید من چراغ تیره روزم عشق گوید نوربخش دل فروزم |
اکنون ساعت 12:34 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)