پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   کشکول نکته ها (http://p30city.net/showthread.php?t=29575)

فرانک 01-06-2011 10:33 PM

*ازآجیل سفره عید*

*چند پسته لال مانده است*
*آنها که لب گشودند؛خورده شدند*
*آنها که لال مانده اند ؛می شکنند *
*دندانساز راست می گفت:
پسته لال ؛سکوت دندان شکن است !*

------------------------------------------------

*من تعجب می کنم *
*چطور روز روشن *
*دو ئیدروژن*
*با یک اکسیژن؛ ترکیب می شوند*
*وآب ازآب تکان نمی خورد!*

----------------------------------------------------

*پزشکان اصطلاحاتی دارند *
*که ما نمی فهمیم*
*ما دردهایی داریم که آنها نمی فهمند*
*نفهمی بد دردی است*
*خوش به حال دامپزشکان!*

---------------------------------------------------

*بهزیستی نوشته بود:
شیر مادر ،مهر مادر ،جانشین ندارد*
*شیر مادر نخورده،مهر مادر پرداخت شد*
*پدر یک گاو خرید*
*و من بزرگ شدم*
*اما هیچ کس حقیقت مرا نشناخت*
*جز معلم عزیز ریاضی ام*
*که همیشه میگفت:
گوساله ، بتمرگ!*

--------------------------------------------------------

*شير مادر، بوي ادكلن مي‌داد*
*دست پدر، بوي عرق*
*(گفتم بچه‌ام نمي‌فهمم)
نان، بوي نفت مي‌داد*
*زندگي، بوي گند*
*(گفتم جوانم نمي‌فهمم)
حالا كه بازنشسته‌ شده‌ام*
*هر چيز، بوي هر چيز مي‌دهد، بدهد*
*فقط پارك، بوي گورستان*
*و شانه تخم مرغ، بوي كتاب ندهد!*

----------------------------------------------------

*با اجازه محیط زیست*

*در دریا، دکل می‌کاریم*

*ماهی‌ها به جهنم!*

*کندوها پر از قیر شده‌اند*

*زنبورهای کارگر به عسلویه رفته‌اند*

*تا پشت بام ملکه را آسفالت کنند*

*چه سعادتی!*

*داریوش به پارس می‌نازید*

*ما به پارس جنوبی!*

---------------------------------------------------



*رخش،گاری کشی می کند*
*رستم ،کنار پیاده رو سیگار می فروشد*
*سهراب ،ته جوب به خود پیچید*
*گردآفرید،از خانه زده بیرون*
*ابوالقاسم برای شبکه سه ،سریال جنگی می سازد*
*وای...
موریانه ها به آخر شاهنامه رسیده اند!!*

--------------------------------------------------------

*صفر را بستند
تا ما به بیرون زنگ نزنیم
از شما چه پنهان
ما از درون زنگ زدیم!*

behnam5555 01-07-2011 07:00 PM



استاد کنفوسیوس از شهر وه گذر می کرد و یان یو ارابه ی او را می راند.

استاد کنفوسیوس گفت:

این شهر چقدر مردم فراوانی دارد!

یان یو پرسید:

اگر این قدر فراوان است باز چه می توان بر آن افزود؟

استاد کنفوسیوس گفت:

اندکی ثروت و شادی.

یان یو دوباره پرسید:

پس از ثروت و شادی دیگر چه می توان افزود؟

استاد کنفوسیوس گفت:

تربیت.



behnam5555 01-07-2011 07:03 PM

قضاوت ظالمانه

آنچه همیشه دلمان را به درد آورده قضاوتهای ظالمانه بعضی هاست. آنان در باره ی دیگران و موضوعات مختلف به راحتی و بدون در نظر گرفتن عدالت و راستی، فتوا داده و حکم صادر می کنند ولی وقتی به خودشان می رسند می خواهند نه سیخ بسوزد و نه کباب! البته می دانیم در بسیاری موارد این گونه هسیتم ولی دانستن این نکته خوبست: هر که باد بکارد، طوفان درو می کند.



مولانا در دفتر ششم و در داستان قاضی و صوفی غوغایی به پا می کند. داستانی که شاید صدها بار خوانده ام و هر بار با نکته هایی تازه در آن روبرو شده ام. متنی که مانند چشمه است، می جوشد و می جوشد و انگار تمامی ندارد. آخرین بیتِ این داستان وردِ زبان منست و هر وقت قضاوت نادرست و ظالمانه ای را ببینم زیر لب می خوانم.



درویشی ضعیف، مریض و دردمند به نزد طبیبی برای معالجه رفت. طبیب نبض او را گرفت و معاینه نمود و دریافت که امید صحت و بهبودی در درویش محال است. طبیب رو به درویش کرد و گفت:« برو و هر چه دلت خواست بکن! تو از هفت دولت خط داری! اصلاً صبر و پرهیز را کنار بگذار و آزاد و رها هر کاری که دلت به آن فرمان داد انجام بده و هراسی نداشته باش.»



آن يكى رنجور شد سوى طبيب

گفت نبضم را فرو بين اى لبيب‏

كه ز نبض آگه شوى بر حال دل

كه رگِ دست است با دل متصل‏


نبض او بگرفت و واقف شد ز حال

كه اميد صحت او بُد محال‏

گفت: هر چت دل بخواهد آن بكن

تا رود از جسمت اين رنج كهن‏

هر چه خواهد خاطر تو وامگير

تا نگردد صبر و پرهيزت زحير

صبر و پرهيز اين مرض را دان زيان

هر چه خواهد دل در آرش در ميان‏

اين چنين رنجور را گفت اى عمو

حق تعالى اعْمَلُوا ما شئتم‏



درویش به طبیب گفت:« از تجویز شما ممنونم. من برای تماشای رودخانه می روم تا دلم باز شود.» درویش به کنار رودخانه رفت و به تماشا نشست. ناگهان چشمش به صوفئی افتاد که مشغول گرفتن وضو بود. درویش نگاهی به پشتِ گردنِ صوفی نمود و آن را خیلی تمیز و صاف! یافت. یکباره به دلش افتاد یک سیلی به پس گردنِ صوفی بزند. سریع بلند شد و آرزوی خودش را با یک سیلی محکم به گردن صوفی بدبخت! برآورده کرد. با زدن سیلی صدای بلندی برخاست و صوفی چنان عصبانی شد که می خواست درویش را کتک حسابی زده و تمام ریش و سیبیلش را یکی یکی! از ریشه در آورد.



گفت رو هين خير بادت جان عم

من تماشاى لب جو مى‏روم‏

بر مراد دل همى‏گشت او بر آب

تا كه صحت را بيابد فتح باب‏

بر لب جو صوفيى بنشسته بود

دست‏ورو مى‏شست و پاكى مى‏فزود

او قفايش ديد چون تخييلى

كرد او را آرزوى سيليى‏

بر قفاى صوفى حمزه پرست

راست مى‏كرد از براى صفع دست‏

كآرزو را گر نرانم تا رود


چون زدش سيلى بر آمد يك طراق

گفت صوفى هى‏هى اى قواد عاق‏

خواست صوفى تا دو سه مشتش زند

سبلت و ريشش يكايك بر كند



صوفی با دیدن درویش بیچاره و ضعیف با خودش فکر کرد اگر من این درویش را فقط یک مشت بزنم صد در صد متلاشی شده! و هلاک خواهد شد و خونش به گردنم خواهد ماند. بهتر است او را به سوی قاضی ببرم تا او عدالت را جاری نماید. قاضی، ترازوی حق و داد است و اوست که با ابزار قانون باعث تمام شدن فتنه ها می گردد. قاضی، نایب حق است که تنها برای ستاندن حق مظلوم کار می کند و بنابه خشم و دخل و خرج خودش فتوا نمی دهد.



گفت صوفى در قصاص يك قفا

سر نشايد باد دادن از عمى‏

خرقه‏ى تسليم اندر كردنم

بر من آسان كرد سيلى خوردنم‏

ديد صوفى خصم خود را سخت زار

گفت اگر مشتش زنم من خصم‏وار

او به يك مشتم بريزد چون رصاص

شاه فرمايد مرا زجر و قصاص‏

خيمه ويران است و بشكسته وتد

او بهانه مى‏جود تا در فتد

بهر اين مرده دريغ آيد دريغ

كه قصاصم افتد اندر زير تيغ‏

چون نمى‏تانست كف برخصم زد

عزمش آن شد كش سوى قاضى برد

كه ترازوى حق است و كيله‏اش

مخلص است از مكر ديو و حيله‏اش‏

هست او مقراض احقاد و جدال

قاطع جنگ دو خصم و قيل و قال‏

ديو در شيشه كند افسون او

فتنه‏ها ساكن كند قانون او

...

‏نايب حق است و سايه‏ى عدل حق

آينه‏ى هر مستحق و مستحق‏

كاو ادب از بهر مظلومى كند

نه براى عرض و خشم و دخل خود



صوفی دست درویش را گرفت و او را به محکمه برد. قاضی ماجرا را شنید و نگاهی به درویش کرد سپس به صوفی گفت:« ای پسرم! احکامی که ما صادر می کنیم برای زنده هاست ولی این درویش حکم مرده! را دارد. قضاوتهای ما برای اغنیا و زنده هاست نه برای این درویشی که در دو عالم یک ستاره ندارد. این درویش مثل مرده ای است که این دنیا گور اوست، اگر خشتی از گور یک مرده بر سر کسی فرو بریزد باید از مرده تاوان گرفت؟! دنبال انتقام گرفتن از مرده نباش و خشم خودت را فرو بنشان. خدا را شکر کن که یک مرده تو را زده نه یک زنده! اگر من این درویش را مجازات کنم انگار به او ظلم کرده ام.»



گفت قاضى: ثبت العرش اى پسر

تا بر او نقشى كنم از خير و شر

كو زننده كو محل انتقام

اين خيالى گشته است اندر سقام‏

شرع بهر زندگان و اغنياست

شرع بر اصحاب گورستان كجاست‏

آن گروهى كز فقيرى بى‏سرند

صد جهت ز آن مردگان فانى‏ترند


گفت قاضى: من قضا دار حى‏ام

حاكم اصحاب گورستان كى‏ام‏

اين به صورت گر نه در گور است پست

گورها در دودمانش آمده ست‏

بس بديدى مرده اندر گور تو

گور را در مرده بين اى كور تو

گر ز گورى خشت بر تو اوفتاد

عاقلان از گور كى خواهند داد

گرد خشم و كينه‏ى مرده مگرد

هين مكن با نقش گرمابه نبرد

شكر كن كه زنده‏اى بر تو نزد

كان كه زنده رد كند حق كرد رد


ظلم چه بود وضع غير موضعش

هين مكن در غير موضع ضايعش‏



صوفی وقتی این قضاوت ناحق را دید برآشفت و گفت:« این چه حکمی است که تو از خودت صادر می کنی؟ من سیلی خورده ام بدون اینکه حکم قصاص جاری شود؟! آیا این دلیل کافیست که هر کسی چون ضعیف است بتواند هر کاری دلش خواست بکند و بر او حرجی نباشد؟!» قاضی به صوفی گفت:« حکم من اینست. الان تو با خود چقدر پول نقد همراه داری؟!» صوفی با تعجب گفت:« شش درم دارم.» قاضی دستور داد:« این درویش ضعیف و بدبخت است، سه درم را به او بده!»



گفت صوفى: پس روا دارى كه او

سيلى‏ام زد بى‏قصاص و بى‏تسو

اين روا باشد كه خر خرسى قلاش

صوفيان را صفع اندازد به لاش‏

گفت قاضى: تو چه دارى بيش و كم

گفت: دارم در جهان من شش درم‏

گفت قاضى: سه درم تو خرج كن

آن سه ديگر را به او ده بى‏سخن‏

زار و رنجور است و درويش و ضعيف

سه درم در بايدش تره و رغيف‏



در همین اثناء درویش نگاهش به پشت گردن قاضی افتاد و آن را خیلی تمیز و صاف! یافت. با خودش گفت خدا را شکر! که قصاص یک سیلی سه درم قیمت دارد. درویش آرام به نزد قاضی آمد و به قصد گفتن رازی، به او نزدیک شده و ناگهان پس گردنی محکمی بر گردنش نثار کرد. آنگاه درویش گفت:« لطفاً هر شش درم را بدهید تا کار ما هم راه بیافتد!»



بر قفاى قاضى افتادش نظر

از قفاى صوفى آن بد خوبتر

راست مى‏كرد از پى سيليش دست

كه قصاص سيلى‏ام ارزان شده است‏

سوى گوش قاضى آمد بهر راز

سيليى آورد قاضى را فراز

گفت هر شش را بياريد اى دو خصم

من شوم آزاد بى‏خرخاش و وصم‏



قاضی از ضربت سیلی که خورده بود مثل مار به خود می پیچید و ناراحت بود. در این هنگام صوفی به او گفت:« ای قاضی! اگر حکم تو به عدل و داد بوده چرا اکنون ناراحتی؟! آنچه به خود نمی پسندی به دیگران مپسند. اگر چاهی برای دیگری کندی بدان که خودت هم در آن چاه خواهی افتاد. با یک قضاوت نابجا، سیلی جانداری بر گردنت، نوش جان کردی؛ وای از قضاوتهای دیگر که ممکن است سراپای خودت را فنا کنی. تو حکم دادی که به ظالمی در عوض ظلمی که کرده سه درم داده شود در حالیکه دست ظالم را از هر قماشی که باشد باید کوتاه کرد. ای قاضی! تو مثل آن بز هستی که به گرگها شیر می دهد و این روا نباشد.»



گشت قاضى طيره صوفى گفت هى

حكم تو عدل است لا شك نيست غى‏

آن چه نپسندى به خود اى شيخ دين

چون پسندى بر برادر اى امين‏

اين ندانى كه پى من چَه كنى

هم در آن چَه، عاقبت خود افكنى‏

من حفر بئرا نخواندى از خبر

آن چه خواندى كن عمل جانِ پدر

اين يكى حكمت چنين بُد در قضا

كه ترا آورد سيلى بر قفا

واى بر احكام ديگرهاى تو

تا چه آرد بر سر و بر پاى تو

ظالمى را رحم آرى از كرم

كه براى نفقه بادت سه درم‏

دست ظالم را ببر چه جاى آن

كه به دست او نهى حكم و عنان‏

تو بدان بز مانى اى مجهول داد

كه نژاد گرگ را او شير داد

behnam5555 01-07-2011 07:05 PM


بودن یا نبودن


« من می گویم، تو حرف مرا می فهمی؛ پس ما هستیم. »


«فرانسیس پونژ»



behnam5555 01-07-2011 07:06 PM



زخمی ترین پرنده
« این نکته را زخمی ترین پرنده‌ی زمین به من گفت:
بهاری در راه است. »
«حسین کیوانی(کویر)»

behnam5555 01-07-2011 07:07 PM



پنهان نمی کنم بعضی اوقات (مثل حال) همه چیز برایم تاریک و بی معنی می شود. لحظات مانند وزنه‌ای مهیب بر دوشم سنگینی می کنند. احساس خلاء و تنهایی تمام وجودم را در بر می گیرد. در قعر این چاه ظلمانی، گاهی سرم را بالا می کنم. شاید کورسویی از نور، در بالا ببینم.
« من در این آبادی، پی چیزی می گشتم،

پی خوابی شاید.

پی نوری،

ریگی،

لبخندی.»

«سهراب سپهری»




behnam5555 01-07-2011 07:12 PM



10 کشور امن دنیا

میراث آریا: در دنیای امروز ما که همواره آبستن حوادث متعدد است هنوز کشورهایی وجود دارند که در آن امنیت مثال زدنی است آنچه در ادامه می خوانید خصوصیات و ویژگی‌هایی 10 کشوری است که به انتخاب گردشگران و کارشناسان ایمن‌ترین کشورهای جهان شناخته شده‌اند.

1- قبرس:

قبرس، سومین جزیره بزرگ دریای مدیترانه از جمله کشورهایی است که سلامت و ایمنی افراد در آن تضمین شده است.

برخلاف کشمکش‌های میان این کشور و ترکیه که منجر به تقسیم‌شدن آن به دو قسمت شمالی و جنوبی شد، قبرس همچنان یکی از ایمن‌ترین مقصدهای گردشگری اروپا محسوب می‌شود. نرخ جرم و جنایت در این کشور در حد بسیار ناچیزی است به نحوی که می‌توان درب‌های خانه‌ها را در شب‌ها قفل نکرد.

2-
دانمارک:

دانمارک نیز از دیگر کشورهای شمالی اروپا است که در فهرست ایمن‌ترین کشورهای جهان قرار گرفته است. بر اساس برخی نظرسنجی‌ها، یکی از مهم‌ترین معیارهای تشخیص ایمن یا سالم بودن کم بودن یک کشور نرخ‌ خودکشی‌های آن است که در دانمارک 88/0 درصد در هر 100 هزار نفر است.

آمار جیب‌بری نیز در این کشور بسیار محدود گزارش شده است. هیچگونه خطری از جانب حمله حیوانات وحشی و حتی بلایای طبیعی انسان را تهدید نمی‌کند. از جمله دانمارک، مناسب‌ترین کشور برای دوچرخه‌سواری است به نحوی که هیچ‌کس اقدام به سرقت دوچرخه شما حتی در زمان رها کردن آن برای انجام امور شخصی نمی‌کند.

3- ایسلند:

ایسلند را به دلیل چشمه‌های آب گرم و طبیعت بکر آن می‌شناسند. اگر چه اینروزها با فوران‌های آتشفشانی خود، خون به دل اروپاییان کرده است. این کشور تنها یک شهر مهم و پرجاذبه دارد و از اینرو باب طبع گردشگرانی است که آنچنان‌ تمایل به دیدن مناطق پرجمعیت و شلوغ ندارند. از جمله ویژگی‌های منحصر به فرد در ایسلند صفر بودن آمار قتل و جنایت آن است و از اینرو این کشور را به ایمن‌ترین کشور جهان تبدیل کرده است.

در سرتاسر این کشور تنها 700 افسر پلیس وجود دارد که حتی اسلحه هم حمل نمی‌کنند. 130 زندانی در ایسلند به سر می‌برند که آن‌ها هم در ایام تعطیل مرخصی می‌گیرند. در هر صورت می‌توان ایسلند را جزء کم‌خطرترین مقصدهای گردشگری جهان برشمرد.

4- ایرلند جنوبی:

این جزیره همیشه سبز از فرهنگی غنی‌برخوردار بوده و در رده کشورهای امن جهان به شمار می‌رود.32/0 درصد از هر 100 هزار نفر در این کشور دست به خودکشی می‌زنند و از اینرو کم‌ترین آمار خودکشی اروپا را به خود اختصاص داده‌اند. آمار و ارقام حاکی از آن است که پایتخت این کشور دوبلین در مقایسه با شهرهای مهمی در ژاپن، استرالیا یا کانادا،‌کم‌خطرتر است.

5- ژاپن:

در بین ساکنان کشورهای غربی،‌افراد زیادی وجود دارند که امیدوارند آخرین لحظات عمر خود را در فوجیسان، کوه مقدس ژاپن به پایان برسانند. شمار خودکشی در ژاپن 44/0 درصد از هر 100 هزار نفر است که در این موضوع با سنگاپور برابری کرده و تبدیل به یکی از ایمن‌ترین کشورهای آسیا شده است.

اگر چه جرم و جنایت در این کشور دیده می‌شود اما در مقایسه با دیگر کشورهای آسیایی مجاور آن، این کشور در زمره ایمن‌ترین آن‌ها به شمار می‌رود. امنیت شهرهای ژاپن به حدی است که حتی اگر کیف پول را در مکانی جا گذاشته و پس از مدتی به سراغ آن بیایید، در همان مکان موفق به پیدا کردن گمشده خود خواهید شد.

6- لوکزامبورگ:

طبق نظر کارشناسی برخی سایت‌های مسافرتی، لوکزامبورگ نیز در رده‌های ایمن‌ترین‌های جهان قرار گرفته است. حتی زمانی که این کشور شهری 500 هزار نفره بود ساکنان آن در نزد دیگر ملت‌ها،‌ مردمانی شاد و راضی به شمار می‌آمدند. شاخصی که با توجه به اقتصاد شکوفا و درآمد ناخالص ملی آن هیچ‌ جای شگفتی و ناباوری را باقی نگذاشته است.

7- نیوزلند:

مناظر زیبا، کوهستان‌های دیدنی و سواحل و دریاچه‌های شنی، نیوزلند را به رویای گردشگران تبدیل کرده است. نبود هیچگونه اغتشاشات سیاسی، اقتصادی پایدار و گوشه‌نشینی، نیوزلند را به یکی از کشورهای امن جهان تبدیل کرده است. آمار خودکشی در این کشور دو درصد بوده و جرم در آن تقریباً ناشناخته است. مار و هیچگونه حشره موزی دیگری را نیز نمی‌توان در این کشور پیدا کرد. از دیگر ویژگی‌های این کشور آن است که هیچگونه حمله کوسه در سواحل آن ثبت نشده و علاوه بر آن هیچگونه بلایای طبیعی در این کشور رخ نداده است.

8- نروژ:

نروژ از جمله کشورهای منطقه اسکاندیناوی است که به خاطر شب‌های روشن آن شهرت دارد. نرخ خودکشی در این کشور در حداقل ممکن است و از اینرو به یکی از امن‌ترین کشورهای جهان تبدیل شده است. نروژ از معدود کشورهای اروپایی است که هیچگونه اغتشاش سیاسی، جنگ و یا حتی بلای طبیعی در آن دیده نمی‌شود.

تنها نکته قابل بحث در خصوص این کشور در میان دیگر کشورهای منطقه اسکاندیناوی گران‌بودن خدمات گردشگری آن در مقایسه با دیگر کشورها است.

9- سنگاپور:

سنگاپور یکی از پر بیننده‌ترین کشورهای جهان به شمار می‌رود، که به لطف برخوردار بودن از فرهنگ‌های مختلف چینی، مالای، هندی، عربی و غربی، گردشگران بسیاری را به سوی خود جذب می‌کند. علاوه بر آن سنگاپور از جمله کشورهای منحصر به فردی محسوب می‌شود که علی رغم برخوردار بودن از فرهنگ‌های گوناگون هیچ‌گونه درگیری و کشمکش بین آن‌ها دیده نمی‌شود.

نرخ خودکشی در این کشور از هر 100 هزار نفر 33/0 درصد است که در مقایسه با کشورهای اروپایی و آمریکایی بسیار ناچیز است. و از اینرو به یکی از امن‌ترین مقصدهای گردشگری جهان تبدیل شده است.

10- سوئیس:

سوئیس کشور ساعت‌های مجلل، بانک‌های معروف، قطارها و کوهستان‌های سفید‌پوش نه تنها بهخاطر اسکی‌بازها و کوهنوردانش بلکه به دلیل امن بودن، از شهرت بالایی برخوردار است. بر اساس آمارهای ارائه شده شهرهای ژنو، برن و زونیخ با ثبت 2/2 خودکشی در هر 100 هزار نفر از جمله شهرهای امن جهان محسوب می‌شوند.




behnam5555 01-07-2011 07:13 PM


حکایت ها که بعد از من تو خواهی گفت با خاکم

کنون تا زنده ام بینی بگو با جان غمناکــــــــــــــم

به راهت ای شکار افکن منم آن ناتوان صیدی

که خونم را بحل سازم اگر بندی به فتراکــــــم

مبادا غافلم دانی که من از حسرت عشقت

نه از هجر تو غمگینم نه از وصلت طربناکــم

نمی دانم که در این سر ، زمین آسوده است امــا

همی دانم که هر دم می رسد فیضی از این خاکم

طبیب اصفهانی


behnam5555 01-07-2011 07:15 PM


در فغـــــــــــانم از دل دیر آشنای خویشتن
خو گرفتم همچو نی با ناله های خویشتن

جز غم و دردی که دارد دوستی ها با دلم
یار دلسوزی ندیدم در ســـــرای خویشتن

من کیم؟ دیوانه ای کز جان خریدار غم است
مرگ را راحت شمـــــــــارد از برای خویشتن

آن چنـــانم کز حیات خویش دل برکنده ام
زانکه خود بر آب می بینم بنای خویشتن

غنچه پژمرده ای هستم که از کف داده ام
در بهار زندگی عطر و صفــــــــای خویشتن

آرزو های جوانی همچو گل بر باد رفت
آرزوی مرگ دارم از خـــــدای خویشتن

همدمی دلسوز تا نبود مهستی را چو شمع
خود بباید اشک ریزد در عــــــــزای خویشتن

مهستی بحرینی

behnam5555 01-07-2011 07:17 PM



خال

حافظ


اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم سمرقند بخارا را


و در ادامه شعراي ديگر در پاسخ حافظ...


صائب تبريزي


اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم سر و دست و تن و پا را

هر آنکس چيز مي بخشد ز مال خويش مي بخشد
نه چون حافظ که مي بخشد سمرقند و بخارا را


شهريار


اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل ما را
به خال هندويش بخشم تمام روح اجزا را

هر آنکس که چيز مي بخشد بسان مرد مي بخشد
نه چون صائب که مي بخشد سر و دست و تن و پا را

سر و دست و پا را به خاک گور مي بخشند
نه بر آن ترک شيرازي که برده جمله دلها را


فاطمه دريايي


اگر آن ترک شيرازي بدست آرد دل ما را
خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنيا را

نه جان و روح مي بخشم نه املاک بخارا را
مگر بنگاه املاکم؟چه معني دارد اين کارا؟

و خال هندويش ديگر ندارد ارزشي اصلأ
که با جراحي صورت عمل کردند خال ها را

نه حافظ داد املاکي، نه صائب دست و پا ها را
فقط مي خواستند اين ها، بگيرند وقت ما ها را......؟؟؟؟؟



اکنون ساعت 05:28 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)