چون نداری کمال فضل، آن به
که زبان در دهان نگه داری ش |
شبی میگفت چشم کس ندیده ست
ز مروارید گوشم در جهان به |
حرف یادت رفت
چون خزان بر شاخ و برگ دل مزن خلق را مسکین و سرگردان مکن ت |
تا کی کشم عتیبت از چشم دلفریبت
روزی کرشمه ای کن ای یار برگزیده ز |
زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی ح |
حدیث مدرسه و خانقه مگوی که باز
فتاد در سر حافظ هوای میخانه |
حرف یادم رفت :p
ب |
به نا امیدی مرو از این در ، بزن فالی
بود که قرعه دولت بنام ما افتد ص |
صوت بلبل و قمری اگر ننوشی می
علاج کی گفت آخرالدوا الکی ی |
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را // م |
محبت را به دل دادن صفای سینه میخواهد
به یاد دوستان بودن دل بی کینه میخواهد ح |
حافظ عروس طبع مرا جلوه ارزوست
ایینه ای ندارم از ان اه میکشم ف |
فراموشت نکرد ایزد در آن حال
که بودی نطفه مدفون مدهوش روانت داد و طبع و عقل و ادراک جمال و نطق و رای و فکرت و هوش ق |
قومی به خرابات تو اندر بندند
رندی چند و کس نداند چندند هشیاری و آگهی ز کس نپسندند بر نیک و بد خلق جهان میخندند آ |
انانکه خاک را به نظر کیمیا کنند
ایا بود که گوشه ی چشمی به ما کنند ب |
فقط بخاطر تو....:23:
بیعشق نشاط و طرب افزون نشود بیعشق وجود خوب و موزون نشود صد قطره ز ابر اگر به دریا بارد بیجنبش عشق در مکنون نشود س |
بعد از این نور به آفاق دهیم از دل خویش
که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد |
ساقیا برخیز و درده جام را
خاک بر سر کن غم ایام را خ |
خاک توام و خدای حق میداند
واجب نبود که از منت بستاند ور بستاند دعا گری پیشه کنم تا رحم کند پیش منت بنشاند ز |
زین دایره مینا خونین جگرم می ده *** تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
ج |
جانا تبش عشق به غایت برسید
از شوق تو کارم به شکایت برسید ارزانکه نخواهی که بنالم سحری دریاب که هنگام عنایت برسید ذ |
ذ پیدا نکردم ببخشید
در مقامات طریقت هر کجا کردیم سر عافیت را با نظر بازی فراق افتاده بود ا |
الهی و الهی و الهی
سر راهت بیات مار سیاهی اول بر مو زنه دل بر تو بستم دوم بر تو زنه که بیوفایی ب |
بنما به من که منکر حسن رخ تو کیست
تا دیده اش به گزلک غیرت برآورم ت |
توانگرا چو دل و دست کامرانت هست
بخور، ببخش، که دنیا و آخرت بردی م |
مستی به آب یک دو عنب وضع بنده نیست
من سالخورده پیر خرابات پرورم پ |
پندی اگر بشنوی ای پادشاه
در همه عالم به ازین پند نیست جز بخردمند مفرما عمل گر چه عمل کار خردمند نیست گ |
گر دست رسد در سر زلفین تو بازم
چون گوی چه سرها که به چوگان تو بازم ش |
شب پراکنده خسبد آنکه پدید
نبود وجه بامدادش مور گرد آورد بتابستان تا فراغت بود زمستانش ن |
نخست روز که دیدم رخ تو دل می گفت
اگر رسد خللی خون من به گردن چشم خ |
خداوندا چرا دل آفریدی
چرا از بهر دل عشق آفریدی اگر عاشق شدن جرم و گناه است چرا سیمای خوشکل آفریدی ک |
گر از این دست زنده مطرب مجلس ره عشق
شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم |
عجب از وفای جانان که عنایتی نفرمود
نه به نامه ای پیامی نه به خامه ای سلامی // ن |
نرگس ساقی بخواند آیت افسونگری
حلقه اورادما افسانه شد گ |
گر دریا را همه نهنگان گیرند
ور صحرا را همه پلنگان گیرند ور نعمت و مال چشم تنگان گیرند عشاق جمال خوب رنگان گیرند ت |
تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
جان به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است // ش |
شبان دادی ایمن گهی رسد به مراد
که چند سال به جان خدمت شعیب کند ک |
کیست که از دو چشم من در تو نگاه می کند
آینه ی دل مرا همدم آه می کند // گ |
گلهای پار از آسمان نعره زنان در گلستان کای هر که خواهد نردبان تا جان سپارد در بلا هان ای دل مشکین سخن پایان ندارد این سخن با کس نیارم گفت من آنها که میگویی مرا ز |
ز خوف هجرم ایمن کن اگر امید آن داری
که از چشم بداندیشان خدایت در امان دارد // ب |
اکنون ساعت 05:08 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)