شراب ارغوانی چاره رخسار زردم نیست
بنازم سیلی گردون که چهرم ارغوانی کرد |
بیا به میکده و چهره ارغوانی کن
مرو به صومعه کان جا سیاه کارانند |
من از آن سیاه دارم به غم تو روز روشن
که تو ماهی و تعلق به شب سیاه داری |
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور |
به چه کار آیدت ز گل طبقی از گلستان من ببر ورقی گل همین پنج روز و شش باشد زین گلستان همیشه خوش باشد |
خرم آن بقعه که آرامگه یار آن جاست
راحت جان و شفای دل بیمار آن جاست من در این جای همین صورت بی جانم و بس دلم آن جاست که آن دلبر عیار آن جاست |
چشم بیمار مرا خواب نه درخور باشد
من له یقتل داء دنف کیف ینام |
چون چشم تو دل می برد از گوشه نشینان همراه تو بودن گنه از جانب ما نیست |
ما ز یاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم |
تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل
باری به غلط صرف شد ایام شبابت |
اکنون ساعت 04:10 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)