در نظربازی ما بیخبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند |
هر که را در خاک غربت پای در گل ماند ماند
گو دگر در خواب خوش بینی دیار خویش را |
دیدم به خواب دوش که ماهی بر آمدی
کز عکس روی او شب هجران سر آمدی |
من از آن سیاه دارم به غم تو روز روشن
که تو ماهی و تعلق به شب سیاه داری |
کو همه لطف که در روی تو دیدم همه شب وان حدیث چو شکر کز تو شنیدم همه شب گر چه از شمع تو میسوخت چو پروانه دلم گرد شمع رخ خوب تو پریدم همه شب شب به پیش رخ چون ماه تو چادر میبست من چو مه چادر شب میبدریدم همه شب .. |
جوانی شمع ره کردم که جویم زندگانی را
نجستم زندگانی را و گم کردم جوانی را کنون با بار پیری آرزومندم که برگردم به دنبال جوانی کوره راه زندگانی را |
شمع هر جمع مشو ور نه بسوزی ما را
یاد هر قوم مکن تا نروی از یادم |
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم گرد آن شمع طرب می سوختم پروانه وار پای آن سرو روان اشک روانی داشتم |
طایر گلشن قدسم چه دهم شرح فراق
که در این دامگه حادثه چون افتادم |
چون همه عمر خویش یک مژه زد
همه مغزش ز استخوان برخاست |
اکنون ساعت 01:39 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)