![]() |
خالی از ابی من... خالی از عاطفه و خشم خالی از خویشی و غربت گیج و مبهوت بین بودن و نبودن عشق... آخرین همسفر من مثل تو منو رها کرد حالا دستام مونده و تنهایی من ای دریغ از من... که بیخود مثل تو گمشدم... گمشدم تو ظلمت تن ای دریغ از تو... که مثل عکس عشق هنوزم... داد میزنی تو آینه ی من آه... گریمون هیچ خندمون هیچ باخته و برندمون هیچ تنها آغوش تو مونده غیر از اون هیچ ای... ای مثل من تک و تنها دستامو بگیر که عمر رفت همه چی تویی زمین و آسمون هیچ ای دریغ از من... که بیخود مثل تو گمشدم... گمشدم تو ظلمت تن ای دریغ از تو... که مثل عکس عشق هنوزم... داد میزنی تو آیینه ی من آه... گریمون هیچ خندمون هیچ باخته و برندمون هیچ تنها آغوش تو مونده غیر از اون هیچ بی تو میمیرم... همه بود و نبود بیا پر کن منو ای خورشید دلسرد بی تو میمیرم ...مثل قلب چراغ نور تو بودی کی منو از تو جدا کرد؟ |
خدا مارو برای هم نمی خواست فقط میخواست همو فهمیده باشیم بدونیم نیمه ی ما مال ما نیست فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم تموم لحظه های این تب تلخ خدا از حسرت ما با خبر بود خودش ما رو برای هم نمی خواست خودت دیدی دعامون بی اثر بود چه سخته مال هم باشیم و بی هم می بینم میری و می بینی میرم تو وقتی هستی اما دوری از من نه میشه زنده باشم نه بمیرم نمیگم دلخور از تقدیرم اما تو میدونی چقدر دلگیره این عشق فقط چون دیر باید می رسیدیم داره رو دست ما می میره این عشق. |
خانه ای تنهاست .. http://fc06.deviantart.com/fs14/i/20...by_Tamilia.jpg خانه ای تنهاست .. چشم من اما آشنا با گوشه های خانه محزون آینه در کنج دیواری... در صدای بیصدائی ها قصه گویداز جدائی ها صندلی ها تکیه بر میز کنار خویش خسته اند از انتظاری گنگ بس اسیر حسرت یک جنبش کوتاه ساکت و خاموش .... پرده های پر غبار اما... آرزومند صفای نور خورشیدند وه چه غمگینند .... ساعتی..در تیک تاک غصه دار خویش آن دل بی تاب عاشــــق را آ ن نگاه شاد و خندان را بر تن آن عقربکهای خوش دیروز میــــجوید .... لیک این صبح خوش امـــروز پیک شادی را هنوز ،اندر پس یک راز بر تن این پرده های شیشهء خاکی از نگاه خانهء محزون فرو بسته ست!!! عقربکها نیز بی خبر از معنی شادان خود هستند تیک تاک لحظه ء دیدار می گشایم پرده را ارام گوئیا اینک نگاه خانهء محزون با شگفتی سخت ... حیران است ... وه که این خانه بسی در هم پریشان است آه ای تک خانه ء محزون...با سرشک چشم میشویم غبار از شیشه ء غمناک پاک میسازم تن افسره ات از خاک میزدایم غصه را از این نگاه خاکی غمناک صندلی ها جابجا گردید از تب حسرت رها گردید آه ای گلدان خالی پر کنم امروز با گل سرخ و به صد گلبرگ گل عروسی لابلای آن میخک سرخی میان آن نرگسی یاسی...با شکوفه های گیلاسی .... در تو میریزم خنک آبی ... بعد از آن گویا تو سیرابی .... آب وجارو میکنم آنگه حیاطم را آه اینک خانه ام زیبا و خندان است وه چه شادان است یار من آخر در این تک خانه مهمان است آه ای زنگ در خانه...بیصدائی ها دگر مردند بسکه هر دم سینه و قلب من آزردند بیصدا بودند لبهای شکایت نیز ... در خموشی های اندوهی! اینک اما لحظه دیدار و گفتار است آه امـــد این صدای پای او از پشت دیوار است زنگ در ... آری صدای زنگ در آمد میدوم من با شتابی تنــد التهاب لحظه دیدار باز شد این درب سنگین ...بار دیگر باز زندگانی بار دیگر در دل این خانه شد آغاز او در آمد با کلام ساده لبخند با سلامی پاک آمـــــدی؟؟؟؟ مـــن منتــظر بـــودم خانه هم در انتظارت بود .... خوش درآ محبوب من کاینجا در تب دیدار تو عمریست میسوزد دیرگاهی این دل و این خانه خالی روز و شب در اتنظاری تلخ دیدهء غمگین بدر دوزد خوب بنگر خانه بی تاب است چون دل من در هراسی تلخ میسوزد تا مبادا "اینــــهمه" رویا و در خواب است؟! بعد از این اما...بعد از این اما بی تو هرگز سر نخواهم کرد بی تو هرگز سر نخواهم کرد |
کاش ظاهرمون مثل زغال سیاه بود اما باطنمون مثل خاکسترش سفید بود . .
|
سیاوش قمیشی
آهنگ : عادت هرگز نخواستم که تو رو با کسی قسمت بکنم یا از تو حتی با خودم یه لحظه صحبت بکنم هرگز نخواستم که به داشتن تو عادت بکنم بگم فقط مال منی به تو جسارت بکنم انقدر ظریفی که با یک نگاه هرزه میشکنی اما تو خلوت خودم تنها فقط مال منی هرگز نخواستم که به داشتن تو عادت بکنم بگم فقط مال منی به تو جسارت بکنم ترسم اینه که رو تنت جای نگاهم بمونه یا روی تیشه چشات غبار آهم بمونه تو پاک و ساده مثل خواب حتی با بوسه میشکنی شکل همه آرزوهام تجسم خواب منی حتی با اینکه هیچکس مثل من عاشق تو نیست پیش تو آینه چشام حقیره لایق تو نیست حقیره لایق تو نیست |
من
با صدای تو تورا در خود تکرار می کنم تا شاید پیچک دل روح روئیدن با تو را باور کند |
یارم کو از فرامرز اصلانی
کو یارم یارم کو نازنین نگارم کو برده او قرارم کو کو . . . شمع شب تارم کو جلوه بهارم کو بی رخش نزارم کو کو . . . ناز او یک سو غمم یک سو کرده ما را عاشقی جادو هر که را بینم بپرسم کو کو کو یارم یارم کو . . . |
دلم برای کسی تنگ است...
کسی که بی من ماند کسی که با من نیست دلم برای کسی تنگ است که بیاید و به هر رفتنی پایان دهد دلم برای کسی تنگ است که آمد،رفت و پایان داد کسی که من همیشه دلم برایش تنگ می شود |
باران که می بارد تو می آیی
باران که می بارد تو می آیی باران گل باران نیلوفر باران مهر و ماه آئینه باران شعر و شبنم و شبدر باران که می بارد تو در راهی از دشت شب تا باغ بیداری از عطر عشق و آشتی لبریز با ابر و آب و آسمان جاری غم می گریزد غصه می سوزد شب می گدازد سایه می میرد تا عطر آهنگ تو می رقصد تا شعر باران تو می گیرد از لحظه های تشنه دیدار تا روزهای با توبارانی غم می کُشد ما را تو می بینی دل می کِشد ما را تو می دانی ... |
من از تو ياد گرفتم
كه تن به ياس بشويم شبيه باغچه باشم هميشه راست بگويم تو رو به اشك نوشتم كه از تو رنگ بگيرم كه از تو سير بنوشم دم قشنگ بگيرم من از تو ياد گرفتم كه بي دريغ بخندم كه بي حساب ببوسم كه دل به خواب ببندم تو رو به اشك نوشتم كه از تو رنگ بگيرم كه از تو سير بنوشم دم قشنگ بگيرم من از تو ياد گرفتم كه رخت نور بپوشم به ضرب ساز بچرخم به جرم عشق بجوشم من از تو ياد گرفتم چه كودكانه ياد گرفتم كه ساده تر باشم من از ترانه ياد گرفتم كه خوش نفس باشم چه شاعرانه ياد گرفتم كه با خبر باشم من از پرنده ياد گرفتم كه بي قفس باشم من از تو ياد گرفتم كه رخت نور بپوشم به ضرب ساز بچرخم به جرم عشق بجوشم من از تو ياد گرفتم من از تو ياد گرفتم كه رخت نور بپوشم به ضرب ساز بچرخم به جرم عشق بجوشم به جرم عشق بجوشم من از تو ياد گرفتم |
اکنون ساعت 03:43 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)