شبی با دل به هجران تو ای سلطان ملک دل
میان گریه می گفتم که کو ای ملک.سلطانت ش |
شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز می جستم
رخت می دیدم و جامی هلالی باز می خوردم ر |
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست
می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست م |
ما گدايان قدر اين نعمت نميدانستهايم
پادشاهي بوده صحبت داشتن تنها به يار گ |
گر تو نباشي يار من گشت خراب كار من
مونس و غمگسار من بي تو بسر نمي شود ج |
جان بی جمال جانان میل حهان ندارد
هرکس این ندارد حقا که آن ندارد چ |
چه ماندی بهر مرداری چو زاغان اندرین پستی
قفس بشکن چو طاووس یکی بر پر بدین بالا ر |
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند خ |
خم ابروی تو در صنعت تیر اندازی
برده از دست هر آنکس که کمانی دارد س |
ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوست
که به کام دل ما این بشد و آن آمد ق |
اکنون ساعت 02:08 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)