در شب هجران مرا پروانه ٔ وصلی فرست ورنه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع. |
عزم سبک عنان تو در جنبش آورد |
بر آب دیده ٔ رنجور هم ملامت نیست
که شوق می بستاند عنان عقل از دست . |
دلی کز عشق او سرمست گشته
به شوق وصل او خلوت نشسته |
شوق ديدار تو لبريز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق ديوانه كه بودم . //فريدون مشيري// |
شاهد عهد شباب آمده بودش به خواب
باز به پیرانه سر عاشق و دیوانه شد |
پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد
وان راز که در سر بنهفتم به در افتاد |
قتیل عشق تو شد حافظ غریب ولی
به خاک ما گذری کن که خون مات حلال |
از رهگذر خاک سر کوی شما بود
هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد |
می خواه و گل افشان کن از دهر چه می جویی
این گفت سحرگه گل بلبل تو چه می گویی |
مسند به گلستان بر تا شاهد و ساقی را
لب گیری و رخ بوسی می نوشی و گل بویی |
یارب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی |
کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد |
روی نادیده و اوصاف تو گفتن تا کی
همه شب در غم هجرتو نخفتن تا کی |
آواز : درد فراق(عطار) جانا ز فراق تو اين محنت جان تا كي دل در غم عشق تو رسواي جهان تا كي چون جان و دلم خون شد در درد فراق تو بر بوي وصال تو دل بر سر جان تا كي نامد گه آن آخر كز پرده برون آيي آن روي بدان خوبي در پرده نهان تا كي بشكن به سر زلفت اين بند گران از دل بر پاي دل مسكين اين بند گران تا كي دل بردن مشتاقان از غيرت خود تا چند خون خوردن و خاموشي زين دلشدگان تا كي گر عاشق دلداري ور سوختة ياري بي نام و نشان مي رو زين نام و نشان تا كي شجریان بزرگ اینو به زیبایی مخونه.... |
ساقی تو شراب لامکان را
آن نام و نشان بینشان را بفزا که فزایش روانی سرمست و روانه کن روان را |
جانی دارم لجوج و سرمست و فضول
وانگه یاری لطیف و بیصبر و ملول از من سوی یار من رسولست خدای وز یار بسوی من خدایست رسول |
مرا به رندی و عشق آن فضول عیب کند
که اعتراض بر اسرار علم غیب کند کمال سر محبت ببین نه نقص گناه که هر که بیهنر افتد نظر به عیب کند |
در مستی اگر ز من گناهی آید
شاید که دلت سوی جفا نگراید. |
یارب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی |
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد |
جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف میشکند بازارش |
چه غم دیوار امت را که باشد چون تو پشتیبان
چه باک از موج بحر آن را که باشد نوح کشتیبان . |
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی |
سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان امد خدا را همدمی |
چون من خیال رویت جانا به خواب بینم
کز خواب می نبیند چشمم به جز خیالی |
روز و شب خوابم نمی آید ز چشم غم پرست
بس که در بیماری چشم تو گریانم چو شمع؟ |
شبون گریه کنم روزون بخندم
که تا دشمن ندونه حال دردم اگر دشمن بدونه حال دردم برم زیر گلی که بر نگردم |
اگر دشمن نسازد با تو ای دوست
تو می باید که با دشمن بسازی |
هر کس به طریقی دل ما میشکند
بیگانه جدا دوست جدا میشکند |
من از بيگانگان ديگر ننالم
كه با من هرچه كرد آن آشنا كرد |
سر به زانوی غم نهاده ام ، به گوشه ای نشسته ام
آتشم به جان و خموشم چو نای مانده از نوا مانده با نگاهی به راهی که می رود به ناکجا ای گل آشنا بیا بیقرارم بیا داد از این غم جدای |
عشق از سرم درآمد وز پای من برون شد
دانست کز غم تو پا و سری ندارم . |
عشق اگر با تو بیاید به پرستاری من
شب هجران نکند قصد دل آزاری من |
تا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدن
که ندارد دل من طاقت هجران دیدن . |
تا کی در انتظار قیامت توان نشست
برخیز تا هزار قیامت بپا کنیم |
حدیث هول قیامت که گفت واعظ شهر
کنایتی است که از روزگار هجران گفت . |
زندگانی نتوان گفت و حیاتی که مراست
زنده آنست که با دوست وصالی دارد |
بار دگر آن دلبر عیار مرا یافت سرمست همی گشت و به بازار مرا یافت پنهان شدم از نرگس مخمور ، مرا دید بگریختم از خانه ی خمار ، مرا یافت بگریختنم چیست کز او جان نبرد کس پنهان شدنم چیست چو صد بار مرا یافت خواننده : شهره معاونیان آلبوم : مولانا و شورا آهنگ : بار دگر گوشش کنيد خيلي زيباست .. |
خاموش مراز گفت و گفتار تو کرد
بیکار مرا حلاوت کار تو کرد بگریختم از دام تو در خانهی دل دل دام شد و مرا گرفتار تو کرد |
اکنون ساعت 03:15 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)