بر سر آنم که گر زدست برآید
دست به کاری زنم که غصه سرآید ج |
جانا هزاران آفرین بر جانت از سر تا قدم
صانع خدائی کین وجود آورد بیرون از عدم // ق |
قبله امروز جز شهنشه نیست هر که آید به در بگو ره نیست ش |
شاهد سرمدی تویی وین دل سالخورد من
عشــــــــــــق هزارساله را بر تو گواه می کند // ن |
نه محقق بود ، نه دانشمند
چارپایی ، بر او کتابی چند آن تهی مغز را چه علم و خبر که بر او هیزمست یا دفتر و |
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به //خ |
خیال زلف تو گفتا که جان وسیله مساز
کز این شکاف فراوان به دام ما افتد ز |
ز رقیب دیوسیرت به خدای خود پناهم
مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدارا //پ |
پادشاهی که طرح ظلم افکند
پای دیوار ملک خویش بکند سعدی ش |
شبل الاسد به صید دلم حمله کرد و من
گر لاغرم و گرنه شکار غضنفرم |
می سوزم از فراقت روی از جفا بگردان
هجران بلای ما شد یارب بلا بگردان // ج |
جان بی جمال جانان میل جهان ندارد
هر کس که این ندارد حقا که ان ندارد ب |
برو کار کن مگو چیست کار
که سرمایه جاودانیست کار ق |
قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود
ورنه هیچ از دل بی رحم تو تقصیر نبود // م |
مفروش به باغ ارم و نخوت شداد
یک شیشه می و نوش لبی و لب کشتی ت |
تا شدم حلقه به گوش در میخانه ی عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم // آ |
ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است
چون از این غصه ننالیم و چرا نخروشیم |
میانت را و مویت را اگر صد ره بپیمایی
میانت کمتر از مویی و مویی در میان باشد // د |
دلبرا بنده نوازیت که آموخت بگو
که من این ظن به رقیبان تو هرگز نبرم |
چرا حرفی انتخاب نکردی؟؟؟؟
|
مگرزنجیر مویی گیردم دست
وگرنه سر به شیدایی بر ارم ک |
کجا روم چه کنم چاره از کجا جویم
که گشته ام ز غم و جور روزگار ملول ی |
یکی یهود و مسلمان نزاع میکردند
چنانکه خنده گرفت از حدیث ایشانم یهود گفت به تورات میخورم سوگند وگر خلاف کنم همچو تو مسلمانم ع |
عرض و مال از در میخانه نشاید اندوخت
هر که این آب خورد رخت به دریا فکنش م |
میان دو تن آتش افروختن
نه عقلست و خود در میان سوختن ل |
لمع البرق من الطور و انست به
فلعلی لک آت بشهاب قبس ن |
نمي دونوم دلم ديونه كيست
كجا ميگردد و در خونه كيست نمي دونوم دل سرگشته مو اسير نرگس مستونه كيست ت |
تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم
ار که نالی و فریاد چرا می داری ح |
حکایت بر مزاج مستمع گوی
اگر خواهی که دارد بر تو میلی هر آن عاقل که با مجنون نشیند نباید کردنش جز ذکر لیلی ص |
صحن سرای دیده بشستم ولی چه سود
کاین گوشه نیست در خور خیل خیال تو و |
وفا نکردی و کردم، به سر نبردی و بردم
ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم // ث |
ث بلد نیستم
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری گ |
گفتم غم تو دارم گفتاغمت سر آيد
گفتم كه ماه من شو گفتا اگر برآيد ب |
باز امد بوي ماه مدرسه
بوي بازيهاي راه مدرسه گ |
گفتا ز مهر ورزان رسم وفا بياموز
گفتم ز خوبرويان اين كار كمتر آيد // د // |
در این سرای بی کسی کسی به در نمی زند
به دشت پر ملال ما پرنده پر نمی زند // چ |
چو عضوی بدرد آورد روزگار
دگر عضو ها را نماند قرار ل |
لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام
اگر از جور غم عشق تو دادی طلبیم پ |
پیر میخانه چه خوش گفت به دردی کش خویش
که مگو حال سوخته با خامی چند // ر |
راهم مزن به وصف زلال خضر که من
از جام شاه جرعه کش حوض کوثرم ت |
اکنون ساعت 05:26 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)