یکی تیغ داند زدن روز کار
یکی را قلمزن کند روزگار |
راز درون پرده ز رندان مست پرس |
الا ای همای همایون نظر
خجسته سروش مبارک خبر |
روز و شب خوابم نمی آید ز چشم غم پرست
بس که در بیماری هجر تو گریانم چو شمع |
عنقا شکار کس نشود دام بازچین
کان جا همیشه باد به دست است دام را |
یارب این قافله را لطف ازل بدرقه باد
که از او خصم بدام آمد و معشوقه بکام |
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم |
ما را بر آستان تو بس حق خدمت است
ای خواجه بازبین به ترحم غلام را |
ای نسیم سحر ارامگه یار کجاست
منزل ان مه عاشق کش عیار کجاست |
تا آسمان ز حلقه به گوشان ما شود
کو عشوه ای ز ابروی همچون هلال تو |
وقت را غنیمت دان آنقدر که بتوانی
حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی |
یارب آن نو گل خندان که سپردی بمنش
میسپارم بتو از چشم حسود چمنش |
شهره شهر مشو تا ننهم سر در کوه
شور شيرين منما تا نکني فرهادم |
من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش
هوای مغبچگانم در این و آن انداخت |
تا زمیخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود |
|
ای که از کوچه معشوقه ما می گذری
بر حذر باش که سر می شکند دیوارش |
نقل قول:
بود میل دل من سوی فرخ |
با حرف "ش" باید شروع می کردی دادا
خدا را رحمی ای منعم که درویش سر کویت دری دیگر نمی داند رهی دیگر نمی گیرد |
در مجلس ما عطر میامیز که ما را
هر لحظه ز گیسوی تو خوش بوی مشام است |
تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همی سپرم |
می باقی بده تا مست و خوشدل
به یاران برفشانم عمر باقی |
یار من باش که زیب فلک و زینت دهر
از مه روی تو و اشک چو پروین من است |
تاب بنفشه می دهد طره مشک سای تو
پرده غنچه می درد خنده دلگشای تو |
و گر چنان که در آن حضرتت نباشد بار
برای دیده بیاور غباری از در دوست |
تا عاشقان یه بوی نسیمش دهند جان
بگشود نافه ای و در آرزو ببست |
تا بی سر و پا باشد اوضاع فلک زین دست
در سر هوس ساقی در دست شراب اولی |
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را |
اول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام وی
و آنکه به یک پیمانه می با من وفاداری کند |
دیدم به خواب خوش که بدستم پیاله بود
تعبیر رفت و کار بدولت حواله بود |
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا |
درودي چو نور دل پارسايان
بدان شمع خلوتگه پارسايي |
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
پیشتر زانکه چو گردی ز میان برخیزم |
من اگر باده خورم ور نه چه کارم با کس
حافظ راز خود و عارف وقت خويشم |
مکش آن آهوی مشکین مرا ای صیاد
شرم از آن چشم سیه دار و مبندش به کمند |
دل حافظ كه به ديدار تو خوگر شده بود
ناز پروده وصال است مجو آزارش |
شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار
مهربانی که سرآمد شهریاران را چه شد |
دوش در حلقه ما قصه گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله موی تو بود |
دریغا عیش شبگیری که در خواب سحر بگذشت
ندانی قدر وقت ای دل مگر آن دم که درمانی |
يارم چو قدح به دست گيرد
بازار بتان شكست گيرد هر کس که بدید چشم او گفت, کو محتسبی که مست گیرد |
اکنون ساعت 11:26 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)