رهی از امید باطل ره آرزو چه پویی؟
که سراب زندگانی به خیال و خواب ماند |
افسوس كه نامه جواني طي شد
و آن تازه بهار زندگاني دي شد وآن مرغطرب كه نام او بود شباب فرياد ندانم كي آمدوكي شد |
در زیر کتابت همه کس نام نویسند
من گمشده عشق توام نام ندارم |
عشق پرواز بلنديست مرا پر بدهيد
به من انديشة از مرز فراتر بدهيد من به دنبال دل گمشدهاي ميگردم يك پريدن به من از بال كبوتر بدهيد |
روزگار اینسان که خواهد بی کس و تنها مرا
سایه هم ترسم نیاید دیگر از دنبال من |
تنها وظیفه تو همی نیست خواب و خاست
زان راه باز گرد که از رهروان تهیست |
به نسیمی همه راه به هم می ریزد
کی دل سنگ ترا آه به هم می ریزد سنگ در برکه می اندازم و می پندارم به همین سنگ زدن ماه به هم می ریزد |
هر چه دادم به او حلالش باد
غير از آن دل كه مفت بخشيدم دل من كودكي سبكسر بود خود ندانم چگونه رامش كرد او كه ميگفت دوستت دارم پس چرا زهر غم به جامش كرد |
از غم خود بپرس کو با دل ما چه می کند
این هم اگر چه شکوه شحنه به شاه کردنست |
امشب به قصه دل من گوش می کنی
فردا مرا چو قصه فراموش می کنی |
اکنون ساعت 04:32 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)