يارب چه چشمه ايست محبت که من ز آن
یــک قــطـــره خــوردم و دريــــا گريـســتــم |
یارب اندر کنف سایه آن سرو بلند
گر من سوخته یک دم بنشینم چه شود |
دل به دستم بود و میگشتم بگرد کوی دوست
بـیـــخبـر بـودم نمیــدانـم کـجـــا افـتــاده است |
تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم
ارکه نالی و فریاد چرا می داری |
یاد باد آن كه ز ما وقت سفر یاد نكرد
به وداعی دل غم دیده ما شاد نكرد |
دل از کرشمه ساقی به شکر بود ولی
ز نامساعدی بختش اندکی گله بود |
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم |
من اگر باده خورم ور نه چه کارم با کس
حافظ راز خود و عارف وقت خویشم |
مرد را دردی اگر باشد خوش است.
درد بی دردی علاجش آتش است |
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی |
اکنون ساعت 08:17 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)