در نظربازی ما بیخبران حيرانند
من چنينم که نمودم دگر ايشان دانند |
دین و دل بردند و قصد جان کنند
الغیاث از جور خوبان الغیاث در بهای بوسهای جانی طلب میکنند این دلستانان الغیاث |
ثواب روزه و حج قبول آن کس برد
که خاک ميکده عشق را زيارت کرد |
دوش در خواب چنان دید خیالم که سحر گذر افتاد بر اصطبل شهم پنهانی |
يا رب اين شمع دل افروز ز کاشانه کيست جان ما سوخت بپرسيد که جانانه کيست |
تا دم از شام سر زلف تو هرجا نزند
با صبا گفت و شنودم سحري نيست كه نيست |
تا از نتيجه فلک و طور دور اوست
تبديل ماه و سال و خزان و بهار هم خالی مباد کاخ جلالش ز سروران و از ساقيان سروقد گلعذار هم |
من اگر خارم و گر گل چمن آرایی هست
که از آن دست که او میکشدم میرویم |
منظور خردمند من آن ماه که او را
با حسن ادب شيوه صاحب نظری بود |
دل از جواهر مهرت چو صیقلی دارد
بود ز زنگ حوادث هر آینه مصقول |
اکنون ساعت 11:05 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)