سادگی واقعیت
بعضی وقتها ساده ترین جواب کنار دستمون ولی این قدر به دور دست ها نگاه می کنیم که آن را نمی بینیم. شرلوك هولمز كارآگاه معروف و معاونش واتسون رفته بودند صحرا نوردي و شب هم چادري زدند و زير آن خوابيدند.نيمه هاي شب هلمز بيدار شد و آسمان را نگريست. بعد واتسون را بيدار كرد و گفت: نگاهي به آن بالا بينداز و به من بگو چه مي بيني؟ واتسون گفت: ميليونها ستاره مي بينم . هلمز گفت: چه نتيجه ميگيري؟ واتسون گفت: از لحاظ روحاني نتيجه مي گيرم كه خداوند بزرگ است و ما چقدر در اين دنيا حقيريم. از لحاظ ستاره شناسي نتيجه مي گيريم كه زهره در برج مشتري است، پس بايد اوايل تابستان باشد. از لحاظ فيزيكي، نتيجه ميگيريم كه مريخ در موازات قطب است، پس ساعت بايد حدود سه نيمه شب باشد. شرلوك هولمز قدري فكر كرد و گفت: واتسون تو احمقي بيش نيستي. نتيجه اول و مهمي كه بايد بگيري اينست كه چادر ما را دزديده اند! |
تک فن |
نویسنده ای جوان می گوید:خواب دیدم در ساحل با خدا قدم میزدم
بر پهنه ی آسمان صحنه هایی از زندگیم برق زد در هر صحنه دو جفت پا روی شن دیدم یکی متعلق به من و دیگری متعلق به خدا وقتی آخرین صحنه در مقابلم برق زد به پشت سر و به جای پاهای روی شن نگاه کردم متوجه شدم که چندین بار در طول مسیر زندگیم فقط یک جفت جای پا روی شن بوده است هم چنین متوجه شدم که این در سخت ترین دوران زندگیم بوده است این واقعاً برایم ناراحت کننده بود در بار ه اش از خدا سوال کردم:خدایا! تو گفتی اگر با تو بیایم در تمام راه با من خواهی بود ولی دیدم که در سخت ترین دوران زندگیم فقط یک جفت جای پا وجود داشته است. نمی فهمم چرا در زمانی که بیش از هر وقت دیگر به تو نیاز داشتم مرا تنها گذاشتی؟ خدا پاسخ داد : بنده ی بسیار عزیزم! من در کنارت هستم و هرگز تنهایت نخواهم گذاشت .اگر در آزمونها و رنجها فقط یک جای پا دیدی زمانی بود که تو را در آغوشم حمل می کردم! |
مردی کهسوار بر بالن در حال حرکت بود ناگهان به یاد آورد قرار مهمّیدارد؛ ارتفاعش را کم کرد و از مردی که روی زمین بود پرسید "ببخشید آقا ؛ من قرار مهمّی دارم ، ممکنه به من بگویید کجا هستم تا ببینم به موقع به قرارم می رسم یا نه؟" مرد روی زمین : بله، شما در ارتفاع حدودا ً ۶متری در طولجغرافیایی " ۱٨'۲۴ﹾ۸۷ وعرضجغرافیایی "۴۱'۲۱ﹾ ۳۷هستید. مرد بالن سوار : شما باید مهندس باشید مرد روی زمین : بله، از کجا فهمیدید؟؟" مرد بالن سوار : چون اطلاعاتی که شما به من دادید اگر چه کاملا ً دقیق بود به درد من نمی خورد و من هنوز نمی دانم کجا هستم و به موقع به قرارم می رسم یا نه؟" مرد روی زمین : شما باید مدیر باشید. مرد بالن سوار : بله، از کجا فهمیدید؟؟؟" مرد روی زمین : چون شما نمی دانید کجا هستید و به کجا می خواهید بروید. قولی داده اید و نمی دانید چگونه به آن عمل کنید و انتظار دارید مسئولیت آن را دیگران بپذیرند. اطلاعات دقيق هم به دردتان نميخورد! |
کلاس پنجم دبستان همکلاسی قوی هیکلی داشتیم که برای من مظهر تمام زشتی های دنیا بود به سه دلیل
اول اینکه کچل بود دو اینکه سیگار می کشید و سوم که از همه تنفر زا تر بود این که در آن سن و سال زن داشت!!! سالها بعد آن پسر قوی هیکل را در حالی که همراه همسرم بودم در خیابان دیدم در حالی که خود من هم زن داشتم هم کچل شده بودم و هم سیگار می کشیدم! دکتر شریعتی |
در معبدی گربه ای وجود داشت که هنگام مراقبه ی راهب ها مزاحم تمرکز آن ها
> می شد . بنا بر این استاد بزرگ دستور داد هر وقت زمان مراقبه می رسد یک نفر > گربه را گرفته و به ته باغ ببرد و به درختی ببندد . این روال سال ها ادامه پیدا > کرد و یکی از اصول کار آن مذهب شد . سال ها بعد استاد بزرگ در گذشت . گربه هم > مرد . راهبان آن معبد گربه ای خریدند و به معبد آوردند تا هنگام مراقبه به درخت > ببندند تا اصول مراقبه را درست به جای آورده باشند . سالها بعد استاد بزرگ > دیگری رساله ای نوشت در باره ی اهمیت بستن گربه"* > |
حکایتی از عبید زاکانی ( آخر خوندنیه )
خواب دیدم قیامت شده است. هرقومی را داخل چالهای عظیم انداخته و بر سرهر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله ی ایرانیان. خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: «عبید این چه حکایت است که بر ما اعتماد کرده نگهبان نگمارده اند؟» گفت: «میدانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله.» خواستم بپرسم: «اگر باشد در میان ما کسی که بداند و عزم بالا رفتن کند...» نپرسیده گفت: گر کسی از ما، فیلش یاد هندوستان کند خود بهتر ازهر نگهبانی لنگش کشیم و به تهِ چاله باز گردانیم! !!! |
پاره آجر |
چنگیزخان و
> شاهینش > > > > > یک روز صبح، > چنگیزخان مغول و درباریانش برای > شکار بیرون رفتند. همراهانش تیرو > کمانشان را برداشتند و چنگیزخان > شاهین محبوبش را روی ساعدش نشاند. > شاهین از هر پیکانی دقیق تر و بهتر > بود، چرا که می توانست در آسمان > بالا برود و آنچه را ببیند که > انسان نمی دید. > > > > اما با وجود > تمام شور و هیجان گروه، شکاری > نکردند. چنگیزخان مایوس به اردو > برگشت، اما برای آنکه ناکامی اش > باعث تضعیف روحیه ی همراهانش > نشود، از گروه جدا شد و تصمیم گرفت > تنها قدم بزند. > > بیشتر از حد > در جنگل مانده بودند و نزدیک بود > خان از خستگی و تشنگی از پا در > بیاید. گرمای تابستان تمام > جویبارها را خشکانده بود و آبی > پیدا نمی کرد، تا اینکه – معجزه! – > رگه ی آبی دید که از روی سنگی جلویش > جاری بود. > > خان شاهین > را از روی بازویش بر زمین گذاشت و > جام نقره ی کوچکش را که همیشه > همراهش بود، برداشت. پرشدن جام مدت > زیادی طول کشید، اما وقتی می خواست > آن را به لبش نزدیک کند، شاهین بال > زد و جام را از دست او بیرون > انداخت. > > چنگیز خان > خشمگین شد، اما شاهین حیوان > محبوبش بود، شاید او هم تشنه اش > بود. جام را برداشت، خاک را از آن > زدود و دوباره پرش کرد. اما جام تا > نیمه پر نشده بود که شاهین دوباره > آن را پرت کرد و آبش را بیرون > ریخت. > > چنگیزخان > حیوانش را دوست داشت، اما می دانست > نباید بگذارد کسی به هیچ شکلی به > او بی احترامی کند، چرا که اگر کسی > از دور این صحنه را می دید، بعد به > سربازانش می گفت که فاتح کبیر نمی > تواند یک پرنده ی ساده را مهار > کند. > > این بار > شمشیر از غلاف بیرون کشید، جام را > برداشت و شروع کرد به پر کردن آن. > یک چشمش را به آب دوخته بود و دیگری > را به شاهین. همین که جام پر شد و می > خواست آن را بنوشد، شاهین دوباره > بال زد و به طرف او حمله آورد. > چنگیزخان با یک ضربه ی دقیق سینه ی > شاهین را شکافت. > > > جریان آب > خشک شده بود. چنگیزخان که مصمم بود > به هر شکلی آب را بنوشد، از صخره > بالا رفت تا سرچشمه را پیدا کند. > اما در کمال تعجب متوجه شد که آن > بالا برکه ی آب کوچکی است و وسط آن، > یکی از > سمی ترین مارهای منطقه مرده است. > اگر از آب خورده بود، دیگر در میان > زندگان نبود. > خان شاهین > مرده اش را در آغوش گرفت و به > اردوگاه برگشت. دستور داد مجسمه ی > زرینی از این پرنده بسازند و روی > یکی از بال هایش حک کنند: > «یک دوست، حتا وقتی کاری می > کند که دوست ندارید، هنوز دوست > شماست.» > > > و بر بال > دیگرش نوشتند: > «هر عمل از روی خشم، محکوم به > شکست است پائولو کوئیلو |
|
اکنون ساعت 03:24 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)