پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   بیا با خدای مهربان حرف بزنیم (خسته ای؟ دلتنگی؟ سریع بیا اینجا) خدایم ای خدایم ، صدایت می کنم بشنو صدایم (http://p30city.net/showthread.php?t=3113)

ابریشم 11-03-2010 04:14 PM

مهربان خدایم...
تو را برای آنچه از نعماتت از آسمانت بر زمین دلم میباری ، شکر...
تو را برای تمام شاخه های امیدی که در باغچه های تنهایی دلم رویاندی، شکر...
تو برای آنکه لحظه ای تنهایم رها نکردی ، شکر....

نسیمت مرا به دیار دلتنگیها هدایت کرد و
نم نم بارانت نوید وصال را برایم به ارمغان آورد...

دستان نوازشگرت را لحظه ای از من نگیر و این دستان سرد و
خاموش دلم را آنی رها مکن...
امیدم در این بازار ناامیدیها تنها به توست و آنچه در این تنهایی ها
چراغ اتاق دلم را روشن نگه داشته است
تنها ذکر و نام تو است...

الا بذکر الله تطمئن القلوب.....

ابریشم 11-03-2010 04:15 PM

نیایشی زیبا از"جک ریمر"

"خداوندا ما نمی توانیـم به درگاه تـو دعا کـنیم تا جنگ را پایان بخشی،زیرامی دانیـم دنیا را به ایـن شکـل آفـریده ای و انسان خود قادر است جادۀ صلح را هموار کند."

"خداوندا ما نمی توانیم دعا کنیم قحطی و گرسنگی را از بیـن ببـری،زیرا مـنابعی به ما عـطا کرده ای که در صـورت استفادۀ عاقلانه از آن می تواند تمام دنیا را تغذیه کند."

"خداونداما نمی توانیم دعا کنیم تبعیض نژادی را ریشه کن کنی، زیرا به ما دیدۀ بصیرت داده ای تا بتوانیم خوبی ها ی تمام انسانها را ببینیم."

"خداوندا ما نمی توانیم به درگاهت دعا کنیم به ناامیدی هایمان پایان بخشی،زیراتوانایی از بین بردن نابسامانی ها را به ما عطاکرده ای."

"خداوندامانمی توانیم دعاکنیم بیماری را ریشه کن کنی،زیرابه ماقدرت تفکرداده ای تابه وسیلۀ آن راه علاج بیماریها راکشف کنیم."

بنابراین به درگاهـت دعا خواهـیم کرد،به ما

شـهامـت، قـدرت، اراده،آگاهی ،عـزمی راسـخ،صبـر،ایـمان وتاب تحمـل سخـتی ها

را عطا کنی تا دیگـرلازم نباشـد بگوییـم،خدایا ما را به آرزوهایمان بـرسـان ...

ابریشم 11-03-2010 04:16 PM

تنها نشسته ام.... خدای من !....آنقدر خسته ام که تنها تو میدانی !...می دانی ؟!!.....یقین دارم که از عمق تنهاییم آگاهی....
با دیدگانی تار ... می نویسم ... برای تو و برای دل !
دل !....این دل تنگ و تنها ... امروز تنهاتر از هر زمان دیگری هستم.....
تو هستی ! .... در تار و پود لحظاتم.... اما ...
اما.....سهم من از این دنیای رنگی همیشه تنهایی بوده ....
چشمانم را از من مگیر...بگذار تا جان دارم برای تو بنویسم... برای تو و از تو ! ....تویی که مهربانترینی...
خدایا !..........دریاب حال مرا که....از وصف حالم عاجزم....و خسته....
دریاب مرا ! این بنده ی سراسر بغض و حسرت را....
صبر !....صبر را به من هدیه کن !
خدایا !...بگذار دست یابم به هر آنچه که دلم با او آرام میگیرد ...و مگذار ! تو را قسم به خداییت مگذار گناه کنم....
خدایا ! مواظبم باش ! مواظب این روح بی قرار و تنهایم باش !
خدای مهربانم ای بی کران نازنین !...عاشقم بر تو و هر آنچه که به من هدیه می کنی !
بهترین ها را به قلب بی قرار و تنهایم هدیه کن ...ای قدرتمند بی نهایت کریم.
دوستت دارم ای مهربان ...تو را سپاس برای همه ی رحمت هایت ...
با من بمان....خدا....با من که تنها تو نگهدار منی ! به تو و محبت و مهر و هدایتت نیازی مبرم و عمیق دارم.

ابریشم 11-03-2010 04:17 PM

و با تو از شب های سرد بی کسی می گویم از التهاب اشک، از عبور سنگین لحظه ها و سکوت مرگ آور حسرت،
در این صحرای بی پایان، به روی ماسه های سرنوشت خویش می بارم
نه نای رفتن دارم، نه تاب ماندن
آرام و سنگین قدم بر می دارم، به کدامین سو، نمی دانم
سر به سوی آسمان می کنم،
معبودا! از این همه گذشتن خسته ام،
پناهم ده امشب، که از خویشتن گسسته ام،
به راه خود ادامه می دهم، چشمانم به دور دست ها خیره مانده،
گام هایم، آرام و آرام تر می شوند، دیگر سرما تمام وجودم را گرفته
نفس هایم به شماره افتاده و دیگر توان ایستادن ندارم،
هوای پریدن به سرم زده،
ندایی در من نجوا می کند،
باور کن فردا خواهد آمد

ابریشم 11-04-2010 02:18 PM

خدایا رحمتی کن تا ایمان نام و نان برایم نیاورد . قوتم بخش تا نامم را و حتی نانم را در خطر ایمانم افکنم خدایا به من چگونه زیستن را بیاموز چگونه مردن را خود خودهم آموخت

ابریشم 11-10-2010 06:59 PM

این روزها چقدر دلم هوای تو دارد...
چقدر این بازی روزگار برایم بی معناست...
غم !!
شادی!!
آه خدای من...
این روزها چقدر دلم هوای دلتنگی تو دارد بر سر.....
کاش میتوانستم تمام دلتنگیم را در دست بگیرم و آرام آرام درد عشقم را نجوا کنم و
نم نم اشکهایم صورتت را تر کند و من های های گریه ی هایم تنها نثار تو کنم...
کاش میتوانستم این دل پر درد را جایی میان راهم پیاده کنم
و بی مسافر روزگار را نثار فراموشی ها کنم....

چقدر دلم برای تنها بودن از غم و شادی تنگ است...
رهایم نمی کند این خیال تنهایی!!!!
رهایم نمی کند این روزگار پر کلک....

تو رهایم کن از این درد جان کندن و جان سپردن به درد ،مهربان محبوب بی همتایم....

آوار امیدم را تنها بر سر توکلم به تو ست که تقدیم روزگار میکنم و گوشه ای از
این زمین خاکی ، همچو مشتی از خاک و گل مینشینم به تنها به امید جوانه زدن امید وصال...

پناهم ببخش مهربان خدایم....
دستان سردم را در این تاریکی و غربت به گرمای وجودت هدیه میکنم....
ببخش بر من ، مهر خداییت را ، مهربان خدایم.....
پناهم ببخش عزیز تر از آنچه هست...

ابریشم 11-10-2010 07:00 PM

خدای من...
دوستان خوبم را به تو میسپارم....
برایشان بهترین خاطرات را بر دفتر روزگارشان بنویس
زیباترین بهاران را تقدیمشان کن و
لحظات را برایشان شیرین و دوست داشتنی....

خدای مهربان من...
آنچه از دلتنگی برای دوستانم در دلم خواهد ماند را با تو قسمت خواهم کرد...
چرا که در اوج تنهاییم باز تنها همدمم تو خواهی بود مهربانم....

ابریشم 11-12-2010 05:08 PM

درد و دل با خداوند مهربان

گفتم : خداي من ، دقايقي بود در زندگانيم که هوس مي کردم سر سنگينم را که پر از دغدغه ي ديروز بود و هراس فردا بر شانه هاي صبورت بگذارم ، آرام برايت بگويم و بگريم ، در آن لحظات شانه هاي تو کجا بود ؟

گفت: عزيز تر از هر چه هست ، تو نه تنها در آن لحظات دلتنگي که در تمام لحظات بودنت بر من تکيه کرده بودي ، من آني خود را از تو دريغ نکرده ام که تو اينگونه هستي . من همچون عاشقي که به معشوق خويش مي نگرد ، با شوق تمام لحظات بودنت را به نظاره نشسته بودم

گفتم : پس چرا راضي شدي من براي آن همه دلتنگي ، اينگونه زار بگريم ؟

گفت : عزيزتر از هر چه هست ، اشک تنها قطره اي است که قبل از آنکه فرود آيد عروج مي کند ،اشکهايت به من رسيد و من يکي يکي بر زنگارهاي روحت ريختم تا باز هم از جنس نورباشي و از حوالي آسمان ، چرا که تنها اينگونه مي شود تا هميشه شاد بود .

گفتم : آخر آن چه سنگ بزرگي بود که بر سر راهم گذاشته بودي ؟

گفت : بارها صدايت کردم ، آرام گفتم از اين راه نرو که به جايي نمي رسي ، تو هرگز گوش نکردي و آن سنگ بزرگ فرياد بلند من بود که عزيز از هر چه هست از اين راه نرو که به ناکجاآباد هم نخواهي رسيد .

گفتم : پس چرا آن همه درد در دلم انباشتي ؟

گفت : روزيت دادم تا صدايم کني ، چيزي نگفتي ، پناهت دادم تا صدايم کني ، چيزي نگفتي ،بارها گل برايت فرستادم ، کلامي نگفتي ، مي خواستم برايم بگويي آخر تو بنده ي من بودي چاره اي نبود جز نزول درد که تو تنها اينگونه شد که صدايم کردي .

گفتم : پس چرا همان بار اول که صدايت کردم درد را از دلم نراندي ؟

گفت : اول بار که گفتي خدا آنچنان به شوق آمدم که حيفم آمد بار دگر خداي تو را نشنوم ، تو باز گفتي خدا و من مشتاق تر براي شنيدن خدايي ديگر ، من مي دانستم تو بعد از علاج درد بر خدا گفتن اصرار نمي کني وگر نه همان بار اول شفايت مي دادم.

گفتم : مهربانترين خدا ، دوست دارمت ...

گفت : عزيز تر از هر چه هست من دوست تر دارمت ...

ابریشم 11-12-2010 06:25 PM

خدایا گناهان من هر چه قدر هم بزرگ باشه
به بزرگی رحمت و بخشش تو نیست
ببخش به بزرگی و مهربانی خودت ..

ابریشم 11-12-2010 06:29 PM

خدایا همراهیم کن در سختیا و خوشیا
که در سختیا نا امید نشم
و در خوشیا فراموشت نکنم
خدایادر لحظه های سخت ،که دستام را به سوی تو بلند کردم
بدون که خیلی بهت نیاز دارم و زود دستامو بگیر
خدایا قلبی آرام بهم عطا کن و دلی پر امید نسبت به تو
خدایا به راه راست هدایتمون کن


اکنون ساعت 09:28 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)