یکی چو باده پرستان صراحی اندر دست
یکی چو ساقی مستان به کف گرفته ایاغ |
غلام همت آن نازنینم
که کار خیر بی رو و ریا کرد |
در هر طرف ز خیل حوادث کمین گهیست
زان رو عنان گسسته دواند سوار عمر |
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست |
تویی که خوب تری ز افتاب و شکر خدا
که نیستم ز تو در روی افتاب خجل |
لب خود بر لبش بستم ز بس تشنه ٔ وصلم
که شفتالو چو پیوندی بود آبی دگر دارد. |
در لب تشنه ما بین و مدار آب دریغ
بر سر کشته خویش آی و ز خاکش برگیر |
راه دل عشاق زد آن چشم خماری
پیداست از این شیوه که مست است شرابت |
تــــو نـــیم دیـــــگر مــــن بــــودی و نــدانــســـــتی
چـــه داغ هــــا که بــــه ایــــن نیــــم دیگرت دادند! |
|
اکنون ساعت 07:07 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)