پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   کشکول نکته ها (http://p30city.net/showthread.php?t=29575)

behnam5555 03-23-2015 09:06 PM


مشتاقي و صبوري از حد گذشت يارا
گر تو شکيب داري طاقت نماند ما را
باري به چشم احسان در حال ما نظر کن
کز خوان پادشاهان راحت بود گدا را
سلطان که خشم گيرد بر بندگان حضرت
حکمش رسد وليکن حدي بود جفا را
من بي تو زندگاني خود را نمي‌پسندم
کسايشي نباشد بي دوستان بقا را
چون تشنه جان سپردم آن گه چه سود دارد
آب از دو چشم دادن بر خاک من گيا را
حال نيازمندي در وصف مي‌نيايد
آن گه که بازگردي گوييم ماجرا را
بازآ و جان شيرين از من ستان به خدمت
ديگر چه برگ باشد درويش بي‌نوا را
يا رب تو آشنا را مهلت ده و سلامت
چندان که بازبيند ديدار آشنا را
نه ملک پادشا را در چشم خوبرويان
وقعيست اي برادر نه زهد پارسا را
اي کاش برفتادي برقع ز روي ليلي
تا مدعي نماندي مجنون مبتلا را
سعدي قلم به سختي رفتست و نيکبختي
پس هر چه پيشت آيد گردن بنه قضا را

behnam5555 03-25-2015 06:09 PM

آورده‌اند كه شیخ جنید بغداد به عزم سیر از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او....
شیخ احوال بهلول را پرسید.
گفتند او مردی دیوانه است.
گفت او را طلب كنید كه مرا با او كار است. پس تفحص كردند و او را در صحرایی یافتند.
شیخ پیش او رفت و سلام كرد.
بهلول جواب سلام او را داده پرسید چه كسی هستی؟ عرض كرد منم شیخ جنید بغدادی.
فرمود تویی شیخ بغداد كه مردم را ارشاد می‌كنی؟ عرض كرد آری..
بهلول فرمود طعام چگونه میخوری؟
عرض كرد اول «بسم‌الله» می‌گویم و از پیش خود می‌خورم و لقمه كوچك برمی‌دارم، به طرف راست دهان می‌گذارم و آهسته می‌جوم و به دیگران نظر نمی‌كنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی‌شوم و هر لقمه كه می‌خورم «بسم‌الله» می‌گویم و در اول و آخر دست می‌شویم..
بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود تو می‌خواهی كه مرشد خلق باشی در صورتی كه هنوز طعام خوردن خود را نمی‌دانی و به راه خود رفت.
مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است. خندید و گفت سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید.
بهلول پرسید چه كسی هستی؟
جواب داد شیخ بغدادی كه طعام خوردن خود را نمی‌داند.
بهلول فرمود: آیا سخن گفتن خود را می‌دانی؟
عرض كرد آری...
سخن به قدر می‌گویم و بی‌حساب نمی‌گویم و به قدر فهم مستمعان می‌گویم و خلق را به خدا و رسول دعوت می‌كنم و چندان سخن نمی‌گویم كه مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت می‌كنم. پس هر چه تعلق به آداب كلام داشت بیان كرد.
بهلول گفت گذشته از طعام خوردن سخن گفتن را هم نمی‌دانی..
پس برخاست و برفت. مریدان گفتند یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟ جنید گفت مرا با او كار است، شما نمی‌دانید.
باز به دنبال او رفت تا به او رسید.
بهلول گفت از من چه می‌خواهی؟ تو كه آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی‌دانی، آیا آداب خوابیدن خود را می‌دانی؟
عرض كرد آری... چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه‌ خواب می‌شوم، پس آنچه آداب خوابیدن كه از حضرت رسول (علیه‌السلام) رسیده بود بیان كرد.
بهلول گفت فهمیدم كه آداب خوابیدن را هم نمی‌دانی.
خواست برخیزد جنید دامنش را بگرفت و گفت ای بهلول من هیچ نمی‌دانم، تو قربه‌الی‌الله مرا بیاموز.
بهلول گفت: چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم.
بدانكه اینها كه تو گفتی همه فرع است و اصل در خوردن طعام آن است كه لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از اینگونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریكی دل شود.
جنید گفت: جزاك الله خیراً! و ادامه داد:
در سخن گفتن باید دل پاك باشد و نیت درست باشد و آن گفتن برای رضای خدای باشد و اگر برای غرضی یا مطلب دنیا باشد یا بیهوده و هرزه بود.. هر عبارت كه بگویی آن وبال تو باشد. پس سكوت و خاموشی بهتر و نیكوتر باشد.
و در خواب كردن این‌ها كه گفتی همه فرع است؛ اصل این است كه در وقت خوابیدن در دل تو بغض و كینه و حسد بشری نباشد.


behnam5555 03-25-2015 06:14 PM

روزی لقمان به پسرش گفت امروز به تو 3 پند می دهم که کامروا شوی. اول اینکه سعی کن در زندگی بهترین غذای جهان را بخوری! دوم اینکه در بهترین بستر و رختخواب جهان بخوابی ! سوم اینکه در بهترین کاخها و خانه های جهان زندگی کنی !!! پسر لقمان گفت ای پدر ما یک خانواده بسیار فقیر هستیم چطور من می توانم این کارها را انجام دهم؟ لقمان جواب داد : اگر کمی دیرتر و کمتر غذا بخوری هر غذایی که میخوری طعم بهترین غذای جهان را می دهد . اگر بیشتر کار کنی و کمی دیرتر بخوابی در هر جا که خوابیده ای احساس می کنی بهترین خوابگاه جهان است . و اگر با مردم دوستی کنی و در قلب آنها جای می گیری و آنوقت بهترین خانه های جهان مال توست.

behnam5555 03-25-2015 06:21 PM

اگر به تنها تصویر محمد خان قاجار نگاه کنید، برخلاف تمام شاهان قاجار که یا ریشی بلند و سبیلی مردانه و صورتی فربه، به چهره ای تکیده برمی خورید با چین وچروک های فراوان وفاقد ریش! آیا شاه قاجار مبتلا به بیماری بوده ویا از مشکلی رنج می برد.

در تاریخ آمده است که این چهره مردی است که اخته وآغا بوده است. در کتاب های تاریخ نوشته شده است: آغا محمد خان در سن یازده سالگی به دلیل اینکه چهره جذابی داشت توسط خواجگان حرمسرای عادلشاه - حاکم مشهد- در حال معاشقه با یکی از همسران وی دیده شد و به دستور عادلشاه که از بستگان محمود افغان بود - به روایتی پسر عموی محمود افعان بود - اخته گردید.
وی را در حالیکه در نبرد با دشمنان زخمهای سختی را بر بازو و پیشانی برداشته بود به کرمان نزد خان قاجار بردند. او که خون بسیاری را از دست داده بود با همان حال نزار در برابر آقامحمد خان ایستاد و بدو سلام ندادو بدو تعظیم نکرد.آقامحمد خان نیز دستور داد که اصطبل‌بانانش وی را مورد تجاوز جنسی قرار دهند. فردای آن روز وی را باز به پیش خان قاجار آوردند در حالیکه دیگر هوشی در تن نداشت و آب هم بدو نداده بودند و وی را بر روی زمین می‌کشیدند.به گزارش تاریخنویسان خان قاجار با نیشخند بدو گفت که: «هان لطفعلی خان! هنوز هم غرور داری؟» واپسین شاه زند که دیگر توان سخن گفتند نداشت تنها سرش را بالا برد و با پلنگ دیدگان بدو نگریستو گفت:«من از تو نمی‌ترسم ای اخته فرومایه».این ایستادگی خان قاجار را به خشم آورد و دستور نابینا کردن او را داد.
فاجعه ی کرمان
قشون آقا محمد خان به کرمان نزدیک گشت. همه مردم کرمان بر آن عقیده بودند که قشون شاه قاجار در سرمای زمستان کرمان دوام نخواهد آورد و سرانجام مجبور به ترک آن دیار خواهند شد و برای همین هر شب بر بالای ابروج کرمان مردم شعر می‌خواندند و فحش‌های رکیکی نسبت به شاه قجر خطاب می‌دادند و او را مورد تمسخر قرار می‌دادند این فحش ها خان قاجار را خشمگین تر کرد.

وی روزها از ببرون دروازه شهر مردم را تهدید می‌کرد که در صورتی که به این کار ادامه دهند، حمله سختی به آن شهر خواهد کرد و دیگر مثل بار قبل نخواهد بود. آقا محمد خان چنان به خشم آمد که پس از نفوذ به شهر که بر اثر خیانت تعدادی از نگهبانان روی داد، دستور داد که کوهی بلند از چشمان مردم کرمان پیش روی وی بسازند. بدستور وی تمام مردان شهر کور شدند و بیست هزار جفت چشم بوسیله سپاه قاجار تقدیم خان شد.(سر پرسی سایکس این تعداد را هفتادهزار جفت میخواند)همچنین آغامحمدخان سربازان خود را در تجاوز به زنان شهر آزاد گذاشت و جنایتی عظیم را رقم زد. اموال مردم به تاراج برده شد و حتی کودکان نیز به اسارت گرفته شدند .

رفتار شنیعش با لطفعلی خان

هتک حرمت به قبر کریم خان
دستور دیگرش بیرون کشیدن استخوانهای کریم خان زند، بنیادگذار پادشاهی زندیان از آرامگاهش بود، وی استخوانهای نخستین زند را به تهران برد و دستور داد که در زیر پله‌های کاخش جایی که همیشه از آن گذر می‌کرد خاک کنند تا همیشه بر آن پای نهد.این استخوانها تا پادشاهی رضاشاه پهلوی در همانجا ماند تا در زمان پادشاهی او استخوانها را با احترام بسیار از خاک بیرون آوردند و در جایی دیگر به خاک سپردند. آقامحمد خان همچنین مردم کرمان را نیز به گناه یاری دادن به لطفعلی خان جزای سختی داد، به فرمان او تمامی مردان کور و به نوامیس تجاوز و اموال غارت گردید.

واین ها تنها بخشی از ددمنشی و جنایات این پادشاه سنگدل و بیرحم است.

behnam5555 03-25-2015 06:25 PM

قتل هابیل

به فرمان خداوند آدم مأمور گشت تا میراث نبوت خود و گنجینه های دانش خود را نزد هابیل فرزند کوچک تر خودش بگذارد و او را تعلیم دهد. قابیل دوباره از این قضاوت پدر لب به اعتراض گشود و باز قرار شد که آن دو نزد خدا قربانی کنند و قربانی هر کدام که قبول گردید او رسالت را بر عهده می گیرد. هابیل از گلّه خود گوسفندی پروار و قابیل از کشتزارها و مزارع خود مقداری گندم نامرغوب را نذر کرد. آتشی به اذن خداوند از آسمان فرود آمد و قربانی هابیل را بلعید و باز نذر هابیل مورد قبول خداوند قرار گرفت.ابلیس که تمام این صحنه ها را تماشا می کرد و در انتظار فرصتی مناسب بود، نزد قابیل آمد و او را تحریک کرد تا برادر خود هابیل را به قتل برساند.
در بیان اینکه به چه علّت قابیل، هابیل را به قتل رساند، اختلاف نظر وجود دارد که به بعضی از آنها اشاره می کنیم؛
1 - قول اول این است که مطابق روایات اهل بیت سبب قتل هابیل همان مسئله جانشینی و رسالت آدم بود که چون قابیل دید پدرش آدم علیه السلام ، برادرش هابیل را به این منصب مفتخر ساخت به وی حسد ورزید و او را به قتل رساند.
2 - قول دوم آنست که قابیل به خاطر زیبایی همسر هابیل به وی حسد ورزید و درصدد قتل او برآمد.
3 - قول سوم آنست که مجلسی قدس سره در حدیثی در بحار از معاویة بن عمار از
[27]امام صادق علیه السلام روایت کرده که خداوند به آدم وحی فرمود اسم اعظم من و میراث نبوت و آسمانی را که به تو تعلیم داده ام همه را به هابیل بسپار، آدم علیه السلام نیز این کار را کرد و چون قابیل مطلع شد. خشمناک شده به نزد آدم آمد و گفت؛ پدر جان مگر من از وی بزرگتر نبودم و به این منصب شایسته تر از او نیستم؟ آدم علیه السلام گفت؛ ای فرزند اینکار به امر خداست و او هرکه را بخواهد به این منصب می رساند و خداوند او را مخصوص به این منصب فرموده اگر چه تو از وی بزرگتر هستی، و اگر می خواهی صدق گفتار مرا بدانی، هر یک از شما دو نفر، قربانی به درگاه خدا ببرید و قربانی هر یک قبول شد او شایسته تر از دیگری است. که در این حال خداوند قربانی هابیل را پذیرفت تا به آخر.(1)
1 - خلاصه تاریخ انبیاء، ص 13 و 14.

behnam5555 03-25-2015 06:31 PM

عكس تختی و فردین
این عکسی است که کمتر در دید مردم قرار گرفته است و بدون شک خیلی ها هم هستند که آن را ندیده اند.عکس های زیادی از مرحوم تختی و فردین منتشر شده است اما این عکس که فردین در حال دراز و نشست رفتن است و تختی هم دارد حرکات او را می شمارد کمتر در جایی دیده شده است.
http://images.khabaronline.ir//image...11931495_n.jpg


behnam5555 03-25-2015 06:33 PM

سال 1932 عکسی از کارگران در حال ناهار خوردن در ارتفاع 800 فوتی زمین گرفته شد که یکی از ماندگارترین عکس‌های موجود شناخته می‌شود.
http://www.mashreghnews.ir/files/fa/...407398_230.jpg


behnam5555 03-25-2015 06:40 PM

مشهور‌ترین زن اوباش تهران(پری بلنده)

به گزارش ایران خبر،سکینه قاسمی مشهور به «پری بلنده» از اوباش مشهور در ساقط کردن دولت مصدق بود که پس از انقلاب اسلامی ایران در سال 1357 در ایران، در 21 تیر 1358 به اتهام فساد فی‌الارض، اعدام شد.

وی از جمله افراد فعال ـ سلطنت طلب‌های چاقوکش، ارازل و اوباش ـ در کودتا، که در بسیج توده‌های نا‌آگاه مردم علیه دکتر مصدق نقش مهمی داشت.

متاسفانه اطلاعات زیادی از زندگی او وجود ندارد ولی از عومل سرکوب رژیم شاهنشاهی بود که به همراه شعبان جعفری مشهور به شعبان بی‌مخ در در بازگرداندن «محمد رضا پهلوی» به قدرت و ساقط کردن دولت مصدق به خوبی ایفای نقش کرد. همچنین وی یکی از مشهور‌ترین زنان اوباش تهران بود که باندهای گسترده‌ای در اغفال دختران روستایی و به کار گیری آنان در خانه‌های فساد خود داشت.


پری بلنده چماق بدست در کودتای آمریکایی انگلیسی 28 مرداد

او زنی شاه‌دوست و دیکتاتورطلب بود که باند مافیایی فحشا و فساد را در طول ده‌ها سال رهبری می‌کرد. پری بلنده چندین خانهٔ فساد در محلهٔ بدنام تهران «شهر نو» و منازل متعددی در سایر نقاط تهران داشت و از طریق تهیه کردن مواد مخدر و دخترکان کم سن و سال برای محافل مقامات دولتی و دربار ستمشاهی، سر و سری هم با رجال به هم زده و به قول معروف دارای تیغ برنده‌ای بود!

سکینه قاسمی؛ زنان و دختران زیادی را به فساد و گمراهی کشاند، بخصوص دختران روستایی که از سواد کمتری برخوردار بودند. عوامل باند پری بلنده؛ زنان و دختران روستایی را می‌ربودند و یا اغفال می‌کردند و به «شهر نو» منتقل می‌کردند.

بازی روزگار اما چنان بود که «پری بلنده» که نقش مهمی در سرنگون کردن دولت محمد مصدق ایران داشت، پس از دو دهه از وقوع کودتای 28 مرداد و با وقوع انقلاب اسلامی، به حکم قاضی شرع انقلاب،به جرم فساد فی الارض اعدام شد.



behnam5555 03-25-2015 06:55 PM

جملاتی از دکتر حسابی


چهار اصل پیشرفت: مردانگی، عدالت، شرم و عشق است.

زندگی، یعنی پژوهش، و فهمیدن چیزی جدید.

عشق، به وجود آورنده اعمال زیباست.

کار کنیم، زحمت بکشیم، از سرمایه چیزی کم نداریم.

احساس اجبار به فداکاری، لازمه زندگیست.

انجام وظیفه، لازمه جهش بسوی پیشرفت است.

تقلید از غرب، خطری است جدی، که چشمه های نبوغ را، خشک می کند.

یک عمل درست، بهتر است از هزار نصیحت.

بزرگترین خوشحالی من در زندگی : هوش و استعداد جوانان ایرانی است.

راه پیشرفت، ارزش نهادن به علم و تحقیق، احترام به معلمین، اساتید، دانش آموزان و دانشجویـان است.

سادگی و عشق از عوامل پیشرفت است، که در قلب ما ایرانیان است.

هرچه انسان ،وجود ارزشمندتری داشته باشد به همان اندازه مودب و فروتن است.

فعال باشیم، ولی ملایم، عادل باشیم، ولی با گذشت.

جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند،خانه اش خراب می شود و هر کس بخواهد خانه اش را آباد کند باید در ویرانی مملکتش بکوشد.

هنر، با احساسات آدمی بازی می کند.

عشق زندگی را به شیوش می آورد.

هنر، چاشنی زندگیست.

ایران، جزیره هوش و ذکاوت است.

شخصیت یک ملت را، ادبای آن ملت می سازند

طنز در مملکت ما، یک مقاومت ملی است، و همیشه حافظ ایران بوده است.

موسیقی خوب ایرانی، یک طرز تفکر است. یک فلسفه است، و بیان یک آرزوست.

داشتن هدف، و رفتن به دنبالش، خوب است ولی عاشق هدف بودن و گرفتار شدن چیز دیگری است

با بچه ها، با اطمینان رفتار کنید تا قابل اطمینان بار بیایند، و قابل اطمینان شوند.

دولت، وظیفه دارد، خوشحال کنندگان مردم را، تشویق کند.

باید جوانان، حفظ سازمان را، آموزش داد.

سازماندهی، لازمه و خواسته الگوی پیشرفت است.

حفظ سنن اعتقادی، ملی و نبوغ نژادی، واجب است.

نظامی که، دارای سازمان باشد، چارچوبی استوار دارد.


behnam5555 03-25-2015 06:57 PM

نخستین اتوبوس دنیا

http://webgardi.yjc.ir/files/fa/news.../18436_699.jpg
این اتوبوس در سال 1898 توسط کمپانی دایملر تولید شده است.




اکنون ساعت 09:04 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)