به زندان بان بگو ای چشم بیدار ز دست و پای من زنجیر بردار که بنویسم ز خون دل به دیوار ز یاد عشق خود نامه به دیدار میسر گر نشد توفیق دیدار وجودش را خداوندا نگهدار |
عشق پرواز بلنديست مرا پر بدهيد
به من انديشة از مرز فراتر بدهيد من به دنبال دل گمشدهاي ميگردم يك پريدن به من از بال كبوتر بدهيد |
گر از مقابله شیر آید از عقب شمشیر نه عاشق است که اندیشه از خطر دارد |
پیش از اینت بیش از این اندیشه ی عشاق بود
مهرورزی تو با ما شهره ی آفاق بود |
بعد از این نور به آفاق دهیم از دل خویش که به خورشید رسیدیم وغبارآخر شد |
پرتو خورشید عشق بر همه افتد ولیک
سنگ به یک نوع نیست تا همه گوهر شود |
ما کم اوردیم امید این همه شعر رو توی حافظه ی خودت داری یا کار گنجور رو میزیه ؟ :d
چه شبست یا رب امشب! که ستارهای برآمد که دگر نه عشق خورشید و نه مهر ماه دارم مکنید دردمندان گله از شب جدایی که من این صباح روشن ز شب سیاه دارم که نه روی خوب دیدن گنهست پیش سعدی تو گمان نیک بردی که من این گناه دارم باز هم اواز زیبایی از سالار عقیلی . |
:d نه، فقط جاهایی که کم بیارم میرم سراغ گنجور، بیشترش رو بلدم ;)
مکنید دردمندان گله از شب جدایی که من این صباح روشن ز شب سیاه دارم |
|
مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور در زمستانی غبار آلود و دور یا خزانی خالی از فریاد و شور |
اکنون ساعت 06:33 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)