آمد بهار عاشقان تا خاکدان بستان شود آمد ندای آسمان تا مرغ جان پران شود |
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چون جان خویشتن دارم |
ای ساربان آهسته رو با ناتوانان صبر کن
تو بار جانان میبری من بار هجران میبرم |
کسی کز نام میلافد بهل کز غصه بشکافد چو آن مرغی که میبافد به گرد خویش دامی را در این دام و در این دانه مجو جز عشق جانانه مگو از چرخ وز خانه تو دیده گیر بامی را ,,, برو ای راه ره پیما بدان خورشید جان افزا از این مجنون پرسودا ببر آن جا سلامی را |
بسکه جفا ز خار گل دید دل رمیده ام
همچو نسیم از این چمن پای برون کشیده ام شمع طرب ز بخت ها آتش خانه سوز شد گشت بلای جان من عشق به جان خریده ام |
همای زلف شاهین شهپرت را
دل شاهان عالم زیر پر باد |
چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی |
سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیزکه آن خسرو شیرین آمد |
سحر به بوی نسیمت به مژده جان سپرم اگر امان دهد امشب فراق تا سحرم چو بگذری، قدمی بر دو چشم من بگذار قیاس کن که منت از شمار خاک درم |
سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش
که دور شاه شجاعست می دلیر بنوش |
اکنون ساعت 04:33 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)