|
|
behnam5555 |
04-02-2015 12:38 PM |
سخنان پاراماهانسا یوگاناندا
هنگامی که دیگران به درستی شما را درک نمی کنند،خداوند شما را درک می کند.او عاشقی است که همواره شما را دلگرم می نماید،بدون توجه به اینکه مرتکب چه خطاهایی شده اید. سایرین تنها لحظه ای اظهار مهر می کنند و سپس شما را از یاد می برند، اما او هیچگاه رهایتان نمی کند.خداوند هر روز از طرق بی شماری خواهان عشق شماست، اگر او را نپذیرید مجازاتتان نمی کند، اما شما خودتان خود را مجازات می کنید.
دریابید:آنکه تسلیم خداوند است همه چیزتسلیم اوست. پاراماهانسا یوگاناندا
بشر در جستجوي پايدار و ابدي براي «چيز ديگري» است، كه اميدوار است برايش شادي كامل و بيمنتها به ارمغان آورد. براي آن عده از افرادي كه جستجو كرده و خدا را يافتهاند، جستجو به پايان رسيده است. ذات احديت آن «چيز ديگرِ» است. پاراماهانسا یوگاناندا
حس شفقت داشتن نسبت به همه موجودات، برای شناخت حق ضروری است؛ چون خود حق هم سرشار و لبریز از این کیفیت است. آن هایی که قلب رئوف و مهربانی دارند، می توانند خود را جای دیگران بگذارند، درد آن ها را احساس کنند و در صدد رفع آن برآیند. پاراماهانسا یوگاناندا
عشق الهی توصیف کردنی نیست، اما وقتی که قلب آدمی پالایش می شود و آرام می گیرد، می توان این عشق را احساس کرد. وقتی ذهن و احساس، متوجه درون و باطن می شود، آدمی شعف و سرور الهی را احساس می کند. لذات حواس پنج گانه دوامی ندارد، اما سرور الهی ابدی و بی نظیر است. پاراماهانسا یوگاناندا
اگر پروردگار را بدون هیچ قید و شرطی دوست داشته باشید، او هم قلب شما را از عشق بدون قید و شرطی که نسبت به همه انسان ها دارد، لبریز می سازد. کسی که در زندان "من" و "مال من" محصور است، معلوم است که خدای همه جا حاضری را که در انسان و همه موجودات زنده مأوا دارد، هنوز کشف نکرده است. پاراماهانسا یوگاناندا
شما باید پیش از آنکه در مورد هر مطلب مهمی تصمیم بگیرید در سکوت به مراقبه بپردازید، و از خداوند طلب دعای خیر کنید. در چنین حالتی قدرت خداوند در نهان قدرت شما است. در نهان ذهن شما ذهن حضرت حق است، و در پس اراده شما اراده او در عمل است. پاراماهانسا یوگاناندا
شما برای انجام یک ماموریت الهی به زمین فرستاده شده اید.ببینید چقدر این امر مهم است ! نگذارید این "من" ناچیز مانعی بر سر راه دستیابی شما به هدف لایتناهی باشد. پاراماهانسا یوگاناندا
کارهای زیادی متقبل می شوم ،اما هرگز احساس نمی کنم که تحمیلی است ، زیرا همه کارها را برای خدا انجام می دهم. پاراماهانسا یوگاناندا
به یاد داشته باشید که وقتی برای آرزویی خوب تلاش می کنید،خداوند شما را هدایت می کند و شما را برای آن تلاش ارزنده برمی انگیزد. پاراماهانسا یوگاناندا
سرنوشت چیست؟
آیا سرنوشت یک نیروی اسرارآمیز و سازش ناپذیر برونی است که بر تقدیر انسان حاکم است؟
تأثیر چنین مفهومی در بسیاری این بوده است که فکر کنند هر چه هست همانست و نمی توان راجع به آن کاری کرد. سرنوشت حکمی نیست که از پیش مقرر شده باشد – اما تحت قانون علیت، یا کارما، توسط خود شما تعیین می گردد. خداوند به شما اختیار عمل داده است؛ اما قانون علیت بر حسب کیفیت کردار شما نتیجه آن را معین می سازد. بدین سان هر عملی نتیجه علی یا تأثیر خاص خود می شود. وقتی عمل خاصی را به تحرک درآورید؛ نتیجه یا تأثیرش هماهنگی متقابل و اجتناب ناپذیر با آن عمل خواهد داشت. کردار چه خوب باشد و چه بد دارای عواقب واکنشی است. بنابراین شما روز به روز دارید عللی را می آفرینید که تعین کننده سرنوشت تان خواهد شد.
شناخت حق به منزله شركت در تشييع جنازه تمام غم و اندوهها است. پاراماهانسا یوگاناندا
با وجود تمامی گناهانی که در گذشته مرتکب شده اید
خود را گناهکار نخوانید
همیشه به خود تاکید کنید که موجودی الهی هستید
به محض احساس گناه ذهن این برداشت را به عنوان واقعیت می پزیرد
و دیگر نمی توانید خود را الهی بدانید
خداوند این خطاها را علیه شما به کار نمی گیرد
فقط از شما می خواهد همان خطاها را تکرار نکنید... پاراماهانسا یوگاناندا
همه روحها برابرند. تنها تفاوت میان من و شما این است که من سعی کردم و به خداوند نشان دادم که به او عشق می ورزم و او به سویم آمد. عشق آهنربایی است که خداوند نمی تواند از آن بگریزد. پاراماهانسا یوگاناندا
دنیا به وجود آمده تا ما را سرگرم کند نه اینکه شکنجه دهد.(هرچند که ظاهرا درحال شکنجه ماست)خداوند فیلم سینمائی آفرینش(دستگاه خلقت)را بسیار پیچیده و مملو از تضادهای خوب و بد ساخته است.
چندبار اتفاق افتاده که به دیدن فیلمی جنائی رفته اید و هنگام بازگشت گفته اید:فیلم جالبی بود...پاراماهانسا یوگاناندا
سعی کنید به فیلم زندگی,با همین احساس ساده نگاه کنید.اکثر افراد که امروز روی زمین زندگی می کنند,صدسال پیش اینجا نبوده اند.عده ای پیش از ما اینجا بوده اند و ما که اکنون اینجائیم,صدسال دیگر اینجا نخواهیم بود.همه خواهیم رفت و نسل بعد حتی اسمی هم از ما بر زبان نخواهد آورد.آنها هم چنین سرنوشتی خواهند داشت.این قانون این کره خاکی ست.پاراماهانسا یوگاناندا
ما از مرگ به دلیل رنج ناشی از آن,ناشناختگی اش و اینکه ممکن است به دست فراموشی سپرده شویم,هراس داریم.این فکر اشتباه است...
هراس از مرگ برای چیست؟مرگ برای رهایی ما می آید.شما نباید آرزوی مرگ داشته باشید اما باید با درک این واقعیت که مرگ رهایی ما از رنج و سختی هاست,آرام بگیرید.مرگ نوعی بازنشستگی پس از کار پرمشقت زندگیست.لحظه ای تصور کنید که دیگر نگران هیچ چیز نیستید.آیا احساس خوبی نیست؟پاراماهانسا یوگاناندا
|
behnam5555 |
04-02-2015 12:45 PM |
در لطایف شعرا و ظرافت های ایشان با یکدیگر آورده اند که سلمان ساوجی در هجو عبید زاکانی که در هجو گویی بی محابا و در هزالی بی حیا بوده است این قطعه بگفت :
جهنـــــمیّ هـــــجا گـــو عبیـــــد زاکــــانی
مقـــرر است به بی دولتی و بی دینی اگر چه نیست ز قزوین و روستا زاده است
لیـــک مــی شود اندر حدیث قزوینی
در خراسان مشهور است که فلان قزوینی شد یعنی در قهر شد و غلیظ گشت . چون این قطعه به عبید زاکانی رسید برای تعرض سلمان از قزوین به بغداد رفت اتفاقا سلمان را بر کنار دجله یافت که به حشمت تمام با جمعی از اعیان بغداد و گروهی از شعرا و ظرفا نشسته بود. پیش رفت و سلام کرد . سلمان پرسید چه کسی و از کجا می رسی؟ گفت مردی مسکینم و از ولایت قزوینم . گفت هیچ شعر از سلمان یاد داری گفت دارم و این دو بیت بخواند :
مــــن خراباتـــی ام و باده پرست
در خرابات مغان عاشق و مست
می کشندم چو سبو دوش به دوش
می برندم چو قدح دست به دست
پس گفت سلمان مردی است از اهل فضل و بلاغت و مرا گمان نیست که این شعر او گفته باشد بلکه غالب ظن من آنست که این شعر را زن او حسب الحال خود گفته است چه اینگونه شعر به زنان نسبت کردن اولی می نماید که ایشان را دوش به دوش و دست به دست می برند . سلمان از این سخن از این به هم بر آمد و به غایت منفعل شد چنانکه عرق تشویر از جبین او روان گشت و به فراست دریافت که او عبید زاکانی است سوگندش داد که تو فلان نیستی ؟ گفت هستم ، پس با سلمان آغاز عتاب کرد که تو خود را مردی فاضل و دانا می گیری کسی را که هرگز ندیده ای و حقیقت حال او ندانسته و میان تو واو ، کلفتی که موجب مذمت باشد واقع نشده ، هجو کردن چه معنی دارد ؟ من عزیمت بغداد خاص از برای گوشمال تو کرده بودم و می خواستم که تو را در مجلس پادشاه سزا دهم لیکن طالع تو قوی بود که بر کنار دجله به چنگ من افتادی تا اندکی دل به تو پرداختم و تو را قدری متاثر ساختم سلمان برخاست و عذر او بخواست و با او معانقه کرد و به خانه برد و بر روی وی صحبت ها بر آورد .
|
behnam5555 |
04-02-2015 12:48 PM |
بخشی از رمان ویکتوریا نوشته کنوت هامسون
عشق چیست؟ نسیمی که در میان گلها می وزد ؟...آه ! نه، تابندگی طلایی رنگی که خون را در می نوردد. عشق نوایی گرم و شیطانی است که حتی دل سالخوردگان را به تپش در می آورد . عشق چون گل مینایی است که با رسیدن شب کاملا گشوده می شود و شقایقی است که دمی آن را فرو می بندد و کمترین تماس سبب نابودی اش می شود .
عشق چنین است .
مردی را نرم می کند ، او را دوباره بر سر پا می دارد تا بار دیگر خانه خرابش کند ؛ امروز مرا دوست دارد ،فردا تو را و شب بعد شاید دیگری را ،ناپایداری اش چنین است ، اما می تواند چون مهری ناشکستنی نیز پایدار بماند چون شعله ای مداوم تا لحظه نهایت بسوزاند زیرا بسیار جاودانه است . به راستی عشق چگونه است ؟
آه! عشق شبی تابستانی است که آسمانی پرستاره و زمینی عطر آگین دارد ولی از چه رو سبب می شود که جوان راه های پنهانی را در پیش گیرد و از چه رو مرد پیر را بر آن می دارد که در اتاق خود در کنج انزوا قد برافرازد؟ آه!عشق قلب انسانها را به قارچ زاری ، به باغی پر بار و گستاخ بدل می کند که در آن قارچ های مرموز بی شرم می روید .
آیا به همین دلیل نیست که راهب شب هنگام آهسته از باغ های در بسته می لغزد و به پنجره های زنان خفته چشم می چسباند؟ آیا عشق نیست که زنان تارک دنیا را در دنیای جنون غوطه ور می کند و عقل از شاهزاده خانم ها می رباید؟ عشق است که سر شاه را چنان خم می کند که موهایش گرد و غبار را بروبد و او در همان حال که کلمات بی شرمانه زمزمه می کند می خندد و زبان درازی می کند .
عشق چنین است.
نه، نه، عشق دیگری هم هست که در دنیا نظیری به خود نمی شناسد . این عشق در یک شب بهاری زمانی که تازه جوانی دو چشم، آری دو چشم ،دیده است بر زمین ظاهر شده .
تازه جوان به این دو دیده که به چشمان او خیره شده اند نگاه دوخته است لبانی را بوسیده است و دو اشعه متقاطع در دلش به خورشیدی درخشان و رو به سوی ستارگان بدل شده است . تازه جوان در میان دو بازو افتاده است و در سراسر دنیا دیگر چیزی نشنیده است .
عشق نخستین سخن خداوند است . نخستین فکری است که از سرش گذشته است . هنگامیکه گفته :"روشنایی باشد "عشق زاده شده است و هر چه که او آفریده بسیار خوب بوده است و او نخواسته چیزی را تغییر دهد و عشق منشأ جهان و ارباب دنیا بوده است .
آری تمام راه ها سرشار از گل و خون هستند ، گل و خون.
|
behnam5555 |
04-02-2015 12:51 PM |
نگاهی به دین زرتشتی
http://t3.gstatic.com/images?q=tbn:A...AfpT213njRLWQ= آتشکده آدریان واقع در خیابان میرزا کوچک خان تهران دارای بنایی قدیمی است با سردری که بر آن جمله "خشنوتره اهورامزدا" خود نمایی می کند. در چوبی و قدیمی بنا نشان از تاریخی کهن دارد و ایوانش با ستون هایی چند مزین شده است . فضای آتشدان نیز که هیچ تزئینی در آن دیده نمی شود، آتشدانی فلزی را به نمایش می گذارد که آتش درون آن همیشه روشن و افروخته است گرچه شعله نمی کشد اما زنده است. برخورد خوب خادمان آتشکده و لحن زیبای گفتارشان همراه با مهمان نوازی ، گویای صفات برجسته ایرانیان اصیل و پیروان این دین کهن است.
پیروان دین زرتشتی که از سوی سایر ادیان به آتش پرستی متهمند، خود را پیرو خدای یکتا می دانند که آتش یکی از مظاهر آن است و قابل احترام نه سزاوار پرستش . با این توضیح که پرستیدن در زبان فارسی به معنی پرستاری و نگهداری و مواظبت است و آتش پرست نیز به معنی نگهبان آتش به کار می رفته است نه اینکه آتش به عنوان خدا و آفریننده موجودات مورد پرستش قرار گیرد. با این تفاصیل، آشنایی با دینی که در روزگاری نه چندان دور همه ایرانیان به آن معتقد بودند، دور از فایده نیست. http://t1.gstatic.com/images?q=tbn:A...LH2GcvEkcSsok=
کتابچه کوچکی که انجمن زرتشتیان آماده نموده حاوی مطالب کمی راجع به این دین است که مواردی از آن را در اینجا می خوانید :
"اشوزرتشت پیام آور دین راستی و خرد 1768سال پیش از میلاد به روز ششم فروردین در سرزمین ایران زاده شد . اشوزرتشت در نوجوانی باورهای خرافی مردم و پرستش خدایان پنداری را نادرست تشخیص داد. آنگاه در 20 سالگی تنهایی را برگزید و به طبیعت روی آورد و پروردگار خود را با دیده دل شناخت . وی در 30 سالگی از سوی خداوند به پیامبری برگزیده شد و برای نخستین بار یکتاپرستی را به جهانیان سفارش کرد .در اندیشه و پیام اشوزرتشت خداوند هستی بخش ، اهورامزدا نام دارد اهورا یعنی هستی بخش و مز یعنی بزرگ و دا از دانش و دانایی آمده است .از دیدگاه اشوزرتشت خداوند کینه توز، انتقامجو،خشمناک و مجازات گر نیست بلکه سراسر نیکی و داد است .گاتا ها کتاب آسمانی و دینی زرتشتیان می باشد که توسط اشوزرتشت به نگارش در آمده و در دل یسنا جای گرفته است . پنج بخش دیگر اوستا شامل یسنا ، یشت ها ،وندیداد ،ویسپرد و خرده اوستا توسط انجمن مغان و موبدان بزرگ در درازنای تاریخ نوشته شده و کتاب های مذهبی زرتشتیان بوده و بسیار گرامی می باشند .http://t3.gstatic.com/images?q=tbn:A...VvhvyBZ8SgPZo=
اصول دین زرتشتی
دین زرتشتی دارای 9 اصل کلی به ترتیب زیر است :
- باور به اهورامزدا خدای یکتا و بی همتا
- باور به پیامبری اشوزرتشت
- باور به بقای روح و جهان مینوی
- باور به قانون اشا (راستی و پاکی و عشق اهورایی)
- باور به برابری انسان ها
- باور به امشاسپندان و هفت پایه عرفان زرتشتی
- باور به داد و دهش و دستگیری از نیازمندان
- باور به سپنته (مقدس) بودن چهار عنصر"آب،باد، خاک و اتش " و پاک نگه داشتن محیط زیست
- باور به فرشکرد(نوآوری)
http://t2.gstatic.com/images?q=tbn:A...kQJsCLOCa-bhw=گزیده ای از پیام اشوزرتشت
خوشبختی از آن کسی است که در پی خوشبختی دیگران باشد (یسنا 43 بند 1)
از کسانی باشیم که جهان را به سوی تازگی و آبادانی و مردم را به سوی راستی و پارسایی راهنمایی می کنند.(یسنا30 بند 9)
بهترین گفته ها را به گوش بشنویدف با اندیشه ای روشن بر آن بنگرید، سپس هر زن و مرد آزادانه راه خود را برگزیند.(یسنا30 بند 2)"
|
behnam5555 |
04-02-2015 12:52 PM |
آغاز خراجگزاری در ایران
تاریخ بلعمی تالیف محمد بن محمد بلعمی ترجمه تاریخ طبری است که در قرن پنجم انجام گرفته است این کتاب به گفته هرمان اته قدیمی ترین اثر تاریخی ادب پارسی است که به امر منصوربن نوح انجام شد و در مدتی مدید نه تنها از لحاظ زمان بلکه از لحاظتاریخی هم مهمترین اثر منثور ادب قدیم ایران شمرده شد و به گفته بهار پس از مقدمه شاهنامه قدیمی ترین سند نثر فارسی است که به دست ما رسیده است و از امتیازات این ترجمه یکی انست که بسیار مفصل است ومی توان از ان دریای ژرف گوهرهای شگرف و نفایس و فواید بی شمار به دامن کرد. همچنین تئودور نولدکه این کتاب را دارای ارزشچندانی نمی داند و انرا از نظرگاه های دیگر بیشتر قابل توجه می شمارد بر خلاف کریستن سن که انرا یکی ار منابع مهم تاریخ ایران در زمان ساسانیان می شمارد.
اینک مطلبی از این کتاب:
خراج در عهد قباد وانوشروان
پیش از قباد در جهان خراج نبود مگر ده یک و پنج یک و چهار یک و جایی بود که بیست یک گرفتندی به مقدار آبادانی و نزدیکی و دوری آب . پس قباد بفرمود تا همه مملکت را مساحت کردند . قباد بمرد و وصیت کرد مَر انوشروان را که "این مساحت را تمام کن و خراج نِه و مردمان را از سختی دَه یک و پنج یک برهان "و این را سببی بود که قباد چنین کرد و محمدبن جریر تمام نگفته است و من بگویم :
روزی قباد برنشسته و به روستای سواد اندر همی شد و موبد موبدان با وی بود. پس قباد تنها از پس صیدی شد و وقت انگور رسیدن بود. قباد سر کوهی رسید نظر کرد به زیر آن کوه دیهی دید چشم او بر زنی افتاد که بر سر تنور ایستاده بود و نان همی پخت و پسرکی خرد سه ساله پیش وی ایستاده ناگاه به باغ اندر آمد و خوشه ای انگور بگرفت که بخورد . آن زن پسرک را بزد و نگذاشت که آن انگور را بخورد و آن انگور از وی باز ستد و بر شاخ رز بست. قباد را عجب آمد از بخیلی آن زن . از کوه فرود آمد و به در آن باغ رفت و آن زن را گفت "این رز از آن کیست؟" گفت " از آن من"گفت "این کودک از آن کیست؟" گفت " از آن من " گفت " آن انگور را از وی چرا گرفتی و او را بزدی و آن مقدار انگور به فرزند خود روا نداشتی؟" زن گفت " ما را بر خواسته خویش امر نیست زیرا که ملک را اندر این نصیب است تا کس ملک نیاید و بهر? ملک جدا نکند و حزر نکند ما دست بدین نیاریم کردن." قباد گفت " این که تو همی گویی در هم? پادشاهی چنین است؟" گفت "همه جای چنین است ." قباد را دل بسوخت بر رعیت و بر سر کوه بر شد تا سپاه فراز آمدند و موبد موبدان بیامد قباد این قصه به او گفت و گفت "من این قصه نپسندم که کسی خواست? خود تصرف نیارد کردن از جهت من و درخت بنشانند و بار آورد و از بهر من دست بدان نیارند کردن. این را تدبیری کنید که مرا بر ایشان وظیفه ای بوَد و خواسته های ایشان بر ایشان مباح بوَد تا هرچه خواهند کنند." موبد موبدان و وزیران گفتند:"این را تدبیر آن است که زمین های همه مملکت و رزها را همه مساحت کنند تا چند جفت بود و درختان بار اور بشمری تا چند بود . پس بر هر جفتی زمین و جفتی رز و بر هر درختی بار اور بشمری تا چند بود . پس بر هر جفتی زمین یک درم یا دو یا سه کم و بیش چنانکه واجب آید به حکم تنگی زمین و نزدیکی و دوری آب آن هرچه خواهند کنند و وظیفه بر ایشان دِرُم بود و هر گاه که خواهند بستانند" قباد گفت "چنبن کنید" و به خانه شد و مسّاحان را گرد کرد تا همه مملکت را مساحت کنند و این به آخر عمر قباد بود و او را مرگ فراز آمد و هنوز مساحت تمام نکرده بودند . پس چون دانست که خواهد مردن ، انوشروان را بفرمود که "این مساحت را تمام کن و این وظیفه خراج بنه " انوشروان آن مساحت تمام کرد و خراج معین کرد .
|
behnam5555 |
04-02-2015 12:57 PM |
از کرامات شیخ ما
گویند مریدی پیش علامه حلی رفت و گفت که شنیدةام شما گاهگاهی بر روی آب راه میروید علامه گفت برو از این مؤذن مدرسه بپرس تا جوابت را بدهد. مرید رفت و از مؤذن سؤال کرد. گفت بابا این حرفها چیه، علامه یکبار افتاد تو همین حوض مدرسه که اگر من نرسیده بودم و او را نجات نداده بودم الان میبایست مریدها به سر قبرش فاتحه بخوانند.
|
behnam5555 |
04-02-2015 12:58 PM |
حکومت سعدی
معروف است که در زمان نخستوزیری آقای ساعد در شیراز وقایعی اتفاق افتاد که مجبور شدند در آنجا حکومت نظامی اعلام نمایند ولی مردم از این امر خیلی ناراضی بودند. وقتی خبر نارضایتی شیرازیها به آقای ساعد رسید اظهار داشت شیرازها حق دارند ناراضی باشند شما میخواهید در سرزمین سعدی و حافظ حکومت نظامی گنجوی اعلام نمایید. بالافاصله تلگراف کنید در آنجا حکومت سعدی تشکیل گردد تا شیرازیها که با آثار او آشناترند راضی شوند.
|
behnam5555 |
04-02-2015 01:08 PM |
طنز در اثارعلی اکبر دهخدا
علامه علی اکبر دهخدا یکی از شاخص ترین چهره های فرهنگی – سیاسی دوره مشروطیت و پس از مشروطیت روزنامه نگاری توانا طنزپردلزی چربدست و نافذ ادیبی فاضل و محققی برجسته به شمار می رود .
دهخدا در زمینه های گوناگون پژوهش های ادبی و فرهنگی ترجمه تصحیح و تنقیح اثار پیشینیان و نگارش مقالات علمی و انتقادی اثار ارزشمندی از خود به جای گذاشته و به زبان فارسی هدیه کرده است . اثار وی : امثال و حکم ،لغت نامه ،تحقیق درباره ابوریحان بیرونی ،دیوان دهخدا ،مقالات دهخدا ، چرند و پرند .
مقالات چرند و پرند به صورت نظم و نثر با مضامین طنز امیز نوشته شده است . بعضی از انها به زبان نوشتار و برخی دیگر به زبان گفتار یعنی همان گویش شکسته تهرانی است :
مشتی اسمال نمی دونی چه کشیدیم به حق !
چقده واسه مشروطه دویدیم به حق!
پاهامون پینه زد و پاک بریدیم به حق !
یه جوون پر و پا قرص ندیدیم به حق!
همه از پیر و جوون ورمال و وردار شده !
نمونه نثر چرند و پرند در پی خواهد امد .
|
behnam5555 |
04-02-2015 01:11 PM |
آشنایی با زندگی و آثار علی اشرف درویشیان
علی اشرف درویشیان در سال 1320 خورشیدی در شهر کرمانشاه به دنیا امد . در سال 1337پس از گذراندن دوره دانشسرای مقدماتی کرمانشاه برای مدت هشت سال در روستاهای گیلان غرب(اسلام آباد) آموزگار شد . از کودکی به کارهای گوناگون دست زد ، کار و تحصیل را همراه هم ادامه داد و از سال 1345 در دانشگاه تهران در رشته ادبیات فارسی و سپس تا فوق لیسانس روانشناسی تربیتی درس خواند و همزمان در دانشسرای عالی تهران تا رشته فوق لیسانس مشاوره و راهنمایی تحصیلی پیش رفت. از سال 1350 تا 1357 به خاطر نوشتن داستان های از این ولایت و فعالیت های سیاسی سه بار دستگیر و ممنوع القلم و بار سوم به یازده سال زندان محکوم شد که پس از گذراندن شش سال با انقلاب مردم آزاد گردید . برخی از آثار او به زبان های انگلیسی ، فرانسوی ، روسی، آلمانی ، عربی ، کردی ، ارمنی و اخیرا به زبان فنلاندی ترجمه شده است .آثار منتشر شده او بدین شرح است :
داستان کوتاه و رمان
از این ولایت ، آبشوران ،فصل نان ، همراه آهنگ های بابام ،قصه های بند، درشتی ، سلول 18، سال های ابری ، ازندارد تا دارا ، برگزیده داستان ها ، چهار کتاب
داستان برای کودکان و نوجوانان
ابر سیاه هزار چشم ،گل طلا و کلاش قرمز ، رنگینه ، کی بر می گردی داداش جان ، آتش در کتابخانه بچه ها،روزنامه دیواری مدرسه ما
فرهنگ عامه
افسانه ها و متل های کردی ، فرهنگ گویش کرمانشاهی ، فرهنگ افسانه های مردم ایران 20 جلد ( با همکاری رضا خندان مهابادی)
گرد آوری
کتاب بیستون شماره 1،کتاب کودکان و نوجوانان (یازده شماره)، نقد و بررسی ادبیات کودکان و نوجوانان (سه شماره )،خاطرات صفرخان(گفت و گو با صفر قهرمانیان )، برگزیده آثار صمد بهرنگی ، یادمان صمد بهرنگی
مقاله
مقالات ، صمد جاودانه شد ، روز اول تعطیلی ، (داستان ، مقاله) ،چون و چرا (مجموعه مقاله ها )
منتشر می شود
همیشه مادر (رمان )، عقاید و رسوم مردم کرمانشاه ،داستان های تازه داغ ، داستان های محبوب من ، داستان و نقد داستان (با همکاری رضا خندان مهابادی ) ،داستان معاصر کرد (مجموعه داستان های کوتاه کردی )
در اینجا یکی از داستان های مجموعه " از این ولایت" را بررسی می کنیم :
نام داستان: ندارد
خلاص?داستان
یکی از شاگردان راوی به نام " نیاز علی " پسرکی آرام و بیمار است . سال دوم دبستان است و درسش را خوب می خواند . او نمی تواند با سایر بچه ها بازی کند چون هر وقت بازی می کند، سرفه اش می گیرد و خون بالا می آورد. وضع مالی خوبی ندارد و کاغذ مشقش را از داخل سطل زباله جمع می کند. یک روز معلم به او می گوید متن روزنامه ای که به جای شیشه به پنجره چسبانده اند بخواند. او درست و بی غلط می خواند : " کت دویست و پنجاه هزار تومانی در تهران حراج شد " . پدر نیاز علی پیر و بیکار است . مادرش که قبلا کارش خندان کردن پسته بوده ، پس از افتادن دندان هایش بیکارشده است . برادر بزرگش هم سال گذشته هنگام خاکبرداری ، زیر آوار مانده و مرده است .
یک روز معلم به بچه ها می گوید خواب هایشان را تعریف کنند. نیاز علی خواب جالبی تعریف می کند. او خواب دیده که خودش و پدرش گنجشک شده اند و دارند پرواز می کنند و مادرش گریه می کند و یکدفعه ، مش باقر را که قبلا برایش کار می کرده به شکل اژدهایی می بیند و از ترسش ، تند تند پسته ها را خندان می کند و از دهانش ، خون می ریزد . پسته ها با هم متحد می شوند که نخندند تا مش باقر ناراحت بشود. مش باقر ، نیاز علی را می بیند و می خواهد بگیردش ، یکی از پسته ها شبیه بالون می شود و او را با خود به آسمان می برد . در آنجا می خواهد ستاره بچیند، ولی می افتد پاپین و از خواب می پرد. چند روز بعد نیاز علی ، سر کلاس حاضر نیست . بچه ها می گویند : دیروز غروب ، از سرما مرد در حالیکه داشت می گفت ، ستاره می خواهم ، ستاره می خواهم ، یه ستاره برا ننه ام .
بررسی محتوا
این داستان ، حکایت از سرنوشت غم انگیز پسری دارد ، که فقر و بیماری او را از پا در می آورد و در همان حال در شهرهای بزرگ ، کت دویست و پنجاه هزار تومانی ، فروخته می شود. اختلاف فاحش طبقاتی در این داستان نمود بارزی دارد. پنجره های کلاس، با وجود سرما ، شیشه ای ندارد و با روزنامه پوشانده شده ، بچه ها از راه های دور با وضع فلاکت باری می آیند و از سرما یخ می زنند. لباس های نیاز علی پاره است و دفتر مشق ندارد. به تصویر کشیدن این حقایق در کنار جمله ی روی روزنامه و خوابی سمبولیک ، که نیاز علی تعریف می کند، خط مشی نویسنده را در طرفداری از کودکان فقیر و کارگران بی پشتوانه نشان می دهد. "درویشیان" درباره آفرینش این داستان می گوید : "باید اعتراف کنم که این زندان کرمانشاه بود که به طور خیلی جدی مرا به نوشتن داستان ، واداشت . اوایل مرداد 1350 در کنگاور کرمانشاه دستگیر شدم. در آنجا مشغول گردآوری افسانه های کردی بودم و شب ها در قهوه خانه ها می خوابیدم . پلیس مشکوک شد و مرا تحویل ساواک داد... دوران سخت بازجویی که تمام شد و توانستم در میان زندانیان سیاسی و عادی ، گوشه جایی برای خودم دست و پا کنم نشستم به مرور زندگیم و حوادث تجربه هایی که دیده و ا ندوخته بودم و ناگهان در آن گوشه ی دلگیر، دور از چشم جاسوسان ، بغض قلمم ترکید و داستان ” ندارد“ را نوشتم " ( کیوان با ژن ، تابوت هایی برای شعر و داستان ، گفت و گو با علی اشرف درویشیان . نشریه ی ایران ، 6 و 7، ص1)
بررسی ساختاری
"ندارد" از نظر طرح قوی نیست و نمی توان آن را داستانی با ساختار محکم دانست . شخصیت ها سطحی و ساده اند و تنها از نظر ظاهری بررسی می شوند. نویسنده با شرح چهره ی مظلوم و بیمار نیاز علی ، جانبداری خود را از او نشان می دهد و او را قهرمان داستان خود می کند"این پسر بچه همان ندارد های سراسر کشور ماست که با سن اندکشان با دنیایی از مشکلات و محرومیتها مواجه بوده و جز نان خالی برای خوردن و پاره پوشهایی برای پوشش بدن نحیف و درمانده ی خو د نداشته اند. در واقع ،" ندارد" درویشیان نماینده قشر وسیعی از جامعه ی ماست . چرا که این نداردها ماحصل همان سیستم ظالمانه ی سرمایه داری دوران پیشین اند." ( جعفر کازرونی (1377) آثار علی اشرف درویشیان در بوته ی نقد ، انتشارات ندای فرهنگ ، ص0 11)
تنها شخصیتی که در داستان حضور دارد ؛ غیر از راوی ، نیاز علی است . راوی که خود شاهد و حاضر در داستان است ابتدا نیاز علی را بدون مقدمه وارد داستان می کند :
( - نیاز علی ندارد
- حاضر- علی اشرف درویشیان(1383 ) از ندارد تا دارا ، نشر اشاره ، چ چهارم- ص 11)
با این کار ، تصویری از یک پسر بچه محصل نشان می دهد و پس از آن با توصیف خصوصیات ظاهری او ، معرفی اش می کند . این توصیف از وضع ظاهری او ، فقر شدید مالی خانواده را نشان می دهد. نویسنده از عنصر" گفت و گو" هم در معرفی او استفاده می کند. اولین بار ، هنگامی که به او می گوید نوشته ی روزنامه ای را که روی پنجره زده شده بخواند و او درست و بی غلط می خواند و بار دوم هنگامی است که راوی از او در باره ی خانواده اش می پرسد:
( نیاز علی خانه تان کجاست ؟
- پشت قلعه آقا .
- اسم پدرت چیه ؟
- ریش چرمی ، آقا.
- چه کاره س؟
- هیچی ، آقا ، خیلی پیره نشسته توی خانه ، آقا .
- مادرت چه می کند؟
- بیکار شده ، آقا . دیروز دندان های جلوش افتاد و بیکار شد – همان ص 13)
این گفت وگوی ساده خیلی نمی تواند زندگی نیاز علی را فاش کند . سؤال و جوابی ناقص است که راوی مجبور می شود دوباره خودش باقی عوامل ایجاد فقر نیاز علی را بیان کند رابطه ی افتادن دندانهای مادر نیاز علی با بیکار شدنش برای خواننده کشف نمی شود تا زمانی که راوی خود توضیح می دهد که کار مادر او، خندان کردن پسته بوده است .
یکی از روشهای شخصیت پردازی نیاز علی تشبیه هایی است که نویسنده به کار می برد . او برای نشان دادن مظلومیت نیاز علی ، او را به پرنده ای که دست و پا بسته یا مورد آزار است، تشبیه می کند . پرندگان در داستان های دیگر این نویسنده هم نماد مظلومیت اند:
( وقتی اسمش را می خواندم….. با جیغ کوتاهی می گفت : حاضر و در این حال صدایش شبیه جوجه کلاغی بود که در مشت فشاری بدهی – ص 12)
(نیاز علی مثل پرنده ای که نخی به پایش بسته باشند خودش را به سوی مدرسه می کشید – ص 14)
شخصیت های دیگر داستان در خوابی که نیاز علی تعریف می کند حضور کمرنگی دارند. مش باقر و مادر نیاز علی ، در این خواب سمبل مظلومیتند. اومش باقر را به شکل اژدهایی می بیند که مادرش از او می ترسد :
( یک مرتبه اژدهای بزرگی آمد تو خانه مادرم تا اژدها را دید گفت : وای خدا مش باقر آمد . زود زود از میان دامانش پسته در آورد و خندان کرد. دیدم که مادرم دندان ندارد و خون از دهنش می آید – همان ص 15)
این خواب به داستان، سبک سمبولیک داده و به ارزش آن افزوده است . نویسنده در بیان زندگی و مرگ نیاز علی موفق نیست زیرا هیچ احساسی در خواننده برانگیخته نمی شود اما ذکر این خواب از زبان نیاز علی ، به داستان ، روح سمبولیزم داده است "داستان با مرگ ناگهانی نیاز علی، به پایان می رسد در این داستان نویسنده خود را درگیر شخصیت و چرای بی پاسخ مانده ی داستان نکرده است ؛ چرا معلم دلسوز داستان با وجود مشاهده ی بیماری مرگ آور نیاز علی ، خود را در گیر سختی های زندگی او و خانواده اش نمی کند و یا دست کم او را به درمانگاهی در شهر راهنمایی نمی کند " ( مصطفی فعله گری ، ص 65)
در صحنه پردازی داستان ، مکان ، وصف نمی شود اما در همان دو جمله ی اول داستان کشف می شود چون حاضر و غایب تنها در مدرسه انجام می شود ؛ در ادام?داستان وقتی اشاره به روزنامه ی روی پنجره می شود می فهمیم که کلاس ، شیشه ندارد ، پس حتما در منطقه ای محروم واقع شده است . قبل از آن هم اشاره به دیوار کاهگلی مدرسه ، محرومیت آن را نشان می دهد. زمان وقوع داستان ، زمستان است و راوی مستقیم به آن اشاره می کند :
( زمستان آمد . بچه ها از دهات دور می آمدند . وقتی که می رسیدند به آدم های یخی شباهت داشتند دور مژه ها ابروها و سوراخ بینی شان ، یخ زده بود. مژه هایشان را که به هم می زدند چق چق صدا می کرد …ص 14)
صحنه های توصیفی داستان، بیشتر در بیان حالات نیازعلی و بیماری اوست و یکبار هم که سرمای هوا و یخ زدگی بچه ها را وصف می کند برای توجیه مرگ نیاز علی است .
گفت و گو، نقش مهمی در داستان ندارد. سؤال و جواب راوی و نیاز علی، خشک و رسمی است و تنها ، ادب نیاز علی را در صحبت با معلم نشان می دهد که پس از هر جمله، کلم? آقا را به زبان می آورد. تنها حادثه ی داستان ، مرگ نیاز علی است؛ که خیلی ضعیف توصیف شده است طوری که بحران روحی شاگردان و راوی را نشان نمی دهد.
نویسنده با اینکه در توصیف نیاز علی، از تشبیه ها و استعارات جالبی کمک می گیرد؛ در اینموقع ، به سادگی مرگ نیاز علی را مطرح می کند و مثل این است که سر و ته داستان به هم چسبیده باشد:
( نیاز علی ندارد .
چند نفر از بچه ها آهسته گفتند : غایب .
تکان خوردم . جایش خالی بود. غم ناآشنایی در صورت بچه ها دیده می شد . همه سرشان را زیرانداخته بودند . از اکبر مبصر کلاس علت را پرسیدم ، گفت :
-آقا دیروز غروب مرد . از سرما آقا . خون از گلوش آمد و مرد . هی می گفت ستاره می خوام
. ستاره می خوام . یک ستاره ی قشنگ برای ننه م- ص 16)
فضای داستان یکنواخت و بدون تحرک است و علت آن اینست که گفت و گو و عمل در آن نیست . تنها زمانی که خواب نیاز علی تعریف می شود داستان حرکت می کند و جهت می گیرد.
راوی با اشاره به روزنامه ای که به جای شیشه به پنجره زده اند و نوشته های روی آن ، شکاف عمیق بین طبقات اجتماعی را نشان می دهد و اینکه راوی ، خواندن جمله ی درشت روزنامه را به نیاز علی واگذار می کند یکی از نقاط قوت داستان است . در این قسمت ، طرز روزنامه خواندن نیاز علی، واقع گرایانه توصیف شده است :
( آقا،نوشته کت.
- آفرین . درسته بخوان. خب .
- آقا . دویست و پنجاه ه ... ه... هزار تومانی
- آفرین . آفرین ، خیلی خوبه . ادامه بده .
- آقا . در تهران ح.ح .- راج شد – ص 12)
اشاره ی دیگر راوی به نوشته دیگر روزنامه پس از مرگ نیاز علی است . نویسنده پس از ذکر فاصل?طبقاتی که عامل فقر نیاز علی و سایر شاگردان است ، علت مرگ نیاز علی را، عدم بهداشت در منطقه می داند و با این جمله آن را بیان می کند:
( چشمم افتاد به روزنامه ی تازه ی روی پنجره . با خط درشت نوشته بود :
بهداشت برای همه – ص 16)
|
behnam5555 |
04-02-2015 01:24 PM |
مضامین شعر ایرج میرزا
ایرج میرزا از شعرا دوره مشروطه از شاهزادگان قاجاری بود . شهرت وی بیشتر به خاطر طبع طنز امیز و هجویات وی است . او در بیان عقاید ترقی و متجددانه خود چنان بی پروا بود که بارها اسباب دردسر و زحمتش فراهم امد. در دیوان ایرج انواع هجویات دیده می شود که گاه نظر به اهل سیاست دارد و گاه به دوستان و ممدوحان و گاه به هزل نزدیک می شود.
مضامین اشعار او عبارت است از:
انتقاد از اوضاع سیاسی اجتماعی کشور
سر منبر وزیران را دعا کن
به صدق ار نیست ممکن با ریا کن
بگو ازهمت این هیات ماست
که در این فصل پیدا می شود ماست
تشویق جوانان به دانش اندوختن
فکر ان باش که در سال دگر ای شوخ پسر
روز گار تو دگر گردد و کار تو دگر
تشویق مردم به وطن پرستی
دلم به حال تو ای دوستدار ایران سوخت
که چون تو شیر نر یرا در این کنام کنند
اظهار علاقه به پدر و مادر و حق شناسی از او
پسر رو قدر مادر دان که دائم
کشد رنج پسر بیچاره مادر
هجو زاهدان و علما
نشسته بود فقیهی به صدر مجلس درس
به جای لفظ عن اندر کتاب خود من دید
قلم تراش و قلم بر گرفت و من عن کرد
سپس که داشت در ان باب اندکی تردید یکی ز طلاب این دید و گفت با یاران
جناب اقا عن کرد جمله عن بکنید
خرده گیری از حجاب
ایرج در مورد حجاب اعتقاد دارد که پوشیده بودن دست و روی چون در قران نیامده پس بر خلاف نص است و پیوسته فسادی که از انی کار پدید می اید خاطر نشان می کند :
حجاب دست و صورت هم یقین است
خلاف نص قران مبین است
کدام است ان حدیث و ان خبر کو
که باید زن کند خود را چو لو لو
همچنین عتقد است به جای الزام حجاب بدون دانش باید زنان را به تحصیل واداشت تا که عصمت واقعی را بفهمند و فقط در فکر پوشیدن روی نباشند
چوزن تعلیم دید و دانش اموخت
رواق جان به نوربینش افروخت
به هیچ افسون ز عصمت بر نگردد
به دریا گربیفتد تر نگردد
گرفتم من که این دنیا بهشتست
بهشتی حور در لفافه زشتست
به قربانت مگر سیری پیازی ؟
که توی بقچه و چادر نمازی ؟
او که روزگاری در اروپا بوده تحت تاثیر فرهنگ ان دیار برابری زن و مرد را روا می داند و از اینکه زن سر بار مرد باشد اظهار نگرانی می کند :
در اقطار دگر زن یار مردست
در این محنت سرا سر بار مردست
به هر جا زن بود هم پیشه با مرد
در اینجا مرد باید جان کند فرد
تو ای با مشک و گل هم سنگ و هم رنگ نمی گردد در این چادر دلت تنگ ؟
از طرفی در فرهنگ ان زمان زن مرد بدون دیدن یکدیگر ازدواج می کردند ایرج این قضیه را هم زیر سوال برده که چگونه نددیه و نشناخته می توان همسر انتخاب کرد :
خدایا کی شوند این خلق خسته
از این عقد و نکاح چشم بسته
|
اکنون ساعت 04:26 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
|
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)