پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   کشکول نکته ها (http://p30city.net/showthread.php?t=29575)

behnam5555 01-10-2011 08:00 PM




قدرت و صلابت یك مرد و زیبایی یك زن

قدرت و صلابت یه مرد در پهن بودن شونه هاش نیست

بلکه در این هست که چقدر میتونی به اون تکیه کنی و اون میتونه تو رو حمایت کنه.


قدرت و صلابت یه مرد این نیست که چقدر بتونه صداش رو بلند کنه
بلکه در اینه که چه جملات ملایمی رو میتونه تو گوشات زمزمه کنه.


قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چند تا رفیق داره
بلکه در این هست که چقدر با فرزندان خودش رفیق هست.


قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چه قدر در محیط کار قابل احترام هست
بلکه در این هست که چقدر در منزل مورد احترام هست.


قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چقدر دست بزن داره
بلکه به این هست که چه دست نوازشگری میتونه داشته باشه.

قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چند تا زن عاشقشن
بلکه به این هست تنها عشق واقعی یه زن باشه.

قدرت و صلابت یه مرد به این نیست که چه وزنه سنگینی رو میتونه بلند کنه
بلکه بستگی به مسائل و مشکلاتی داره که از پس حل اونا بر بیاد.

زیبایی یه زن به لباسهایی که پوشیده... ژستی که گرفته
و یا مدل مویی که واسه خودش ساخته نیست.
زیبایی یه زن باید از چشماش دیده بشه
به خاطر این که چشماش دروازه ی قلبش هستند، جایی که منزلگه عشق میتونه باشه.

زیبایی یه زن به خط و خال صورتش نیست

بلکه زیبایی واقعی یه زن انعکاس در روحش داره.
محبت و توجهی که عاشقانه ابراز میکنه
هیجانی که در زمان دیدار از خودش بروز میده
زیبایی یک زن هست
چیزی که با گذشت سالیان متمادی افزایش پیدا میکنه.

فرانک 01-10-2011 08:49 PM

گفتند: چهل‌ شب‌ حياط‌ خانه‌ات‌ را آب‌ و جارو كن
شب‌ چهلمين، خضر خواهد آمد

سال ها ‌ خانه‌ام‌ را رُفتم‌ و روييدم‌ و خضر نيامد.
زيرا فراموش‌ كرده‌ بودم‌ حياط‌ خلوت‌ دلم‌ را جارو كنم.

==================
گفتند: چله‌نشيني‌ كن. چهل‌ شب‌ خودت‌ باش‌ و خدا و خلوت.
شب‌ چهلمين‌ بر بام‌ آسمان‌ برخواهي‌ رفت

و من‌ چهل‌ سال
از چله‌ بزرگ‌ زمستان‌ تا چله‌ كوچك‌ تابستان
را به‌ چله‌ نشستم، اما هرگز بلندي‌ را بوي‌ نبردم

زيرا از ياد برده‌ بودم‌ كه‌ خودم‌ را به‌ چهلستون‌ دنيا زنجير كرده‌ام

==================

گفتند: دلت‌ پرنيان‌ بهشتي‌ است
خدا عشق‌ را در آن‌ پيچيده‌ است
پرنيان‌ دلت‌ را واكن‌ تا بوي‌ بهشت‌ در زمين‌ پراكنده‌ شود
چنين‌ كردم،رنگ ‌ نفرت‌ عالم‌ را گرفت

==================

و تازه‌ دانستم‌ بي‌آن‌ كه‌ باخبر باشم،

شيطان‌ از دلم‌ چهل‌ تكه‌اي‌ براي‌ خودش‌ دوخته‌ است


==================
فرشته‌اي‌ دستم‌ را مي‌گيرد و مي‌گويد
هنوز فرصت‌ هست،
به‌ آسمان‌ نگاه‌ كن

==================
خدا چلچراغي‌ از آسمان‌ آويخته‌ است‌ كه‌ هر چراغش‌ دلي‌ است.

دلت‌ را روشن‌ كن. تا چلچراغ‌ خدا را بيفروزی
==================

روزی که خداوند جهان را آفرید

فرشتگان مقرب را به بارگاه خود فراخواند و
از آنها خواست تا برای پنهان کردن راز زندگی پیشنهاد بدهند

==================
یکی از فرشتگان به پروردگار گفت : خداوندا آنرا در زیر زمین مدفون کن
دیگری گفت: آنرا در زیر دریا ها قرار بده
و سومی گفت: راز زندگی را در کوهها قرار بده


ولی خداوند فرمود: اگر من بخواهم به گفته های شما عمل کنم


فقط تعداد کمی از بندگانم قادر خواهند بود
آن را بیابند
در حالی که من می خواهم راز زندگی در دسترس همه بندگانم باشد
در این هنگام یکی از فرشتگان گفت

==================
ای خدای مهربان راز زندگی را در قلب بندگانت قرار بده
زیرا هیچکس به این فکر نمی افتد که
برای پیدا کردن آن باید به قلب و درون خودش نگاه کند

--
............................................................ .......

خدایا تقدیر مرا خیر بنویس
آنگونه که آنچه را تو دیر می خواهی من زود نخواهم
و آنچه را تو زود می خواهی من دیر نخواهم .

behnam5555 01-11-2011 08:13 PM


آرام ببار ای آسمان ،این خاک خونبار است
کم گریه کن بر این زمین ،چون گریه بسیار است

خون می چکد از چشم ها ،چون سینه خونبار است
عالم همه در ماتم و ،این روضه بسیار است

شرح عطش با آب گو ،شاید که شرم آرد
با قوم بیدل کم بگو ،چون سنگ بسیار است

ترسم که روزی سر رسد ،از شرم دل ناگاه
فریاد بر آرد زمین ، چون کفر بسیار است

این مشق را من کم کنم ،تا چشم بر دارم
این دیده غمگین تر شود ،چون شمع گریان است
ایمان شیرین

behnam5555 01-11-2011 08:16 PM


من بیش ازهر چیز ، اعتقاد دارم که آنچه سرنوشت ما را تعیین می کند ، شرایط زندگیمان نیست ، بلکه تصمیمهای ماست.
آنتونی رابینز
هر شروع دوباره ، هر رشد و تحول درونی و هر تغییر مسیری که همواره از عشق و نیاز و گرایش درونی آغاز شده باشد به سمت حقیقت ، خوشحالی ، خوشبختی و آزادی بیشتر است .
باربارا دی آنجلیس
آزمودگی آدمها ، از زر هم با ارزشتر است .
ارد بزرگ
نزدیک ترین چیزها مرگ و دورترین چیزها آرزوهاست.
سقراط
علم و دانش کلیدی است که تمام درها باآن باز می شوند.
آناتول فرانس
اگر می خواهی بزرگ شوی ، از کردار نیک دیگران فراوان یاد کن .
ارد بزرگ
برای اینکه دانش ملکه شود، تعلیم کافی نیست ، عمل لازم است.
برنادشاو
استراحت خوب ، بهتر از غذای خوب است .
ویکتور پوشه
امیدوار مباش دیگران همراهیت کنند ، تنها به درمان دردهای روزگار خویش بیاندیش .
ارد بزرگ

behnam5555 01-11-2011 08:24 PM



شیخ عطار نیشابوری

شیخ فریدالدین محمد عطار نیشابوری، از بزرگان مشایخ تصوف ایران در قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری است. وی در سال 537 هجری در قریه (کدکن) نیشابور به دنیا آمد؛ و چون در آن شهر به دارو فروشی و عطاری اشتغال داشت، بدین لقب معروف شد.
عطار در دکان دارو فروشی به درمان بیماران می پرداخت و به کسب علوم و درک صحبت مشایخ و بزرگان اهل تصوف مانند: شیخ نجم الدین کبری و دیگران نیز روزگار می گذراند. در این راه آنقدر پیش رفت که خود از پیشوایان این طریقت گشت و مقامش بجائی رسید که مولانا جلال الدین محمد بلخی (مولوی) درباره او گفت:

هفت شهر عشق را عطار گشت
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم


عطار در سال 627 هجری در فتنه مغولان در نیشابور به قتل رسید. درباره کشته شدن او بدست مغولان داستانهائی نقل کرده اند.
عطار در داستان سرائی به مراتب چیره دست تر از سنائی است، در آثار عطار میتوان یک نوع سیر تکاملی درونی را به وضوح مشاهده کرد که در مورد شاعران دیگر نادر است.
تألیف ها و تصنیف های عطار را در نظم و نثر به عدد سوره های قرآن 114 دانسته اند و معروفترین آنها عبارتست از:

دیوان قصیده ها و غزل های او که در حدود ده هزار بیت است. دیگر الهی نامه، خسرو نامه، پندار نامه، اسرار نامه، مصیبت نامه، و از مثنویهای بسیار مشهور او منطق الطیر است که نزدیک به هفت هزار بیت دارد و مراتب سیر و سلوک و رسیدن بحق و توحید را از زبان مرغان که در طلب سیمرغ حرکت می کنند، بیان میدارد و هفت منزل، طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت و فنا را در آن شرح میدهد.
سرمشق عطار در این کتاب به نحو اکمل «رسالةالطیر» منثور، غزالی است که آن را با «منطق الطیر» از مشاجره بین انسان و حیوان که رساله معروفی از اخوان صفاست درآمیخته و علاوه بر آن از «سیر العباد الی المعاد سنائی» نیز سود جسته است.
از تألیف های مهم شیخ عطار به نثر فارسی «تذکرةالاولیاء» است، که آن را در سال 617 هجری تألیف کرد. در آن شرح حال و اقوال و کرامت های نود و شش تن از پشوایان طریقت تصوف و عارفان بزرگ را به نثری ساده و شیوا نگاشته است.
شیخ عطار از شاعران بزرگ و از عارفان نامی ایران است که مقام معنوی و تأثیر وجود او در تاریخ تفکر معنوی ایرانیان بسیار با اهمیت و در خور توجه و دقت می باشد.
جامی در نفحات الانس آورده است که جلال الدین رومی (بلخی) گفته: « نور منصور (حسین بن منصور حلاج) بعد از صد و پنجاه سال به روح فریدالدین عطار تجلی کرد و مربی او شد.»، این نکته را مؤلفان هفت اقلیم و بستان السیاحه و سفینةالاولیاء و خزینةالاصفیاء و روز روشن نیز آورده اند.
به عقیده نگارنده، شیخ فریدالدین عطار نیشابوری یکی از حاملان بزرگ فلسفه اشراق بوده است و غزل معروف: «مسلمان من اگر گبرم که بتخانه بنا کردم»، وی نیز مؤید این نظریه می باشد. بدیهی است، شهادت شیخ شهاب الدین یحیی سهروردی فیلسوف بزرگ ایرانی در سال 587 هجری که شیخ عطار در آن موقع پنجاه سال داشته است، در روحیه وی بسیار مؤثر افتاده و کتاب اسرارنامه را که در آن میگوید:

ز بس معنی که دارم در ضمیرم
خدا داند که در گفتن اسیرم

ز ما چندان که گویی ذکر ماند
ولیکن اصل معنی بکر ماند


با آگاهی بر واقعه دل خراش مرگ شیخ اشراق در آن عصر سروده است. برخی گفته اند که کتاب مصیبت نامه را نیز تحت تأثیر همین واقعه تأثر انگیز به نظم در آورده است. در پایان شرح حال او غزل معروف مورد بحث در بالا که حاوی اشارات عرفانی و فلسفی و نکته های روشن ارتباط و هم بستگی فکری و پی گیری در یافتن رگه های طلائی فلسفه اشراق در ایران بعد از اسلام است نقل میشود:

مسلمانان من آن گبرم که بتخانه بنا کردم
شدم بر بام بتخانه درین عالم ندا کردم


صلای کفردر دادم شما را ای مسلمانان
که من آن کهنه بتها را دگر باره جلا کردم

از آن مادر که من زادم دگر باره شدم جفتش
از آنم گبر میخوانند که با مادر زنا کردم


به بکری زادم از مادر از آن عیسیم میخوانند
که من این شیر مادر را دگر باره غذا کردم

اگر "عطار" مسکین را درین گبری بسوزانند
گوه باشید، ای مردان که من خود را فدا کردم

behnam5555 01-11-2011 08:35 PM

تا به حال به این فکر افتادید که نامی که بر روی کشور ها هست چه معنی و مفهومی دارد ؟


http://www.radsms.com/wp-content/upl...nformation.jpg


در این جا معنی نام کشورهای جهان به ترتیب حروف الفبا آمده

و زبانی که ریشه این نام در اصل از آن گرفتنه شده در میان پرانتز آورده شده است

آذربایجان: آتورپاتکان نگهدار آتش است(فارسی دری)
آرژانتین: سرزمین نقره(اسپانیایی)
آفریقای جنوبی: سرزمین بدون سرما (آفتاب) جنوبی(لاتین،یونانی)
آفریقای مرکزی: سرزمین بدون سرما(آفتاب)مرکزی(لاتین،یون نی)
آلبانی: سرزمین کوهنشینان
آلمان: سرزمین همه مردان یا قوم ژرمن(فرانسوی – ژرمنی)
آنگولا: از واژه نگولا که لقب فرمانروایان محلی بود
اتریش: شاهنشاهی شرق(ژرمنی)
اتیوپی: سرزمین چهره سوختگان(یونانی)
ارمنستان: سرزمین فرزندان ارمن،نام نبیره نوح(ع)(فارسی دری)
ازبکستان: سرزمین خودسالارها(سغدی، ترکی، فارسی دری)
اسپانیا: سرزمین خرگوش کوهی(فنیقی)
استرالیا: سرزمین جنوبی( لاتین)
استونی: راه شرقی(ژرمنی)
اسرائیل: جنگیده با خدا(عبری)
اسکاتلند: سرزمین اسکات ها البته در لاتین قوم گائل را گویند.(لاتین)
افغانستان: سرزمین قوم افغان( فارسیدری)
اکوادور: خط استوا(اسپانیایی)
الجزایر: جزیره ها(عربی)
السالوادور: رهایی بخش مقدس(اسپانیایی)
امارات متحده عربی: شاهزاده نشین های یکپارچه عربی(عربی)
اندونزی: مجمع الجزایر هند(فرانسوی)
انگلیس: سرزمین قوم آنگل(ژرمنی)
اوروگوئه: شرقی
اوکراین: منطقه مرزی(اسلاوی)
ایالات متحده امریکا: از نام آمریگو وسپوچی دریانورد ایتالیایی
ایتالیا: شاید به معنی ایزد گوساله(یونانی)
ایران: سرزمین نجیب زادگان(آریاییان)(فارسی دری)
ایرلند: سرزمین قوم ایر(شاید هم معنی با آریا)(انگلیسی)
ایسلند: سرزمین یخ(ایسلندی)
بحرین: دو دریا(عربی)
برزیل: چوب قرمز
بریتانیا: سرزمین نقاشی شدگان(لاتین)
بلژیک: سرزمین قوم بلژ(از اقوام سلتی)واژه بلژ احتمالا معنی زهدان و کیسه می داده است.
بنگلادش: ملت بنگال(بنگلادشی)
بورکینافاسو: سرزمین مردم درستکار(از زبان های موره – دیولا)
بولیوی: از نام سیمون بولیوار مبارز رهایی بخش آمریکای لاتین
پاراگوئه: این سوی رودخانه
پاکستان: سرزمین پاکان
پاناما: جای پر از ماهی( کوئوا)
پرتغال: بندر قوم گال(از اقوام سلتی)(لاتین)
پورتوریکو: بندر ثروتمند(اسپانیایی)
تانزانیا: این نام از هم آمیزی تانگانیگا(سرزمین دریاچه تانگا)و زنگبار به دست آمده است.
تایلند: سرزمین قوم تای
ترکمنستان: سرزمین ترک مانندها
ترکیه: سرزمین قوی ها(ترکی با پسوند عربی)
جامائیکا: سرزمین بهاران
چاد: دریاچه( بورنو)
چین: سرزمین مرکزی(چینی)
دانمارک: مرز قوم «دان»
دومینیکن: کشور دومینیک مقدس(اسپانیایی)
روسیه: کشور روشن ها، سپیدان(شاید از ریشه سکایی«راوش»)
روسیه سفید(بلاروس): درخشنده(روس)سفید(روسی)
رومانی: سرزمین رومی ها
ژاپن: سرزمین خورشید تابان(ژاپنی)
ساحل عاج: ساحل عاج
سریلانکا: جزیره باشکوه(سانسکریت)
سلیمان جزایر: از نام حضرت سلیمان
سوئد: سرزمین قوم «سوی»
سوازیلند: سرزمین قوم سوازی
سوئیس: سرزمین مرداب
سودان: سیاهان(عربی)
سوریه: سرزمین آشور(سامی)
سیرالئون: کوه شیر
شیلی: پایان خشکی- برف(از زبان بومی آنجا)
صحرا: بیابان(عربی)
صربستان: سرزمین قوم صرب(یوگسلاوی: سرزمین اسلاوهای جنوب)
عراق: شاید ازایراک به معنای ایران کوچک(فارسی)
عربستان سعودی: سرزمین بیابانگردان در تملک خاندان خوشبخت. واژه عرب به معنی گذرنده و بیابانگرد است. سعود یعنی خوشبخت.
فرانسه: سرزمین قوم فرانک(از اقوام سلتی)
فنلاند: سرزمین قوم «فن»
فیلیپین: از نام پادشاهی اسپانیایی به نام فیلیپ
قرقیزستان: سرزمین چهل قبیله(قرقیزی)
قزاقستان: سرزمین کوچگران(قزاقی)
قطر: شاید به معنای بارانی(عربی)
کاستاریکا: ساحل غنی(اسپانیایی)
کانادا: دهکده(زبان سرخپوستی«ایروکوئی»)
کلمبیا: سرزمین کلمب(کریستف کلمب)(اسپانیایی)
کنیا: کوه سپیدی(زبان کیکویو)
کویت: د ژ کوچک(هندی-عربی)
گرجستان: سرزمین کشاورزان(یونانی)
لبنان: سفید(عبری)
لهستان: سرزمین قوم «له»
لیبریا: سرزمین آزادی
مجارستان: سرزمین قوم مجار(مجاری)
مصر: شهر – آبادی
مقدونیه: سرزمین کوه نشین ها، بلندنشین ها(یونانی)
مکزیک: اسپانیای جدید(اسپانیایی)
موریتانی: سرزمین قوم مور(لاتین)
میکرونزی: مجمع الجزایر کوچک(فرانسوی)
نرو ژ: راه شمال
نیجر: سیاه(لاتین)
نیجریه: سرزمین سیاه(لاتین)
واتیکان: گرفته شده از نام تپه ای به نام واتیکان(اتروسکی)
ونزوئلا: ونیز کوچک
ویتنام: اقوام «ویت» جنوبی(ویتنامی)
ویلز: بیگانگان(ژرمنی)
هلند: سرزمین چوب(آلمانی)
هند: پر آب(فارسی باستان)
هندوراس: ژرفناها(اسپانیایی)
یمن: خوشبخت
یونان: سرزمین قوم «یون»


behnam5555 01-11-2011 08:42 PM

جانوران افسانه ای در یونان باستان

آرگوس (Argus) :

آرگوس، یکی از قهرمانان اساطیر یونان است که به آرگوس مشاهده گر مشهور است. علت این نام گذاری تعداد فراوان چشمان او بوده که در بعضی روایات ۴ چشم و در بسیاری از داستانها و نقاشیها دارای ۱۰۰ چشم بوده است که در سراسر بدن او قرار داشتند. این خاصیت، آرگوس را به یک نگهبان ایده آل مبدل کرده بود و هرا، همسر زئوس، او را برای نگهبانی زئوس و معشوقه اش ایو Io، گماشته بود. اما زئوس به هرمس، پیغامبر خدایان، دستور داد تا ایو را برباید و هرمس خود را به شکل چوپانی درآورد و با حکایتهای طولانی و آوای نی خود، آرگوس را به خواب برد و ایو را دزدید. در بعضی از داستانها، آرگوس در آخر به دست هرمس کشته میشود.

● کایمرا (Chimaera) :

کایمرا فرزند اژدهایی صد سر به نام تایفویوس (Typhoeus) و موجودی نیمه پری، نیمه مار به نام اکیدنا (Echidna) است و یکی از معروفترین هیولاهای اساطیر به شمار میرود. کایمرا موجودی با دو سر شیر و بز در یک سو و دمی با سر مار از سوی دیگر بوده است. بدن او هم نیمی شیر و نیمی بز بوده و از دهانش آتش میریخته است. این هیولا ، با از بین بردن گله های دامداران و حمله به مردم، موجب وحشت اهالی لیسیا Lycia بود و به دست مردی به نام بلروفون (Bellerophon) از اهالی کورینت (قرنت) کشته شد.

● سایکلوپ ها (Cyclopes) :

یونانیان خدایان و هیولاها را فرزندان تیتان ها- خدایان اولیه- میدانستند که بیشتر آنها فرزند گایا (Gaea) الهه مادر و اورانوس (Uranus) بودند. اورانوس خدای آسمان و فرزند گایا بود و گایا خود به تنهایی او را به وجود آورده بود. این دو با یکدیگر فرزندان بسیاری به وجود آوردند که شامل ۱۲ تن از تایتان ها نیز هست. سایکلوپها، که غولهایی یک چشم بودند، سه نفر بودند و نماد رعد، برق و صاعقه به شمار می آمدند. این غولها، اولین آهنگران بودند و توسط تایتانی به نام کرونوس (Cronus)، زندانی شدند. زئوس، هنگام شورش بر علیه تایتانها، سایکلوپ ها را آزاد کرد و در عوض آنها اسلحه معروف او، صاعقه و تندر را به او هدیه دادند.

● اکیدنا (Echidna) :

هیولای مونثی که نیمی پری و نیمی مار بود و در غاری زندگی میکرد. او تنها هنگام شکار غار را ترک میکرد و هر موجودی که از آن حوالی میگذشت را میخورد. این موجود فانی اما درای عمری طولانی بود و توسط آرگوس کشته شد.هکتاتون کایرس (Hecatonchires) : هکتاتون کایرس به معنی “صد دست” است. این موجودات با ۵۰ سر و ۱۰۰ دست قدرتمند، فرزندان گایا و اورانوس بودند. این سه موجود صد دست، از پدر خود متنفر بودند و اورانوس آنها را به رحم مادرشان باز گرداند. آنها بعدها در شورشی علیه اورانوس شرکت کردند، اما کرونوس(برادرشان) باز هم آنها را به زندان انداخت و بعد توسط زئوس آزاد شدند و به نبرد با تایتانها پرداختند. آنها میتوانستند در آن واحد چندین تخته سنگ عظیم را به سمت دشمنان خود پرتاب کنند.

غولها (Giants) : غولها، موجودات عظیم الجثه ای بودند که در اثر بر زمین ریختن خون اورانوس به وجود آمده بودند. آنها به زئوس و خدایان المپ نشین حمله کردند و برای رسیدن به مقر آنها، بالای ک.هی رفته و با روی هم گذاشتن تجهیزات جنگی خود، راهی برای رسیدن به مقر خدایان ایجاد کردند. خدایان در نهایت توانستند با کمک هرکول، قهرمان اساطیری و فرزند زئوس، غولها را شکست بدهند و آنها را در زیر آتشفشانها دفن کنند.

● گورگون ها (Gorgons) :

در اساطیر یونان، گورگون هیولایی مونث، با بدنی پوشیده از فلسهایی نفوذ ناپذیر، موهایی از مارهای زنده، دندانهایی تیز و چهره ای چنان زشت بوده اند که هر کس به آنها نگاه میکرد به سنگ تبدیل میشد. آنها سه تن بودند که دوتا از آنها جاودان بودند و سومی که مدوزا نام داشت فانی بود. یونانیان از تصویر سر این هیولا برای آراستن سپرهای خود استفاده میکردند تا دشمنان خود را وحشت زده کرده و خود را از قدرتهای شیطانی محافظت کنند.

● مدوزا (Medusa) :

مدوزا در ابتدا دوشیزه ای بسیار زیبا بوده است، اما پس از اینکه پوزئیدون، خدای دریا او را در معبد آتنا اغوا میکند، موجب خشم این الهه میشود و آتنا، او را به شکل کریه ترین موجود ممکن، یعنی یک گورگون در می آورد. از آنجایی که مدوزا در اصل انسان بوده است، فانی بوده و در نهایت توسط یکی از قهرمانان اساطیری به نام پرسیوس (Pereus) کشته میشود. پرسیوس که تحت حمایت آتنا به نبرد با مدوزا رفته بود، موفق میشود بت هوشمندی سر او را از بدن جدا کند. گفته میشود که در این زمان، دو تا از موجودات افسانه ای، پگاسوس (Pegasus) و کریسائور (Chrysaor) که فرزند مدوزا و پوزئیدون بوده اند، از بدن مدوزا خارج شده اند.

● تایفویوس (Typhoeus) :

تایفویوس، اژدهایی با نفس آتشین، صد سر و خستگی ناپذیر بوده است. گایا، در اوج نا امیدی او را به دنیا آورد تا از تایتانها در مقابل المپیان محافظت کند. او تا حد زیادی موفق میشود و تعدادی از خدایان المپ را فراری داده و زئوس را به بند میکشد. هرمس به نجات زئوس میآید و زئوس هم با استفاده از تیرهای صاعقه، تایفویوس را از بین میبرد. گفته میشود که تایفویوس زیر کوه اتنا (Etna) در سیسیل دفن شده است.

● سربروس (Cerberus) :

سربروس هم یکی دیگر از فرزندان تایفویوس و اکیدنا است و سگی سه سر، با ماری به جای دم است. این هیولا نگهبان جهان مردگان بوده است. او به مردگان اجازه ورود میداده و مانع خروج آنها از جهان زیر زمین میشده است. تنها چند تن از افراد زنده موق شدند به طریقی از این سد بگزرند و به دنیای مردگان رفته و بازگردند. یکی از این افراد اورفئوس (Orpheus) بود که توانست با خواندن آواز او را خواب کند و به نجات همسرش یوریدیس (Eurydice) برود. هرکول نیز، در آخرین ماموریت خود موفق شد سربروس را از جایگاه خود خارج کند و به شاه یوریستئوس (Eurystheus) پیشکش کند.

● سیرن ها (Sirens) :

سیرن ها خواهرانی بودند که در بخشهای پر صخره دریا میزیستند. آنها آوازی بسیار زیبا و فریبنده داشتند و دریانوردان را با آوای خود گمراه کرده و به کام صخره های مرگ آور میکشیدند. گفته میشود که این چهار خواهر، فرزندان آکلوس Achelous خدای طوفان بوده اند.

● پگاسوس (Pegasus) :

پگاسوس اسبی بالدار و فرزند رابطه مدوزا و پوزئیدون است. او زمانی که سر مدوزا توسط پرسیوس از تن جدا شد، به دنیا آمد و توسط بلروفون اهلی شد. پگاسوس در طی ماجراهای این قهرمان، مرکب او بود و به او در از بین بردن کایمرا کمک کرد. اما زمانی که بلروفون میخواست به کمک او به المپ برسد، توسط زئوس از اسب سرنگون شد و پگاسوس به تنهایی به المپ رسید و در آنجا ماندگار شد.

● کریسائور (Chrysaor) :

کریسائور، دومین فرزند مدوزا و پوزئیدون است. درباره این موجود اطلاع زیادی در دست نیست، تنها میدانیم که او به احتمال زیاد یک غول بوده و جنگجویی قدرتمند به شمار می آمده است و نام وی شمشیر طلایی معنا میدهد.

behnam5555 01-11-2011 08:50 PM


محرم دوره قاجار به روايت نوه ناصرالدين شاه

ماه محرم در دوره قاجاريه به ويژه در دوره ناصرالدين شاه قاجار شور حال ديگري داشت. در اين ماه همه شهرهاي ايران سياه پوش مي‌شدند و آيين‌هاي ويژه‌ اين ماه برگزار مي‌شد. مطلب زير بخشي از يادداشت‌هاي دوستعلي معيرالممالك نوه ناصرالدين شاه از كتاب « يادداشت‌هاي از زندگي خصوصي ناصرالدين شاه قاجار» از مراسم تعزيه خواني در تكيه دولت است.

ماه محرم در دوره قاجاريه به ويژه در دوره ناصرالدين شاه قاجار شور حال ديگري داشت. در اين ماه همه شهرهاي ايران سياه پوش مي‌شدند و آيين‌هاي ويژه‌ اين ماه برگزار مي‌شد. عزاداري ها در دوره ناصرالدين شاه قاجار و با ساخت تكيه دولت به اوج خود رسيد. مطلب زير بخشي از يادداشت‌هاي دوستعلي معيرالممالك نوه ناصرالدين شاه از كتاب « يادداشت‌هاي از زندگي خصوصي ناصرالدين شاه قاجار» از مراسم تعزيه خواني در تكيه دولت است.

در دو ماه محرم و صفر تهران عزاخانه حقيقي بود. از هيچ نقطه و به هيچ بهانه صداي ساز و آواز برنمي‌خواست و مجلس سروري برپا نمي‌شد مگر سلام تحويل كه در دو ماه مزبور با تمام كيفيت منعقد مي‌شد. دست‌كم دويست مجلس سوگواري در نقاط مختلف شهر تشكيل مي‌ شد و دسته‌هاي سينه‌زن روز و شب در حركت بودند.

پوششي فراخ بر سقف تكيه دولت افراشته و به اصطلاح تكيه را مي‌بستند. مكان مزبور تا اواسط دوره مظفري يك طبقه بلندتر بود و طاقي از چوب داشت. چون طبقه چهارم از چند محل شكست آورده و بيم آن مي‌رفت كه ناگهان بر سر خلق فرو ريزد مظفرالدين شاه مسيو «بتن» نام مهندس فرانسوي را كه از ديرباز در تهران مي‌زيست به فرنگستان فرستاد و او سقف آهني تكيه دولت را با خود آورد و طبقه شكسته را برچيده طاق جديد را به جايش استوار ساخت.

هر يك از طاق‌نماهاي تكيه به شاهزاده يا به امير و وزير و يا به حكمراني تعلق داشت كه با جار و چراغ و آيينه و گلدان و قاليچه و اثاثيه ديگر آن را زينت مي‌كردند و چهل‌چراغ‌ها و قنديل‌ها از سقف آن آويخته عكس صاحب طاق‌نما يا يكي از پدرانش را بالاي آن قرار مي‌دادند. حكام ، پيشكاران خود را از مركز حكمراني براي بستن طاق‌نماها به تهران مي‌فرستادند. دير بزرگ به خرج شاه آراسته مي‌شد. بر گرد تخت وسط كه جايگاه تعزيه‌خوان‌ها بود شش چراغ برق بزرگ مي‌آويختند و در ايام عاشورا روز و شب تعزيه‌داري معمول مي‌گرديد. روزها از ساعت دو بعدازظهر تا نزديك غروب و شب‌ها از دو ساعت از شب گذشته تا نيمه شب تعزيه‌خواني ادامه داشت.

طاقنماهاي طبقه اول تا سوم مخصوص اهل اندرون بود كه بانوان در طبقه اول و دوم و خدمه در طبقه سوم قرار مي‌گرفتند. در دهه اول ماه محرم بالغ بر دو هزار تن از خانم‌هاي وزرا و اشراف و همراهان‌شان به اندرون مي‌آمدند.

از در بزرگ نارنجستان تا در تكيه دولت در دو سوي تجيري سرخ‌فام كشيده و خياباني به عرض سه ذرع بين آن براي عبور اهل حرم مي‌گذاشتند. هنگام رفتن به تكيه بانوان با مهمان‌هاي خود دسته دسته از ميان تجيرها مي‌گذشتند و كنيزان سيني‌هاي عدس و برنج بو داده و لوازم چاي به دست از دنبالشان روان بودند. گاه شاه در ابتداي تجير به تماشا مي‌ايستاد و با هر دسته از راه مزاح سخن مي‌گفت. چون اهل حرمسرا به طبقات بالاي تكيه رفته جا مي‌گرفتند آغانور محمدخان كليدار در را از پس آنان قفل مي‌كرد. جايگاه شاه بالاخانه وسيعي بود كه «ارسي» بزرگي رو به ديوانخانه داشت.


زن‌هاي شهر از صبح با قاليچه و غذايي مختصر آمده جا مي‌گرفتند و بيشتر آنان براي شب نيز ميماندند. منبري بيست پله از سنگ مرمر يكپارچه كه نظام‌الدوله معيرالممالك در زمان حكومت خود در يزد سفارش داده و با وسايط نقليه آن عصر به تهران حمل كرده بود در صدر تكيه قرار داشت. اطراف آن متجاوز از سيصد روضه‌خوان گرد مي‌آمدند و براي گرم كردن مجلس يكي پس از ديگري به منبر رفته پس از خواندن چند شعر مرثيه بزير مي‌آمدند تا آنكه شاه به تكيه آمده در جايگاه مخصوص قرار مي‌گرفت. آنگاه آقا سيد ابوطالب معروف به «خاتم» كه مردي آگاه و سخنور و طرف ملاحظه و احترام مردم بود به منبر مي‌رفت و به آوازي نسبتا خشن ولي رسا ذكر مصيبتي كرده به دعاي شاه مجلس را ختم مي‌ساخت.


پس از ختم روضه‌خواني تعزيه آغاز مي‌شد. تعزيه‌خوان‌ها كه يكصد تن بودند در يكي از دالان‌هاي وسيع تكيه گرد مي‌آمدند و جوان نابالغ و خوش‌آوازي كه بچه‌خوان ناميده مي‌شد اندكي پيش‌تر از آنان ايستاده به صوتي رسا و مؤثر چند بيت از بندهاي معروف «محتشم» مي‌خواند. سپس همگان هم‌آواز نوحه سر داده آهسته به راه مي‌افتادند و يكدور دور تخت گرديده بر آن مي‌شدند و برابر جايگاه شاه سر فرود آورده برديف مي‌ايستادند. معين‌البكا تعزيه‌گردان كه داراي قامتي متوسط، چشم‌هايي درشت، ابرواني پرمو و ريشي پهن و بلند بود كلاهي از پوست بخاراي گل درشت بر سر، جبه‌اي سياه در بر و شالي پهن بر كمر داشت ميان عصاي بلندي را به دست مي‌گرفت و مقدم بر همه ايستاده چنان باوقار و مناعت به چپ و راست و به لوله‌هاي نسخه اشعار تعزيه كه به دور شال زده بود مي‌نگريست كه گويي اين بساط را از وجود خود برپا مي‌دانست.


اين هنگام پنجاه فراش سرخ‌پوش هر يك صندلي زريني به دست از پله‌ها بالا آمده آنها را گرد تخت مي‌چيدند سپس حاجب‌‌الدوله فراشباشي كه رييس بر هشتصد فراش بود همراه نايب‌هاي فراش‌خانه با لباس سياه و عصا بر دست وارد مي‌شد. سيد «قراب» در وسط تخت به نوحه‌سرايي مي‌ايستاد و فراش‌ها با سرداري‌هاي ماهوت سرخ يراق گردش به سينه‌زني حلقه مي‌بستند. سيد «قراب» نيز بيتي چند از محتشم ياد مي‌كرد و در پايان فراش‌ها هم آهنگ فرياد «يا حسين» سر داده سينه‌زنان بيرون مي‌رفتند آنگاه دسته زنبوركچيان به درون مي‌آمد.


علم زنبوركخانه را كه به طاقه‌شال‌هاي گران‌بها و زري‌هاي قديمي و پرهاي الوان مزين بود آهسته پيش مي‌آوردند تيغه‌آش با لنگري مخصوص به پيش و پس نوسان مي‌كرد.

حركت دادن علم شاه كه روز سوم محرم معمول مي‌گرديد به راستي تماشايي بود. علم مزبور را كه پنجه بزرگي از زرناب بر بالايش مي‌درخشيد به اندرون مي‌آوردند. انيس‌الدوله متصدي بستن و زينت آن بود و پس از آنكه علم را به انواع جواهر و طاقه شال و زري‌هاي گران‌بها مي‌آراست آن را كنار حوض بزرگ اندرون قرار داده «دوستگاهي»‌هاي پر از شربت گردش مي‌نهادند. زن‌هاي شاه و ديگر اهل اندرون كه بالغ بر سه هزار تن مي‌شدند گرد علم حلقه مي‌بستند و انيس‌الدوله در پاين آن ايستاده شربت مي‌داد.


روز هفتم محرم خلعت‌هاي شاهانه ميان مباشران تكيه تقسيم مي‌شد بدين ترتيب كه سه ساعت پيش از آغاز تعزيه ميزي چند وسط تخت گذارده بالغ بر دويست طاقه شال روي آن مي‌نهادند. آنگاه مباشران يك‌يك آمده برابر غرفه شاه مي‌ايستادند و پس از آنكه طاقه گرانبهايي به گردنشان حمايل مي‌شد تعظيمي رسا كرده مي‌گذشتند. سپس شاه از جايگاه خود مشت مشت مسكوك نقره به زير مي‌پاسيد.


آخرين نغمه در روز عاشورا _ از روز هفتم دسته‌هاي سينه‌زني و زنجيرزن و قمه‌زن و غيره در شهر به گردش مي‌آمدند و شب‌ها با مشعل و شيپور و موزيك ولوله‌اي برپا مي‌ساختند. در سراسر شهر و درون تكيه‌ها نوحه‌گري و روضه‌خواني تا سپيده‌دم ادامه داشت و از هر گوشه و كنار بانگ عزاداران به گوش مي‌رسيد. بامداد عاشورا قمه‌زن‌ها در امامزاده زيد گرد مي‌آمدند و كفن بر گردن افكنده فرق‌ها را به ضرب تيغ مي‌شكافتند. آنگاه گروهي به سوي تكيه دولت و دسته‌اي به قصد مجلس تعزيه‌داري كه نايب‌السلطنه در سيدنصرالدين برپا مي‌ساخت رهسپار مي‌شدند. گروهي نيز بدن را سوراخ كرده قمه و كارد و قفل‌هاي گران از آن مي‌گذراندند. هر ساله تيغ‌زن‌ها بنا به رسم تني چند زنداني از دولت مي‌خواستند و شاه نيز به آنها مي‌بخشيد.


انيس‌الدوله و شكوه‌السلطنه و همطراز‌هاي آن دو در حياط و تالار جنبي مجلس تعزيه‌داري باشكوهي منعقد مي‌ساختند و بسياري از بانوان ديگر در خانه خود روضه‌خواني‌هاي مختصر برپا مي‌داشتند. اهل اندرون و خانم‌هايي كه از خارج دعوت مي‌شدند به نوبت در هر يك از مجالس مزبور براي استماع ذكر مصيبت شركت جسته پس از ختم مجلس به خوردن قاهوت و برنج و عدس بو داده و كشيدن غليان مي‌نشستند.

behnam5555 01-11-2011 08:55 PM


این ادب اصیل ما ایرانیان است

در تصاویر حکاکی شده بر سنگ های تخت جمشید:

هیچکس عصبانی نیست


هیچکس سوار بر اسب نیست

هیچکس را در حال تعظیم نمی بینید
و در بین این صدها پیکر تراشیده شده حتی یک تصویر برهنه وجود ندارد
این ادب اصیل ما ایرانیان است :

نجابت

قدرت

احترام

ایمان

مهربانی

خوشرویی

behnam5555 01-11-2011 08:59 PM

تاریخچه رنگ لباس عروس

ازدواج. در لباس سفید یعنی بسیار خوب و صحیح انتخاب كرده‌اید، ازدواج در رنگ خاكستری یعنی به راه دوری خواهید رفت، ازدواج در رنگ آبی، یعنی شما همواره خالص، پابرجا و راستگو خواهید بود

رنگی به زیبایی عروس
رنگ سفید نمادی از پاكی و عفت و نشانه‌ای از قلب سالم و دست‌نخورده‌ای است كه به همسرش تقدیم می‌شود
در كنار تولد و مراسم تدفین، ازدواج یكی از سه موقعیت مهم و عظیم در زندگی هر شخص است و تنها موردی است كه شخص در تعیین چگونگی و عظمت و شكوه برگزاری آن نقش اصلی را برعهده دارد. این روز برای عروس از اهمیت بسزایی برخوردار است. روز بزرگ زندگی اوست. روزی كه با لباس سفید ورود به زندگی جدیدی آغاز می‌شود. ورود به زندگی كه آرزو می‌شود با همین رنگ سفید به پایان برسد.


آتوسا مظفری،
طراح پارچه و لباس در مورد رنگ لباس عروس در ایران چنین می‌گوید: «ایران در گذشته یك كشور قومی قبیله‌ای بوده است و از این رو هر قوم براساس باورها، سنت‌ها و وضعیت اقلیمی خود رنگ لباس عروس را انتخاب می‌كرده است.


به عنوان مثال لباس عروس تركمن‌ها قرمز بوده و هنوز هم گمان می‌كنم از این رنگ برای مراسم ازدواج استفاده می‌كنند. لباس عروس زنان زرتشتی سبز بوده است. همچنین رنگ لباس عروس در دورههخامنشیان بسته به طبقه اجتماعی فرد بوده است.»

شیرین بزرگ مهر،
عضو هیات علمی دانشگاه هنر و مترجم كتاب تاریخ لباس (نوشته: روت ترنرویل كاكس)‌ می‌گوید: «اساسا در مورد رنگ غالب لباس عروس و ویژگی‌های آن اطلاعاتی در دست نیست. حتی از دوران قاجار هم چیزی به دست نیامده است.


فرض بر این است كه زنان روستایی،‌ عموما در مراسم ازدواجشان لباس‌‌های مرسوم و به اصطلاح «محلی» به تن می‌كرده‌اند و در شهرها بخصوص تهران، لباس‌ها از اروپا به دربار ایران راه پیدا كرده است و بعد استفاده از آن بین مردم متداول شد. كلا لباس عروس سفید به شكل و شمایل امروز آن از غرب وارد ایران شده است.» وی همچنین به لباس عروس مادربزرگ خود اشاره می‌كند و می‌گوید: «لباس مادر بزرگ من متعلق به قرن نوزده و اوایل قرن بیستم است از تافته سفید و خام تهیه شده و دارای بالا تنه تنگ، یقه بزرگ و دامن پف‌دار و توری سفید است. در طراحی كفش‌های او از ساتن سفید مروارید‌دوزی استفاده شده است و این مشخصات یك لباس كاملا غربی است. لباس عروسی او بسیار كوچك است، زیرا در زمان ازدواج او 9 سال بیشتر نداشته و به دلیل سنگین بودن لباس و چراغ‌هایی كه روی موها و تورش كار گذاشته بودند و مدام خاموش و روشن می‌شده، مادربزرگم شب عروسی از شدت خستگی خوابش می‌برد.»

در ادامه باید گفت طبق اطلاعات موجود لباس عروس در ایران به شیوه كاملا غربی طراحی شده كه این شیوه تا امروز نیز ادامه دارد.


اکنون ساعت 09:41 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)