پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   مشاعره واژه ای (http://p30city.net/showthread.php?t=3981)

رزیتا 11-23-2009 09:52 AM

ز خانقاه به میخانه می رود حافظ
مگر ز مستی زهد ریا به هوش آمد

Omid7 11-23-2009 10:01 AM

از وی همه مستی و غرور است و تکبر
وز ما همه بیچارگی و عجز و نیاز است

رزیتا 11-23-2009 12:45 PM

ما بدان مقصد عالی نتوانی رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند

ساقي 11-23-2009 02:58 PM

عاشقان را گر در آتش می​پسندد لطف دوست
تنگ چشمم گر نظر در چشمه کوثر کنم
دوش لعلش عشوه​ای می​داد حافظ را ولی
من نه آنم کز وی این افسانه​ها باور کنم


...

رزیتا 11-23-2009 03:01 PM

چو منصور راز مراد آنان که بردارند ، بردارند
بدین درگاه حافظ را چو می خوانند ، می رانند

Omid7 11-23-2009 03:16 PM

هر که خواهد گو بیا و هرچه خواهد گو بگو
کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست

رزیتا 11-23-2009 06:09 PM

فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی

مجتب 11-23-2009 06:46 PM

گفتم شراب و خرقه نه آیین مذهب است
گفت این عمل به مذهب پیر مغان کنند

MAHDI 11-23-2009 09:23 PM

دوستان وقت گل آن به که به عشرت کوشیم
سخن پیر مغان است و به جان بنیوشیم

مجتب 11-23-2009 09:27 PM

تو و هر روز و بزم عشرت خویش
من و شبها و کنج محنت خویش
منم با محنت روی زمین خوش
نگه دار آسمان گو راحت خویش

MAHDI 11-23-2009 09:32 PM

بنادانان چنان روزی رساند
که دانا اندر آن عاجز بماند

مجتب 11-23-2009 09:35 PM

از آن روزی که نام تو شنیدم
شدم عاجز من از شب‌ها شمردن

MAHDI 11-23-2009 09:38 PM

شنیدم کله ای با خاک میگفت
که این دنیا نمی ارزد به کاهی

مجتب 11-23-2009 09:41 PM

دمی با غم به سر بردن جهان یک سر نمی‌ارزد
به می بفروش دلق ما کز این بهتر نمی‌ارزد
به کوی می فروشانش به جامی بر نمی‌گیرند
زهی سجاده تقوا که یک ساغر نمی‌ارزد
رقیبم سرزنش‌ها کرد کز این به آب رخ برتاب
چه افتاد این سر ما را که خاک در نمی‌ارزد
شکوه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است
کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمی‌ارزد
چه آسان می‌نمود اول غم دریا به بوی سود
غلط کردم که این طوفان به صد گوهر نمی‌ارزد
تو را آن به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی
که شادی جهان گیری غم لشکر نمی‌ارزد
چو حافظ در قناعت کوش و از دنیی دون بگذر
که یک جو منت دونان دو صد من زر نمی‌ارزد

حافظ

MAHDI 11-23-2009 09:49 PM

اگر دستم رسد بر چرخ گردون
ازو پرسم که این چین است و آن چون
یکی را میدهی صد گونه نعمت
یکی را قرص جو آلوده در خون

مجتب 11-23-2009 09:53 PM

داشتم در زیر بار عشق کاری ناتمام
چرخ گردون را تمام اما بامداد فراق
خانه تن شد خراب از سستی بنیاد وصل
وای گر جان یابد استحکام بنیاد فراق

MAHDI 11-23-2009 09:55 PM

ز نیرو بود مرد را راستی
ز سستی کژی زاید و کاستی

مجتب 11-24-2009 01:06 AM

ور سر کم کاستی دارای در آی
زانکه اینجا نیست افزون آمدن

رزیتا 11-24-2009 01:23 AM

سزای قدر تو شاها به دست حافظ نیست
جز از دعای شبی و نیاز صبحدمی

Omid7 11-24-2009 07:18 PM

اگر دشنام فرمایی وگر نفرین دعا گویم
جواب تلخ می زیبد لب لعل شکرخارا

رزیتا 11-25-2009 01:20 AM

چرا به یک نی قندش نمی خرند آن کس
که کرد صد شکر افشانی از نی قلمی

Omid7 11-25-2009 10:41 AM

در ره او چو قلم گر به سرم باید رفت
با دل زخم کش و دیده ی گریان بروم

رزیتا 11-25-2009 02:02 PM

بر آتش رخ زیبای او به جای سپند
به غیر خال سیاهش که دیده به دانه

مجتب 11-25-2009 04:14 PM

همه از فتنه‌ی ایام ز پا افتادند
فتنه‌ی چشم سیاهش پی ایام افتاد

Omid7 11-25-2009 04:56 PM

باورم نیست ز بدعهدی ایام هموز
قصه غصه که در دولت یار آخر شد

مجتب 11-25-2009 05:23 PM

هر نفس سرمایه‌ی صد دولت است
تا کی اندر یک نفس چندین هوس

Omid7 11-25-2009 05:54 PM

می خواست گل که دم زند از رنگ و بوی دوست
از غیرت صبا نفسش در دهان گرفت

مجتب 11-25-2009 06:01 PM

تاج دولت تا ز خاک درگهش بر سر زدم
پشت پا بر تاج خاقان و افسر قیصر زدم
جستم از خاک درش خاصیت آب بقا
آتش غیرت به جان زمزم و کوثر زدم

Omid7 11-25-2009 06:03 PM

بهشت عدن اگر خواهی بیا با به میخانه
که از پای خمت روزی به حوض کوثر اندازیم

مجتب 11-25-2009 06:15 PM

نسیم خلد یا بوی وصال یار می‌یابم
بهشت عدن یا منزلگه احباب می‌بینم

Omid7 11-26-2009 12:05 AM

چون ز نسیم می شود زلف بنفشه پر شکن
وه که دلم چه یاد از آن عهدشکن نمی کند

رزیتا 11-26-2009 12:37 AM

ای که با سلسله زلف دراز آمده ای
فرصتت باد که دیوانه نواز آمده ای

Omid7 11-26-2009 12:48 AM

در خرمن صد عاقل زاهد زند آتش
این داغ که ما بر دل دیوانه نهادیم

MAHDI 11-26-2009 05:38 PM

آنکس که مرا بکشت، باز آمد پیش
مانا که دلش بسوخت بر کشته خویش

مجتب 11-26-2009 05:47 PM

سینه از آتش دل در غم جانانه بسوخت
آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

Omid7 11-26-2009 08:59 PM

سینه مالامال درد است ای دریغا مرهمی
دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی

رزیتا 11-26-2009 11:46 PM

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی

Omid7 11-26-2009 11:48 PM

ای آفتاب خوبان می جوشد اندرونم
یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت

رزیتا 11-27-2009 12:15 AM

تویی که خوبتری ز آفتاب و شکر خدا
که نیستم ز تو در روی آفتاب خجل

Omid7 11-27-2009 12:19 AM

شکر ایزد که به اقبال کله گوشه گل
نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد


اکنون ساعت 05:24 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)