زاهدا منعم مکن خود دانم و کردار زشت
گر به دوزخ من روم ارزانیت باشد بهشت |
تو مرا سوزی و من سوزم از این غم که مباد
بــاد بیرون بَرَد از کـوی تــو خـاکستر مـن |
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اینک با جوانان ناز کن با ما چرا |
از آن در ابروی خوبــان نظر پیوسته میدارم
که در ابروی هر مَهرو نمی بینم جز ابرویش |
شب دیشب به خواب دیدم نگارم
نشسته بی تکبر در کنارم |
من بخال لبت ای دوست گرفتار شدم
چشم بیمـار تو را دیدم و بیمـار شدم |
مرا بسود و بریخت هر چه دندان بود
نبود دندان وه چراغ تابان بود |
دردِ من عشق تو و بستر من ، بستر مرگ
جُـز تـوأم هـیچ طبیبی و پـرستـاری نیست |
تخت زمرد زده است گل به چمن
راح چون لعل آتشین دریاب |
با تو هستم ز تو هرگز نشدم دور ، ولـی
چه توان کرد که بانگ جرسی نیست مرا |
اکنون ساعت 04:29 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)