وقتی دل سودایی میرفت به بستانها
بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحانها گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل با یاد تو افتادم از یاد برفت آنها // ی |
یا رب آن شاه وش ماهرخ زهره جبین
در یکتای که و گوهر یکدانه کیست ف |
فرصت شمار صحبت کز این دوراهه منزل
گر بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن // ع |
عنان مپیچ که گر میزنی به شمشیرم
سپر کنم سر و دستت ندارم از فتراک م |
مرا به شاعری آموخت روزگار آن گه
که چشم مست تو دیدم که ساحری آموخت // ا |
اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم قضای عهد ماضی را شبی دستی برافشانم ص |
صوفی بیا که آینه صافیست جام را
تا بنگری صفای می لعل فام را خ |
خلل پذیر بود هر بنا که می بینی
مگر بنای محبت که خالی از خلل است // ز |
زنهار از آن عبارت شيرين دلفريب |
منم که شهره ی شهرم به عشق ورزیدن منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن |
اکنون ساعت 04:31 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)