جمالت معجز حسن است لیکن حدیث غمزه ات سحر مبین است د |
دوش سودای رخش گفتم ز سر بيرون کنم |
مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب
به راحتی نرسید آنکه زحمتی نکشید //ر |
روز اول رفت دینم در سر زلفین تو
تا چه خواهد شد در این سودا سرانجامم هنوز هـ |
هر آنکس که جور بزرگان نبرد
نسوزد دلش بر ضعیفان و خرد |
فرانک جون حرفت یادت رفت
با اجازه من این بیت رو می نویسم وقت را غنیمت دان آنقدر که بتوانی حاصل از حیات ای جان این دم است تا دانی ب |
بهر امتحان ای دوست گر طلب کنی جان را
آنچنان بر افشانم کز طلب خجل مانی // ب |
به آب دیده بشوییم خرقه ها از می
که موسم ورع و روزگار پرهیز است آ |
اگر پوسیده گردد استخوانم
نگرددمهرش ازجانم فراموش م |
مجوی عیش خوش از دور با ژگون سپهر
که صاف این سر خم جمله دردی آمیز است ت |
اکنون ساعت 07:23 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)