پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=55)
-   -   مشاعره سنتی (http://p30city.net/showthread.php?t=807)

مستور 12-07-2012 01:05 AM

اندر این خانه که را یار دهم من ز وفا
یا به دست که دهم یکسره پروانه دل


افسون 13 12-07-2012 01:40 AM

لعل سیراب به خون تشنه لب یار من است
وز پی دیدن او دادن جان کار من است

مستور 12-07-2012 01:46 AM

تا دل غم او دارد نتوان غم جان خوردن
با اندوه او زشت است اندوه جهان خوردن

افسون 13 12-07-2012 01:55 AM

نی دیده بود که جستجویش نکند
نی کام و زبان که گفتگویش نکند
هر دل که درو بوی وفایی نبود
گر پیش سگ افگنند بویش نکند

مستور 12-07-2012 01:59 AM

در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو و باده و دفتر جایی


ماهین 12-07-2012 02:05 AM

یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم ؟
دولت صحبت ان مونس جان ما را بس

مستور 12-07-2012 02:08 AM

سخن با ما نمی گویی الا ای همزبان ما
خدا را با که گویم شکوه ی بی هم زبانی را


ماهین 12-07-2012 02:14 AM

ای خوشا دولت ان مست که در پای حریف
سر و دستار نداند که کدام اندازد

مستور 12-07-2012 02:18 AM

دلم در عاشقی دیوانه بود دیوانه تر بادا
تنم از بیدلی بیچاره شد بیچاره تر بادا


ماهین 12-07-2012 02:24 AM

از آن رو هست یاران را صفا ها با می لعلش
که یر از راستی نقشی در ان جوهر نمی گیرد



مستور 12-07-2012 02:39 AM

در وصل ز اندیشه دوری فریاد
در هجر زدرد نا صبوری فریاد


افسون 13 12-07-2012 08:57 AM

دلدار به طبع گشت رام آخر
وین کار به صبر شد تمام آخر
آن کرهٔ سر کشیده ی توسن
بی ‌رایض گشت خوش لگام آخر

مستور 12-07-2012 10:35 AM

رفت آنچه بود و ماند فقط خاطرات تلخ
عبرت نگیرد این دل بی خانمان هنوز


افسون 13 12-07-2012 01:18 PM

ز عشق تو نهانم آشکارست
ز وصل تو نصیبم انتظارست
ز باغ وصل تو گل کی توان چید
که آنجا گفتگوی از بهر خارست

مستور 12-07-2012 04:01 PM

ترســم نرسی به کعبه ای اعرابی
این ره که تو می روی به ترکستانست

ماهین 12-07-2012 06:33 PM

تجلی گه خود کرد خدا دیده ی ما را
در این دیده در آیید و ببینید خدا را

مستور 12-07-2012 07:08 PM

ای بت یغما دلم یغما مکن
شادی جان مرا شیدا مکن

mohammad.90 12-08-2012 12:56 AM

نماز شام غریبان چو گریه آغازم
به مویه‌های غریبانه قصه پردازم


ماهین 12-08-2012 07:18 AM

موی سپیدم را فلکم آسان نداد
این رشته را به نقد جوانی داده ام

افسون 13 12-08-2012 07:25 AM

ماه چون چهرهٔ زیبای تو نیست
مشک چون زلف گل‌آرای تو نیست
کس ندیدست رخ خوب ترا
که چو من بنده و مولای تو نیست

مستور 12-08-2012 05:36 PM

تا چند روی خوش نشان می دهی به خلق
راز مــرا ز پــرده عیـــان می کنـــی چـــرا


ماهین 12-08-2012 09:18 PM

آن کس که ندارد بسر کوی تو راه
از زندگی بی ثمرش حاصل نیست

افسون 13 12-09-2012 07:13 AM

ته که نوشم نِه‌ ای نیشم چرایی
ته که یارم نِه‌ ای پیشم چرایی
ته که مرهم نِه ‌ای بر داغ ریشم
نمک پاش دل ریشم چرایی

مستور 12-09-2012 04:52 PM

یارم تویی بــه عالم یــار دگر ندارم
تا در تنم بود جان دل از تو بر ندارم

افسون 13 12-09-2012 11:24 PM

من آن رندم که گیرم از شهان باج
بپوشم جوشن و بر سر نهم تاج
فرو ناید سر مردان به نامرد
اگر دارم کشند مانند حلاج

مستور 12-09-2012 11:36 PM

جلوه ی مستانه اش از طره ی عنبر فشان
همچو دریا موج عنبر بر کران افکنده بود


افسون 13 12-10-2012 12:11 AM

دلی دیرم خریدار محبت
کز او گرم است بازار محبت
لباسی دوختم بر قامت دل
ز پود محنت و تار محبت

مستور 12-10-2012 12:14 AM

تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است


افسون 13 12-10-2012 12:39 AM

ته دوری از برم دل در برم نیست
هوای دیگری اندر سرم نیست
به جان دلبرم کز هر دو عالم
تمنای دگر جز دلبرم نیست

مستور 12-10-2012 12:56 AM

تراتیشه دادم که هیزم کنی
ندادم که بنیان مردم کنی


افسون 13 12-10-2012 01:10 AM

یکی برزیگرک نالان درین دشت
به خون دیدگان آلاله می‌ کشت
همی کشت و همی گفت ای دریغا
بباید کشت و هشت و رفت ازین دشت

مستور 12-10-2012 01:29 AM

تــا بــامداد هـــر شب آواز عنــدلیب
آید همی چو ناله ی چنگ از چنارها


افسون 13 12-10-2012 07:51 AM

اگر یار مرا دیدی به خلوت
بگو ای بی ‌وفا ای بی مروت
گریبانم ز دستت چاک چاکو
نخواهم دوخت تا روز قیامت

مستور 12-10-2012 09:40 PM

تا بداند که جفا در خور طاقت باید
یک نفس آیینه خواهم که به او ناز کند


افسون 13 12-10-2012 10:13 PM

دل از خمار طلب خون کن و شراب طلب
جگر به تشنه ‌لبی واگذر و آب طلب
ز عافیت نتوان مژدهٔ ‌گشایش یافت
به دل شکستی اگرهست فتح باب طلب

مستور 12-10-2012 10:25 PM

بلیل به چمن زان گل رخسار نشان دید
پروانه در آتش شد و اســـرار نهان دید


افسون 13 12-11-2012 07:55 AM

در خواب بدم مرا خردمندی گفت
کز خواب کسی را گل شادی نشکفت
کاری چه کنی که با اجل باشد جفت؟
مِی خور که به زیر خاک می ‌باید خفت

مستور 12-11-2012 08:27 AM

ترسم اندر بــــر اغیار برم نام عزیزت
چه کنم بی تو چه سازم شده ای ورد زبانم

افسون 13 12-11-2012 08:32 AM

من هیچ ندانم که مرا آنکه سرشت
از اهل بهشت کرد یا دوزخ زشت
جامی و بتی و بربطی بر لب کشت
این هر سه مرا نقد و ترا نسیه بهشت

مستور 12-11-2012 08:35 AM

ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی
این ره که تو می روی به ترکستانست



اکنون ساعت 05:05 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)