پی سی سیتی

پی سی سیتی (http://p30city.net/index.php)
-   شعر و ادبیات (http://p30city.net/forumdisplay.php?f=49)
-   -   کشکول نکته ها (http://p30city.net/showthread.php?t=29575)

behnam5555 04-08-2015 07:04 PM

شجاعت از جا بلند شدن و حرف زدن است،
اما برجا نشستن و گوش دادن هم هست.

http://fakoor.net/wp-content/uploads..._n-300x291.jpg
وینستون چرچیل

behnam5555 04-08-2015 07:06 PM

وقتی که نوجوان بودم، یک شب با پدرم در صف خرید بلیط سیرک ایستاده بودیم. جلوی ما یک خانواده پرجمعیت ایستاده بودند.به نظر می رسید وضع مالی خوبی نداشته باشند . شش بچه مودب که همگی زیر دوازده سال داشتند ولباس هایی کهنه در عین حال تمیـز پوشیده بودنـد. دوتا دوتا پشت پدر و مادرشان، دست همدیگر را گرفته بودند و با هیجان زیادی در مورد برنامه ها و شعبده بازی هایی که قرار بود ببینند، صحبت می کردند. مادر نیز بازوی شوهرش را گرفته بود و با عشق به او لبخند می زد.
وقتی به باجه بلیط فروشی رسیدند، متصدی باجه از پدر خانواده پرسید: چند عدد بلیط می خواهید؟
پدر خانواده جواب داد: لطفاً شش بلیط برای بچه ها و دو بلیط برای بزرگسالان.
متصدی باجه، قیمت بلیط ها را اعلام کرد . پدر به باجه نزدیکتر شد و به آرامی از فروشنده بلیط پرسید: ببخشید، گفتید چه قدر؟!
متصدی باجه دوباره قیمت بلیط ها را تکرار کرد. ناگهان رنگ صورت مرد تغییر کرد و نگاهی به همسرش انداخت . بچه ها هنوز متوجه موضوع نشده بودند و همچنان سرگرم صحبت در باره برنامه های سیرک بودند .
معلوم بود که مرد پول کافی نداشت. و نمیدانست چه بکند و به بچه هایی که با آن علاقه پشت او ایستاده بودند چه بگوید .
ناگهان پدرم دست در جیبش برد و یک اسکناس بیست دلاری بیرون آورد و روی زمین انداخت. سپس خم شد و پول را از زمین برداشت، به شانه مرد زد و گفت: ببخشید آقا، این پول از جیب شما افتاد!
مرد که متوجه موضوع شده بود، همان طور که اشک از چشمانش سرازیر می شد، گفت: متشکرم آقا.
مرد شریفی بود ولی درآن لحظه برای اینکه پیش بچه ها شرمنده نشود، کمک پدرم را قبول کرد…
بعد از این که بچه ها به همراه پدر و مادرشان داخل سیرک شدند، من و پدرم آهسته از صف خارج شدیم و به طرف خانه برگشتیم و من در دلم به داشتن چنین پدری افتخار کردم و آن زیباترین سیرکی بود که به عمرم نرفته بودم .
ثروتمند زندگی کنیم به جای آنکه ثروتمند بمیریم…

behnam5555 04-08-2015 07:07 PM

توی مبل فرو رفته بودم و به یکی از مجلات مُدی که زنم همیشه می خرد نگاه میکردم. چه مانکن هائی، چقدر زیبا، چقدر شکیل و تمنا برانگیز.
زنم داشت به گلدان شمعدانی که همیشه گوشه اتاق است ور می رفت. شاخه های اضافیرا می گرفت و برگ های خشک شده را جدا می کرد. از دیدن اندام گرد و قلنبه اش لبخندی گوشه لبم پیدا شد. از مقایسه او با دخترهای توی مجله خنده ام گرفته بود.
… زنم آنچنان سریع برگشت و نگاهم کرد که فرصت نکردم لبخندم را جمع و جور کنم.
گلدان شمعدانی را برداشت و روبروی من ایستاد و گفت:
نگاه کن! این گل ها هیچ شکل رزهای تازه ای نیستند که دیروز خریده ام. من عاشق عطر و بوی رز هستم. جوان، نورسته، خوشبو و با طراوت. گل های شمعدانی هرگز به زیبائی و شادابی آنها نیستند، اما می دانی تفاوتشان چیست؟
بعد، بدون این که منتظر پاسخم باشد اشاره ای به خاک گلدان کرد و گفت:
اینجا! تفاوت اینجاست. در ریشه هائی که توی خاک اند. رزها دو روزی به اتاق صفا می دهند و بعد پژمرده می شوند، ولی این شمعدانی ها، ریشه در خاک دارند و به این زودی ها از بین نمی روند. سعی می کنند همیشه صفا بخش اتاقمان باشند.
چرخی زد و روی یک صندلی راحتی نشست و کتاب مورد علاقه اش را به دست گرفت.
کنارش رفتم و گونه اش را بوسیدم. این لذت بخش ترین بوسه ای بود که بر گونه یک گل شمعدانی زدم.
به نقل از صفحه “یادداشت های بی تاریخ” دکتر صدرالدین الهی در کیهان لندن

behnam5555 04-08-2015 07:08 PM

چاک از یک مزرعه‌دار در تکزاس یک الاغ خرید به قیمت ۱۰۰ دلار. قرار شد که مزرعه‌دار الاغ را روز بعد تحویل بدهد. اما روز بعد مزرعه‌دار سراغ چاک آمد و گفت: «متأسفم جوون. خبر بدی برات دارم. الاغه مرد.»
چاک جواب داد: «ایرادی نداره. همون پولم رو پس بده.»
مزرعه‌دار گفت: «نمی‌شه. آخه همه پول رو خرج کردم..»
چاک گفت: «باشه. پس همون الاغ مرده رو بهم بده.»
مزرعه‌دار گفت: «می‌خوای باهاش چی کار کنی؟»
چاک گفت: «می‌خوام باهاش قرعه‌کشی برگزار کنم.»
مزرعه‌دار گفت: «نمی‌شه که یه الاغ مرده رو به قرعه‌کشی گذاشت!»
چاک گفت: «معلومه که می‌تونم. حالا ببین. فقط به کسی نمی‌گم که الاغ مرده است.»
یک ماه بعد مزرعه‌دار چاک رو دید و پرسید: «از اون الاغ مرده چه خبر؟»
چاک گفت: «به قرعه‌کشی گذاشتمش. ۵۰۰ تا بلیت ۲ دلاری فروختم ۸۹۸ دلار سود کردم..»
مزرعه‌دار پرسید: «هیچ کس هم شکایتی نکرد؟»
چاک گفت: «فقط همونی که الاغ رو برده بود. من هم ۲ دلارش رو پس دادم.»

behnam5555 04-08-2015 07:09 PM

خدایا با من حرف بزن!
مردی با خود زمزمه کرد ، ” خدایا با من حرف بزن. “
یک سار شروع به خواندن کرد .اما مرد نشنید .
فریاد بر آورد ، ” خدایا با من حرف بزن “
آذرخش در آسمان غرید . اما مرد گوش نکرد .
مرد به اطراف خود نگاه کرد و گفت ، ” خدایا بگذار تو را ببینم .”
ستاره ای درخشید .اما مرد ندید .
مرد فریاد کشید ، ” یک معجزه به من نشان بده ” .
نوزادی متولد شد . اما مرد توجهی نکرد .
پس مرد در نهایت یأس فریاد زد : ” خدایا لمس کن و بگذار بدانم که اینجا حضور داری .
” در همین زمان خداوند پایین آمد و مرد را لمس کرد .
اما مرد پروانه را با دستش پراند و به راهش ادامه داد …

behnam5555 04-08-2015 07:19 PM

عشاق‌نامه (عبید زاکانی)

نخستین روز کاین چشم بلاکش
مرا از عشق او در جان زد آتش
دل از جان و جوانی بر گرفتم
امید از زندگانی بر گرفتم
چنان در عشق او دیوانه گشتم
که در دیوانگی افسانه گشتم
خرد میگفت کی مدهوش بیمار
غمش را در میان جان نگه دار
اگر دل میدهی باری بدو ده
به هر خواری که آید دل فرو ده
گهی چون شمع می‌افروز از عشق
چو پروانه گهی میسوز از عشق
میندیش ار جگر خوناب گیرد
که چشم از آتش دل آب گیرد
خراب عشق شو کاباد گشتی
غلام عشق شو کازاد گشتی
حدیث عشق انجامی ندارد
خرد جز عاشقی کامی ندارد
منوش از دهر جز پیمانهٔ عشق
میاور یاد جز افسانهٔ عشق
دلی کو با بتی عشقی نورزد
مخوانش دل که او چیزی نیرزد
نداند هرکه او شوقی ندارد
که دل بی عاشقی کامی ندارد
چرا جز عشق چیزی پرورد دل
اگر سوزی نباشد بفسرد دل
مباد آندل که او سوزی ندارد
هوای مجلس افروزی ندارد
برو در عشقبازی سر برافراز
به کوی عشق نام و ننگ در باز
کزین بهتر خرد را پیشه‌ای نیست
وزین به در جهان اندیشه‌ای نیست
شنیدم پند و دل در عشق بستم
چو مدهوشان ز جام عشق مستم
به دست عشق دادم ملک جانرا
صلای عشق در دادم جهان را
وگر در دام عشق انداختم دل
شدم آماج محنت باختم دل
از این پس کعبهٔ من کوی او بس
مرا محراب جان ابروی او بس
عبید زاکانی
از کتاب: عشاق‌نامه

behnam5555 04-08-2015 07:25 PM


تصاویر بسیار زیبا و با کیفیت بالا از قلعه بابک (دژ بذ)

بابک خرمدین کسی که جلوی اعراب ایستاد
اما چون تاریخ های متفاوتی از روز تولد او وجود دارد (احتمالاَ ۱۰ تا ۱۳ تیر) . فقط به ذکر ماه تولد که از آن اطمینان داریم اکتفا می کنم

http://fakoor.net/wp-content/uploads...b1-150x150.jpg

http://fakoor.net/wp-content/uploads...-1-150x150.jpg

http://fakoor.net/wp-content/uploads...-2-150x150.jpg



http://fakoor.net/wp-content/uploads...-3-150x150.jpg

http://fakoor.net/wp-content/uploads...-4-150x150.jpg

http://fakoor.net/wp-content/uploads...51-150x150.jpg


http://fakoor.net/wp-content/uploads...-6-150x150.jpg

http://fakoor.net/wp-content/uploads...-7-150x150.jpg

http://fakoor.net/wp-content/uploads...-8-150x150.jpg


http://fakoor.net/wp-content/uploads...10-150x150.jpg

http://fakoor.net/wp-content/uploads...11-150x150.jpg

http://fakoor.net/wp-content/uploads...13-150x150.jpg



behnam5555 04-08-2015 07:41 PM

تابلو شام آخر لئوناردو داوینچی
لئوناردو داوینچی موقع کشیدن تابلو شام آخر دچار مشکل بزرگی شد:
می بایست نیکی را به شکل عیسی و بدی را به شکل یهودا یکی از یاران عیسی که هنگام شام تصمیم گرفت به او خیانت کند، تصویر می کرد.کار را نیمه تمام رها کرد تا مدل های آرمانی اش را پیدا کند.
روزی دریک مراسم, تصویر کامل مسیح را در چهره یکی از جوانان یافت.
جوان را به کارگاهش دعوت کرد و از چهره اش اتودها و طرح هایی برداشت. سه سال گذشت.
تابلو شام آخر تقریباً تمام شده بود ؛ اما داوینچی هنوز بری یهودا مدل مناسبی پیدا نکرده بود…کاردینال مسئول کلیسا کم کم به او فشار می آورد که نقاشی دیواری را زودتر تمام کند.
نقاش پس از روزها جست و جو , جوان شکسته و ژنده پوش مستی را در جوی آبی یافت. به زحمت از دستیارانش خواست او را تا کلیسا بیاورند , چون دیگر فرصتی بری طرح برداشتن از او نداشت.
گدا را که درست نمی فهمید چه خبر است به کلیسا آوردند، دستیاران سرپا نگه اش داشتند و در همان وضع داوینچی از خطوط بی تقوایی، گناه و خودپرستی که به خوبی بر آن چهره نقش بسته بودند، نسخه برداری کرد.
وقتی کارش تمام شد گدا، که دیگر مستی کمی از سرش پریده بود، چشمهایش را باز کرد و نقاشی پیش رویش را دید، و با آمیزه ای از شگفتی و اندوه گفت: من این تابلو را قبلاً دیده ام!
داوینچی شگفت زده پرسید: کی؟!
گدا گفت: سه سال قبل، پیش از آنکه همه چیزم را از دست بدهم. موقعی که در یک گروه همسرایی آواز می خواندم , زندگی پراز رویایی داشتم، هنرمندی از من دعوت کرد تا مدل نقاشی چهره عیسی بشوم!

می توان گفت: نیکی و بدی یک چهره دارند ؛ همه چیز به این بسته است که هر کدام کی سر راه انسان قرار بگیرند.
http://fakoor.net/wp-content/uploads...ly-300x163.jpg

منشا آیین «عشای ربانی»(شام خداوندی) در میان مسیحیان است و به طور ویژه به وعده شامی اطلاق می‌گردد که عیسی مسیح در شبی که یهودا او را تسلیم نمود و به عنوان آخرین «غذای زمینی» خورد.
چنانکه بر اساس انجیل عیسی مسیح به رسولان(حواریان) گفت: دیگر از این محصول مو(انگور) نخواهم نوشید تا به پدرم در آسمان بپیوندم»


behnam5555 04-08-2015 08:31 PM


پرﻓﺴﻮﺭ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﻣﻴﮕﻔﺖ :



ﺩﺭ ﺩﻭﺭﻩ ﺗﺤﺼﻴﻼﺗﻢ ﺩﺭ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎ , ﺩﺭ ﻳﻚ ﻛﺎﺭ ﮔﺮﻭﻫﻲ ﺑﺎ يک دﺧﺘﺮ ﺁﻣﺮﻳﻜﺎﻳﻲ

ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﻭ ﻫﻤﻴﻨﻄﻮﺭ ﻓﻴﻠﻴﭗ ,



ﻛﻪ ﻧﻤﻴﺸﻨﺎﺧﺘﻤﺶ هم گروه شدم


ﺍﺯ ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ :

ﻓﻴﻠﻴﭗ ﺭﻭ ﻣﻴﺸﻨﺎﺳﻲ ؟



ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﮔﻔﺖ :

ﺁﺭﻩ , ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮﻱ ﻛﻪ ﻣﻮﻫﺎﻱ ﺑﻠﻮﻧﺪ ﻗﺸﻨﮕﻲ ﺩﺍﺭﻩ ﻭ ﺭﺩﻳﻒ ﺟﻠﻮ ﻣﻴﺸﻴﻨﻪ؟



ﮔﻔﺘﻢ : ﻧﻤﻴﺪﻭﻧﻢ ﻛﻴﻮ ﻣﻴﮕﻲ ﮔﻔﺖ :

ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮ ﺧﻮﺵ ﺗﻴﭗ ﻛﻪ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﭘﻴﺮﺍﻫﻦ ﻭ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﻴﻜﻲ ﺗﻨﺶ ﻣﻴﻜﻨﻪ،

ﮔﻔﺘﻢ : بازم نفهميدم ﻣﻨﻈﻮﺭﺕ ﻛﻴﻪ ؟

ﮔﻔﺖ : ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮﻱ ﻛﻪ ﻛﻴﻒ ﻭ ﻛﻔﺸﺶ رو ﻫﻤﻴﺸﻪ با هم ﺳﺖ ميکنه

ﺑﺎﺯﻡ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻡ ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﻛﻲ ﺑﻮﺩ !

ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﺗﻮﻥ ﺻﺪﺍﺷﻮ ﻳﻜﻢ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :

ﻓﻴﻠﻴﭗ ﺩﻳﮕﻪ , ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﻲ ﻛﻪ ﺭﻭﻱ ﻭﻳﻠﭽﻴﺮ ﻣﻴﺸﻴﻨﻪ ...

ﺍﻳﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﻗﻴﻘﺎ ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﻛﻴﻮ ﻣﻴﮕﻪ ,



ﻭﻟﻲ ﺑﻪ ﻃرﺯ ﻏﻴﺮ ﻗﺎﺑﻞ ﺑﺎﻭﺭﻱ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﻓﻜﺮ ...




ﺁﺩﻡ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺎﻳﺪ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺑﻪ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺎﺷﻪ

ﻛﻪ ﺑﺘﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﻭﻳﮋﮔﻲ ﻫﺎﻱ ﻣﻨﻔﻲ ﻭ ﻧﻘﺺ ﻫﺎ ﭼﺸﻢ ﭘﻮﺷﻲ ﻛﻨﻪ ...

ﭼﻘﺪﺭ ﺧﻮﺑﻪ ﻣﺜﺒﺖ ﺩﻳﺪﻥ ،



با خودم گفتم ﺍﮔﺮ ﻛﺎﺗﺮﻳﻦ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺩﺭﻣﻮﺭﺩ ﻓﻴﻠﻴﭗ می پرسید ﭼﻲ ﻣﻴﮕﻔﺘﻢ ؟

ﺣﺘﻤﺎ ﺳﺮﻳﻊ ﻣﻴﮕﻔﺘﻢ : ﻫﻤﻮﻥ ﻣﻌﻠﻮﻟﻪ ﺩﻳﮕﻪ !ﻭﻗﺘﻲ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﺎﺗﺮﻳﻨﺎ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺩﻳﺪگاه ﺧﻮﺩﻡ ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﻛﺮﺩﻡ , ﺧﻴﻠﻲ ﺧﺠﺎﻟﺖ کشیدم ...

حالا ما چه ديدگاهي نسبت به اطرافيانمون داريم ... ؟



behnam5555 04-09-2015 06:54 PM

مکان ها ی دیدنی وتاریخی کرمانشاه

محوطه تاریخی طاق بستان در دامنه کوهی به همین نام و در کنار چشمه ای در شمال شرقی حاشیه کنونی شهر کرمانشاه واقع شده است دراین محوطه ، آثاری از دوره ساسانی وجود دارد که شامل سنگ نگاره اردشیر دوم و دو ایوان سنگی بنام های ایوان کوچک و بزرگ است . ایوان کوچک د رسمت چپ سنگ نگاره ادشیر دوم و ایوان بزرگ در سمت راست ایوان کوچک قرار دارد .یاحان ، مورخین و جغرافی نویسان دوره اسلامی ضمن توصیف سنگ نگاره های طاق بستان ، از این محوطه با نام های متفاوتی یاد کرده اند ، بطوریکه ابن فقیه و ابن رسته این مکان را « شبدیز » و یاقوت آن را « قصرشیرین » نامیده است ، همچنین حمدالله مستوفی آنجا را « طاق وسطام » عده ای دیگر آن را « طاق بهستون » ، « طاق بیستون » و « تخت بستان » نامیده اند . اهالی محل نیز محوطه را با نام « طاق وسان » و « طاق بسان » می شناسند زیرا « سان » در لفظ محلی به معنی سنگ است و به این ترتیب « طاق وسان » یعنی طاقی که در سنگ کنده شده است . امروزه نیز در اکثر محافل ایران شناسی از این مکان با نام « طاق بستان » یاد می شود


معبدآناهیتا
بنای معروف به معبد آناهیتا در مرکز شهر کنگاور در استان کرمانشاه بر سر راه همدان به کرمانشاه قرار دارد. این بنا بر روی تپه ای طبیعی با حداکثر ارتفاع سی و دو متر نسبت به سطح زمین های اطراف ساخته شده است. برخی از مورخین این بنا را معبدی برای الهه آناهیتا دانسته اند. آناهیتا به معنای پاک و دور از آلودگی در اعتقاد ایرانیان باستان الهه آب، فرشته نگهبان چشمه‌ها و باران و همچنین نماد باروی، عشق و دوستی بوده است. این اعتقاد از دوران پیش از زرتشت در ایران وجود داشته و در دوران‌های بعدی هم مورد توجه قرار گرفته است. به احترام این الهه ایرانی معابد و تندیس‌های فراوانی در دوره‌های تاریخی پیش از اسلام در سرزمین ایران ساخته شده است. از آناهیتا یادواره‌هایی (شامل معابد و کتیبه‌ها) در همدان، شوش، کازرون و آذربایجان، کرمانشاه و کنگاور به‌جای مانده است. معبد آناهیتا در کنگاور مشهورترین معبد منسوب به آناهیتا در ایران است

مجموعه تاریخی بیستون
محوطه تاریخی بیستون در شهر بیستون در سی کیلومتر شهر کرمانشاه در پای کوهی معروف به همین نام و در مسیر شهرکرمانشاهبه همدان واقع شده‌است. نام بیستون از بغ به معنای خدا + ستان (ادات مکان) آمده که به معنای سرزمین یا جایگاه خدا است. آثار تاریخی و پیش از تاریخ فراوانی در این محوطه قرار دارد که تعدادی از آنها عبارتند از:


· سنگ‌نبشته بیستون(کتیبهٔ داریوش)
· فرهادتراش
· کتیبهٔ بلاش
· غار مر آفتاب


· غار مر تاریک

· غار شکارچی

· مجسمه هرکول

· کاروانسرای صفوی

· پل خسروی

· کتیبهٔ شیخ علیخان

· شیر سنگی بیستون

· نقش میتریدات اشکانی

· نقش گودرز دوم اشکانی

· نقش ولخش پارتی

· بنای پارتی

· جادهٔ ساسانی

· شهر چمچمال

· کاروانسرای ایلخانی

· پل صفوی

این مجموعه در سال 1387ه. ش (2006 میلادی) در فهرست میراث جهانییونسکوثبت شده‌است.

غارقوری قلعه
غار قوری قلعه در شهرستان پاوه در کیلومتر 86 جاده کرمانشاه به پاوه و در 25 کیلومتری شمال شهر جوانرود در دیار زیبای اورامانات در نزدیکی شهر پاوه (شهر هزار ماسوله ) مشتاقان شاهکارهای طبیعت را به خود فرا می خواند .این غار در دامنه کوه شاهو و در یکی از کوهستانی ترین مناطق ایران واقع شده است. دره ای که غار قوری قلعه در آن قرار دارد از زیباترین دره های استان است که از ویژگی های جنگلی خاص و چشمه سارهای بی شمار با چشم اندازهای حیرت انگیز و جذاب برخوردار است.


وجود جنگل های متراکم با گونه های بلوط، انجیر کوهی، آلبالوی کوهی، بادام وحشی و همچنین حیواناتی چون گرگ، روباه، خوک، خرگوش ، کل و بز در اطراف این غار، زیبابی خاصی به آن بخشیده است غار قوری قلعه بنا به تحقیقات بعمل آمده به عنوان بزرگترین غار آبی آسیا لقب گرفته است . این غار علاوه بر گردشگرانی که برای تفریح مراجعه می کنند مکان مناسبی برای گروههای غارنوردان پژوهشگران زمین شناسان و گروههای دیگر می باشد . در این محوطه تفریحی امکانات رفاهی برای گردشگران و بازدیدکنندگان در نظر گرفته شده است. منطقه قوری قلعه دارای آب و هوای معتدل است و معمولا بین 252 تا 305 روز در سال دمای بالای صفر درجه (دمای داخل غار۷ تا ۱۱درجه) دارد. رطوبت نسبی آن 89 درصد است که این شرایط باعث شده در تمام فصول سال گردشگران به راحتی بتوانند از آن بازدید نمایند

سراب نیلوفر
سراب (دریاچه) نیلوفر در بیست کیلومتری شمال غربی شهر کرمانشاه، در ابتدای منطقه سنجابی و در دامنه کوه کماجار قرار دارد. این سراب بزرگترین سراب کرمانشاه می باشد و به صورت استخر وسیعی، مملو از گل های نیلوفر است. غنچه ها و برگ های این گل ها سر از آب بر آورده و سطح وسیعی از سراب را پوشانده است. در سال های اخیر جهت رفاه بازدیدکنندگان در اطراف این سراب، تأسیسات و پارکی احداث شده است.این سراب دارای پارکینگ شبانه روزی است و خانواده های شهرستانی می توانند در صورت تمایل شب را آنجا سپری کنند.

ضمنا وجود قایقهای پدالی اینجا را دیدنی تر کرده و حفظ امنیت خانواده ها در اونجا با نیروی محترم انتظامی است. طبق داستانهای قدیمی کرمانشاهگنجینه ای از خسرو پرویز شاه ساسانی در کف این سرابوجود دارد . عمق بعضی از جاهای این سراب به بیش از ۳۲ متر ثبت شده و دارای غارهای زیر زمینی هم هست.


اکنون ساعت 03:56 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.

Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)