نثار روی تو هر برگ گل که در چمن است
فدای قد تو هر سروبن که بر لب جوست |
ترسم كه اشك در غم ما پرده در شود
وين راز سر به مهر به عالم سمر شود |
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گرو باده و دفتر جایی |
یار مفروش به دنیا که بسی سود نکرد
آنکه یوسف به زر ناسره بفروخته بود |
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن از دوستان جانی مشکل توان بریدن |
نه هرکه چهره برافروخت دلبری داند
نه هرکه آیینه سازد سکندری داند نه هرکه طرف کله کج نهاد و تند نشست کلاه داری و رسم سروری داند |
دو یار زیرک و از باده کهن دومنی
فراغتی و کتابی و گوشه چمنی من این مقام به دنیا و آخرت ندهم اگر چه در پی ام افتند هر دم انجمنی |
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور |
رفتم به باغ صبحدمی تا چنم گلی
آمد به گوش ناگهم آواز بلبلی مسکین چو من به عشق گلی گشته مبتلا و اندر چمن فکنده ز فریاد غلغلیمی |
یاد باد آن کو به قصد خون ما
عهد را بشکست و پیمان نیز هم |
اکنون ساعت 11:12 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)