لاابالی چه کند دفتر دانایی را طاقت وعظ نباشد سر سودایی را آب را قول تو با آتش اگر جمع کند نتواند که کند عشق و شکیبایی را ح |
حسب حالی ننوشتیم و شد ایامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند ص |
صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست چاره عشق احتمال شرط محبت وفاست چ |
چون من گدای بی نشان مشکل بود یاری چنان
سلطان کجا عیبش نهان با رند بازاری کند ن |
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد ل |
لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام
اگر از جور غم عشق تو دادی طلبیم // ب |
بیاموزمت کیمیای سعادت
ز همصحبت بد جدایی جدایی |
چرا حرف بعدی رو انتخاب نکردین؟؟؟
یکی مرغ چمن بود که جفت دل من بود جهان لانه ی او نیتس پی لانه بگردید یکی ساقی مست است پس پرده نشسته ست قدح پیش فرستاد که مستانه بگردید //ح |
یادم رفت
حافظ مکن از جور دوران شکایت چه دانی تو ای بنده کار خدایی ک |
کیست که از دو چشم من در تو نگاه می کند
آینه ی دل مرا همدم آه می کند // ن |
|
حرف انتخابیتون کو؟؟؟:39:
|
ببخشيد يادم رفت با
ف |
فتنه می بارد از این سقف مقرنس برخیز
تا به میخانه ناه از همه آفات بریم // ق |
قيـــــاس كردم و تدبير عقــــــل در ره عشق |
ثلث روز به خور گذشت و ثلث دگر به خواب
پس كي براي عبادت دستي زني بر آب ؟ //ژ |
با حرف ژ نمي دونم اگه ميشه خودت بگو |
ژولید , چو آب گشت جاری
آن مو به از سمور و سنجاب //ج |
جهان پير رعنا را ترحم در جبلت نيست
ز مهر او چه میپرسی در او همت چه میبندی |
حرف انتخابیتون کو؟؟؟
|
دل خسته من گرش همتی هست
نخواهد ز سنگین دلان مومیایی ش |
شاهد سرمدی تویی وین دل سالخورد من
عشق هزارساله را بر تو گواه می کند // ه |
همچو جم جرعه ما کش که ز سرود جهان
پرتو جام جهان بین دهدت آگاهی ب |
بارها گفته ام و بار دگر می گویم
که من دلشده این ره نه به خود می پویم //گ |
به چکار آیدت ز گل طبقی
از گلستان من ببر ورقی گل همین پنج روز و شش باشد زین گلستان همیشه خوش باشد پ |
نقل قول:
بیدلی سهل بود گر نبود بی دینی |
گر گزندت رسد به خلق، مرنج
که نه راحت رسد ز خلق، نه رنج پ |
به ملازمان سلطان که رساند این دعا را
که به شکر پادشاهی ز نظر مران گدا را //ظ |
ببخشید ظ پیدا نکردم
طریق عشق طریقی عجب خطرناک است نعوذ بالله اگر ره به مقصد نبری ی |
يک دل بنما که در ره او
بر چهره نه خال حيرت آمد // ن // |
نه حافظ میکند تنها دعای خواجه تورانشاه
ز مدح آصفی خواهد جهان عیدی و نوروزی ت |
تا چند همچو شمع زبان آوری کنی
پروانه مراد رسيد ای محب خموش // ش // |
شور شراب عشق تو آن نفسم رود ز سر
كاين سر پر هوس شود خاك در سراي تو //ي |
يوسف گم گشته باز آيد به كنعان غم مخور
كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور // س // |
سحر با باد مي گفتم حديث آرزومندي
خطاب امد كه واثق شو به الطاف خداوندي // خ |
خوش بود وقت حافظ و فال مراد و کام
بر نام عمر و دولت احباب میزدم // ب // |
بيا تا گل برافشانيم و مي در ساغر اندازيم
فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم //ش |
شممت روح وداد و شمت برق وصال
|
شیخ واقف گشت از اندیشه اش/شیخ چون شیر است و دلها بیشه اش/گ
|
گر چه ياران فارغند از ياد من
از من ايشان را هزاران ياد باد // ن // |
اکنون ساعت 09:20 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)