یک همدم باوفا ندیدم جز درد
یک مونس نامزد ندارم جز غم |
ما از برون در شده مغرور صد فریب
تا خود درون پرده چه تدبیر میکنند |
داشتم دلقی و صد عیب مرا می پوشید
خرقه رهن می و مطرب شد و زنار بماند |
دلها همه در چاه زنخدان انداخت
وآنگه سر چاه را به عنبر بگرفت |
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود |
در بیابان فنا گم شدن آخر تا کی
ره بپرسیم مگر پی به مهمات بریم |
مشنو سخن خصم که بنشین و مرو
بشنو ز من این نکته که برخیز و بیا |
المنه لله که چو ما بی دل و دین بود
آن را که لقب عاقل و فرزانه نهادیم |
مردمی کرد و کرم لطف خداداد به من
کان بت ماه رخ از راه وفا بازآمد |
دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید
هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت |
تنور لاله چنان برفروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد |
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی |
ميرسد مژده گل بلبل خوش الحان را
رونق عهد شباب است دگر بستان را خدمت ما برسان سرو و گل و ريحان را اي صبا گر به جوانان چمن بازرسي خاکروب در ميخانه کنم مژگان را گر چنين جلوه کند مغبچه باده فروش مضطرب حال مگردان من سرگردان را اي که بر مه کشي از عنبر سارا چوگان در سر کار خرابات کنند ايمان را ترسم اين قوم که بر دردکشان ميخندند هست خاکي که به آبي نخرد طوفان را يار مردان خدا باش که در کشتي نوح کان سيه کاسه در آخر بکشد مهمان را برو از خانه گردون به در و نان مطلب گو چه حاجت که به افلاک کشي ايوان را هر که را خوابگه آخر مشتي خاک است وقت آن است که بدرود کني زندان را ماه کنعاني من مسند مصر آن تو شد دام تزوير مکن چون دگران قرآن را |
قرار نشد یه شعر کامل بنویسیاف مگه مشاعره بلد نیستی:mad:
امروز که بازارت پرجوش خریدار است دریاب و بنه گنجی از مایه نیکویی |
یا وفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب
بود آیا که فلک زین دو سه کاری بکند |
دلتنگ جان جای مصرعهای اول و دومو جابجا نوشتی بیت آخرم تک مصرعی نوشتی
دوش دیدم به خواب که ماهی برآمدی کز عکس روی او شب هجران سر آمدی |
یکی از عقل می لافد یکی طامات می بافد
بیا کاین داوریها را به پیش داور اندازیم |
مرغ دل باز هوادار کمان ابروییست
ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد |
دل میرود ز دستم صاحب دلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا |
اگرچه خرمن عمرم غم تو داد به باد
به خاکپای عزیزت که عهد نشکستم |
ماهی که قدش به سرو میماند راست
آیینه به دست و روی خود میآراست |
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون
می گزم لب که چرا گوش به نادان کردم |
ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق
آن که او عالم سر است بدین حال گواست |
تا بو که دست در کمر او توان زدن
در خون دل تشنه چو یاقوت احمریم |
میشد آن کس که جز او جان سخن کس نشناخت
من همیدیدم و از کالبدم جان میرفت |
تا غنچه خندانت دولت به که خواهد داد
ای شاخ گل رعنا از بهر که می رویی |
یارب امان ده تا باز بیند
چشم محبان روی حبیبان |
نیست بر لوح دلم جز الف قامت دوست
چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم |
ما و می و زاهدان تقوا
تا یار سر کدام دارد |
دریغ مدت عمرم که بر امید وصال
به سر رسید و نیامد به سر زمان فراق |
قصه نکنم دراز کوتاه کنم
بازآ بازآ کز انتظارت مردم |
من همان به که ازو نیک نگه دارم دل
که بد و نیک ندیدست و ندارد نگهش |
شد عرصهٔ زمین چو بساط ارم جوان
از پرتو سعادت شاه جهان ستان |
نازپرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد |
دل چو پرگار به هر سو دورانی میکرد
و اندر آن دایره سرگشته پابرجا بود |
دایم گل این بستان شاداب نمی ماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی |
یارب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و برهاندم از بند ملامت |
تا آسمان ز حلقه بگوشان ما شود
کو عشوه ای ز ابروی همچون هلال تو |
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به |
هر که چون لاله کاسه گردان شد
زین جفا رخ به خون بشوید باز |
اکنون ساعت 03:13 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد. |
Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)